Académique Documents
Professionnel Documents
Culture Documents
مناظره
جت كابلىبا آقاى ح ّ
مىكنيد،اگر شما« براى مردم نگفته باشيد آنها تاليف
محدث فقيه عّلمه سيّد شاه عليرضا غزنوى
چگونه مناظره سيد ميرعلى احمد حجت كابلى همرايى آقاى مروّج
اين چنين مىگويند؟ بعد از آن توصيف شيخ رحمة الحكام و ثقة السلم سيد شاعلى رضاء غزنوى
الله
عليه را نمود كه چگونه شرف ملقات امام زمان بسم الله الرحمن الرحيم
1
عليه پيشگفتار ] ]
در اوّل كه آقاى شاعلى رضا در كابل تشريف آورد ،روز يكى دو
السلم را درك نموده است». نفر از طلبههاى سيد ميرعلى احمد آقا و بعضى از همنشينهاى
غزنوى :اين مريدهاى شما كه اخبارى را شش امامى و بابى و طلبه
دهرى مىگوئيد شما با ديگران تعليم كرده باشيد ،البته اخبارى را و مل آمده برخى چيزها را معلومات گرفته و بعضى اشخاص چنين
من تصميم گرفته بودند كه بايد هر دو آقا با هم مواجه شوند ،و مباحثه
ياد دادهام». علمى نمايند ،كسى جزما در ميان نيامد ،اخيرا محمد حسين
در اين وقت عموم مسلمين مستمعين گفتند كه از شما گليه خان«غندمشر» جانمورى مصمم شده آمد آقاى غزنوى را با چند
نيست مل گكهاى كه تازه كتاب شرح مل را شروع كردهاند اين نفر
فتنه و ديگر به تكيه خانه عمو مىبردند.
آشوب بپا كردهاند .يكديگر را تكفير مىكنند .و دشنام مىدهند -خدا بعد از محانقه و مصافحه و احوال پرسى ،چند دقيه همگى
آنها را هدايت كند ـ.، خاموش بودند ،محمد حسين خان چنين به سخن آغاز كرد«:هر دو
كابلى« :ما كه پنجاه و يك ركعت نماز در شبانه آقا مواجه هستند ،ما مردم عوام مثل كور بوده و چيزى را
روز نمىدانيم،
مت جد ّ خود را به گمراهى و ضللت دست ما و دامن اينها بايد ا ّ
مىخوانم ،اخبار ائمه :را بالى منبر براى مردم بيان نگذارند طريق حق را نشان بدهند».
مىكنم و مردم را به دادن زكات و خمس و امر به مل بابا على يكى از شاگردان آقاى كابلى چنين گفت :من آقاى
معروف غزنوى را ملقات كردهام فرق در بين نيست همه ما اثناعشرى
هستيم ،مردم به آقاى غزنوى تهمت و افتراء بسته بودند ،سائر
و نهى از منكر ترغيب كردهام ،تكيه خانه و مسجد اهل
و معبر مجلس گفتند بگذار هر دو آقا مواجهه هستند ،خودشان فيطه
ساختهام ،غرباء و فقراء را دستگرى مىكنم ،اعتقاد مىنمايند».
آغاز مكالمه
ما آنوقت آقاى كابلى فرمود«:اين تفرقه اصولى و اخبارى در ديگر
اينست شما ملحظه كنيد!» علقهها از قبيل تركستان ،و هزارجات ،و قندهار ،نيست تنها در
غزنوى:اين خيلى خوب اعتقاد است ،عقيده ما هم همين است حصه غزنى است ،يكديگر خود را مذ ّمت مىكنند عناد و دشمنى
كه دارند ،از كجا اين حرف پيدا شده و چرا باشد؟».
متابعت حكم خدا و رسول و ائمة :شود ،و كسى از فرمايش ائمة: آقاى غزنوى فرمود«:اگر اين كلمه را مردم عوام النّاس
تجاوز نكند! بگويند
كابلى« :بايد سخنهاى پهلودار نگوئى!» ما براى شما كه معلوم است كه حق دارند چرا كه نمىدانند ،ا ّ
و ديگر مستمعين گفتند :كه سخنهاى آقاى غزنوى گوشه دار اخبارى و
است .محمد حسين خان «غندشر» آقاى غزنوى را مخاطب اصولى در نجف و كربل مىباشد ،و بها چندين سال پيش كتابهاى
ساخته ايشان چاپ شده است .چه گونه مىگوئيد اين حرف از كجا پيدا
گفت اگر شما كدام اعتراض داشته باشيد بگوئيد. شده
غزنوى :تعرض و حمله از طرف شما است ،ما كه باشما است».
متعرض آقاى كابلى « اصولى و اخبارى در كربل و نجف
نشدهايم و به كسى كارى نداريم ،هر كه هر طريقه را اختيار كند مىباشند ،يكى عقب سرى ديگرى نماز جماعت
مختار
است .باز اسرار كرد كه بايد گفته شود. مىخوانند ،من خودم عقب سرى اعلم الممالك كه
كابلى« :من تقليد ميّت را جايز مىدانم!». عالم
غزنوى :شما تقليد ميّت را جايز مىدانيد ديگر رسالهها جايز اخبارى بود نماز مىخواندم ،با هم الفت و محبّت
نمىدانند!، دارند.
كابلى« :كتاب وسيله النجاة حاضر است تاليف نه اينكه در غزنى يكديگر را تكفير مىكنند.
آقاى البته شما براى مريدهاى خود گفتهايد بلكه ما
ابوالحسن اصفهانى ،تقليد ميّت را جايز شنيدهايم كه شيخ مفيد؛ را عوض ياى آن سين
دانستهاند». استعمال
غزنوى :خوبست كتاب را بياوريد ،كتاب وسيله النجاة را آوردند، مىكنيد ،و نام آقاى صدر را عوض دال آن كاف
در اوّل كتاب نوشته بود بقاء بر تقليد ميّت جايز است.
استعمال
كابلى« :بشرط كه در حال حيات مقلّد او بوده
باشد .اگر
كسى تقليد مجتهدى را نداشته باشد ،بعد از اينكه
بميرد
تقليد او را نمىتواند كه بالى قبر او رفته مسالة
سوال
1
-صورت گفتمان دو عالم جليل القدر مرحوم علمه محدث سيد شاه على رضا غزنوى و
مرحوم آيت الله مير على احمد كابلى كه در هنگام مسافرت محدث غزنوى به كابل به
وقوع پيوسته است .كه بعد از طى اين مذاكره مرحوم آيت الله مير على احمد كابلى در
سخنرانىاى از محدّث غزنوى مدح و توصيف نموده و گفتند :من وقتى به طرف اين آقا
نگاه مىكنم ،از نظر زهد و تقوى و عبادت ،به ياد جدم امام سجاد عليهالسلم مىافتم نشان از
قول خدا و رسول صلىاللهعليهوآلهو ائمه عليهمالسلم مىگويند مخالفت ايشان را نكنيد.
همين قسيم روايت ديگر رسيده كه همان چيز كند».
حرام غزنوى :كتاب را گرفت يك ورق گردانيد ،به صفحه ديگر نشان
داد كه تقليد ميّت جايز است ،بشرط اجازه مجتهد زنده باشد.
است .شما اخبارئين چه مىگوئيد؟» فرمودند :كه در اين صورت باز تقليد صحيح نشد زيرا كه محتاج به
اجازه مجتهد زنده مىباشد .باز در حقيقت تقليد ميّت را قبول
نكرديد!
كابلى« :تقليد ميّت صحيح است» .انتهى.
جية ظن
در قضيه ح ّ
آقاى غزنوى :گفت در كتاب قوانين در باب حجيّت ظن چگونه
گفته است؟
آقاى كابلى« :چند ورق بعد از كتاب را نديدهايد
هر
حجيّت ظن از براى صحيح شدن اخبار آحاد است.
و به
ظن عمل نمىكنيم!».
غزنوى :خوبست آن حصه كه عمل به ظن را باطل گفته باشد
از
براى من نشان بدهيد ،كتاب قوانين را شيخ محمد على برادر زن
آقا
صاحب گرفت نيم ساعت زيادتر ،جستجو كرد آخر مطلب پيدا
نشد،
از اين فقره گذشت.
غزنوى :شما عقل را حجت مستقل مىدانيد و اخبار را تابع عقل
قرار مىدهيد.
ن دين اللّه ل يصاب بالعقول» :عقل
كابلى«:ا ّ
حجت
مستقل شده نمىتواند ،شيخ محمد على كوچك
(مدرس
فغانى) در باب عقل با شما بحث كرده بود ،زمانى
كه در
كابل آمد من او را ملقات كردم.
من او را ملمت كردم كه غلط كرده و نفهميده
بحث
كرده ،مقصد اينست كه عقل حجت مستقل
نيست براى
آنست كه قبول حكم را بكند».
غزنوى :اين قسم عقل را ما نيز قبول داريم ،مقصد اين است
كه
عقل حجت مستقل نباشد!
كابلى« :عقل را حجت مستقل نمىدانيم ،كيفيّت
قطع
يدسارق را بيان كردند كه اگر حكم عقل باشد بايد
دست
سارق را از شانه ،يا آرنج يا بند دست بريده شود
كه حكم
دست صدق كند.
حال انكه امام عليه السلم از بند انگشتان حكم
كرده
است .و كف دست را مساجد خوانده است.
گويا عقل را در احكام خدا مدخليّت نيست فقط
خاص
براى قبول كردن حكم است».
غزنوى :خوب اگر اين قسم عقل باشد ما هم قبول داريم!
كابلى« :اگر امر دائر شد بين حرام و واجب به
اين قسم
كه يك روايت از معصوم عليهالسلم در حليّت شىء
رسيده و
غزنوى :اين قسم روايت نرسيده اگر رسيده باشد در باب كدام
مسألة و به كلم كتاب اخبار است،؟
كابلى« :اين قسم نيست ،فرضا اگر پيدا شد؟».
غزنوى :اين قسم نيست و اگر مىدانيد كه هست مثالش را و
كتابش را بگوئيد،؟»
كابلى« :اين قسم نيست فرضا اگر پيدا شد؟!».
غزنوى :فرضا اگر پيدا شد احتياط ميكنم ترك مىكنيم موافق
روايت مىشود.
كابلى« :روايت ديگر در وجوب فعل مذكور رسيده
چه
مىكنيد؟».
غزنوى«:ل تكليف اّل بعد البيان» .خدا چيزى را كه به ذمه
بندگان
خود واجب مىكند زمانى واجب مىشود كه كيفيّت آن معلوم باشد.
خدا اين قسم تكليف نكرده و نه اين قسم روايت وارد شده است.
غزنوى :شما به اين قسم روايت چه مىكنيد؟
كابلى« :تخيير ،هر كدام آن را كه دل ما
بخواهد.»!،
غزنوى :اگر حرام بود چه جواب مىگوئيد،؟
كابلى« :اگر واجب بود تو چه جواب مىگوئى؟».
غزنوى:همان جواب سابقه را گفت« :ل تكليف ال بعد البيان» و
اين حكم تخيير در امورات توسعى است نه در امورات كه حلل و
حرام باشد.
1
-بحارالنوار ،ج ،2ص .299
صدور اين فرمان همه اموات بودهاند نه احياء پس معلوم شد كه اقرار كردهاند كه عمل به روايت نيست پس شيخ تقليد تعبّدى كه
اصطلح اصولى است هم قبول ندارد .زيرا كه مىگويد عامى قول
معصوم را از مجتهد اخذ كند .پس معلوم است كه شيخ مذهب
معلوم
ندارد به هر طرف دست مىزند شايد چيزى به دستش بيايد ،اين
است طريق فريب عوام كه او مسلك خود قرار داده و منسوجات
او
كنسج العنكبوت است (و إن أ َ
ت). ت ال ْ َ
عنْكَبُو ِ ت لَبَي ْ ُ
ن الْبُيُو ِ
ه َ
و َ
ْ ّ َ ِ
سؤال شيخ رجب على و مل غلم شاه:
اينكه عوام الناس از مجتهد تقليد مىكند ،و خود مجتهد از كى
تقليد دارد؟ و قول او با دليل و برهان حجت است يا بدون دليل؟ و
اين كه مجتهدين در كتب و رسائل خود مىنويسند كه تقليد مجتهد
ى اعلم واجب است آيا آيه و حديث صريح در اين باب است يا ح ّ
نه؟
جواب مدرس افغانى:
تقليد بر مجتهد حرام است ،مجتهد پس از زحمت
كشيدن قول امام ـ عليه السلم ـ را از بين
روايات
مختلفه پيدا و به همان قول امام عليه السلم
عمل
مىكند ،عوام هم همان قول امام را از مجتهد
گرفته عمل
مىكند ،دليل بر اينكه بايد تقليد مجتهد شود .در
اصول
كافى هفت حديث است از امام عليه السلم و
شرط
حيات دانسته مىشود از اخبار كثيره مثل اخبار كه
مىگويد در فيصله دعاوى بايد غير مجتهد فيصله
نكند.
و معلوم است كه ميّت قادر بر فيصله دعاوى
نيست،
مجتهدين گذشته در فتاوى مختلف هستند ،و به
سبب
ى
اختلف در اخبار لذا بايد رجوع شود به مجتهد ح ّ
اعلم
هرچه او حكم كند عمل شود مانند :اختلف در
ارث زوج
كه در جايش مذكور است ،انتهى.
نقد بر جواب مدّرس
جواب او از سابق هم دانسته مىشود .پس به شيخ مىگوئيم كه اگر
مراد تو از تقليد مطلق اخذ قول معصوم است پس فرق ميان
مجتهد
چيست؟ پس اين مجتهد مجتهد است و نه اين مقلّد مقلّد گفته
مىشود .زيرا كه خودت گفتى كه تقليد بر مجتهد حرام است ،و
اخذ
قول معصوم بر او واجب است ،تقليد عامى هم اخذ قول امام
عليه
السلم است ،پس بر مجتهد حرام است اخذ قول معصوم به گفته
ض ظاهٌر.
خودت و هم واجب ،و هذا تناق ٌ
پس معلوم شد كه عوام راست گفتهاند كه دروغ گوى حافظه
ندارد.
بر دليل بر تقليد را كه حواله به اصوله كافى نمودهايد هم دروغ
است
زيرا كه باب تقليد كافى در مذ ّمت تقليد است ،دليل حيات هم از
اجتهادات ظاهر البطلن است زيرا كه در يك حديث هم شرط
حيات
روّات احاديث مذكور نيست پس معلوم نيست كه فرمايش
حضرت
1
كه مىفرمايد« :فارجعوا فيها إلى روات حديثنا» آن روّات
قبل از
1
-بحارالنوار ،ج ،2ص .90
اصل شيخ ذكر كند زيرا كه با اقرار ايشان به ادّله ظنيّه اصل ثابت دللت اين خطاب بر اخذ از اموات بيشتر است از احياء اينكه
نمىشود .و نيز اگر شىء به دليلى ثابت شد بايد خاص از براى مىگوئى اخبار مختلف است ،نه چنين است كه تو به رأى خود
زمانى فهميده و اخبار محمول بر تقيه مرخص فيها است در عمل بر آن.
دون زمان نبوده باشد .زيرا كه علماء و عقلء گفتهاند« :دليل تا
العقل وقت كه معلوم شود.
2
ليخصص». ل حجج اللّه ان يكون و صدوق عليه الرحمة مىفرمايد :كه «ج ّ
پس وجوب آن در زمان حضور و غيبت فرق نكنند .وال ّ اين اخبارهم مختلفه المعاني بل اخبار هم متفقة المعانى».
وجوب اجتهاد در زمان غيبت از بدعتهاى محّرمه صريحه خواهد سؤال شيخ رجب على و مل غلم شاه:
3
بود .چنانچه فرمود امام عليه السلم «شّر المور محدّثاتها». آيا در زمان غيبت معصوم در علم مفتوح است يا مسدود؟ و در
و فرمود نبى صلى اللّه عليه و آله« :كل بدعة ضللة و كل صورت انسداد تكليف مجتهد و مقلّد چيست و به كدام چيز عمل
ضللة نمايند؟
صاحبها فى النار». جواب مدرس افغانى:
«و حلل محمد صلى اللّه عليه و آله حلل الى يوم القيامة و باب علم در حكم اللّه واقعى منسد است ،پس
حرامه ن
4 ظ ّ
حرام الى يوم القيامة». مجتهد از اخبار حكم ظاهرى خداوند است و اخذ
و اينكه شيخ گفته است كه منكر اجتهاد كافر است!! شنيدى
حضرت نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و اهل طاهرين او عليهم آن
السلم واجب است بر عوام.
منكر بدعتاند و اجتهاد از مستحدثات است با اقرار خود شيخ ،و نقد بر جواب مدّرس
مة ،ابواب شيخ حّر عاملى در كتاب وسائل الشيعة ،و فصول المه ّ پس مىگوئيم براى شيخ اگرچه اين تقسيم يعنى حكم واقعى و
در ظاهرى در كتب اصول مسطور و دليل از اخبار و آيات قائم بر اين
بطلن اجتهاد ظنّى نوشته است .مجلسى عليه الرحمة در بحار مطلب نيست بلكه به عكس آن كتب مفصلّه علماى حقه از آيات
النوار و
و مجلسى اوّل در لوامع و سيد ابن طاووس در كشف المحجة و اخبار در انفتاح باب علم نوشتهاند .و همين علم ،حكم واقعى
كلينى در روضة و ابواب ثلثة كافى و شيخ الطائفه در عدّة بلكه خداوند
مفيد و مه را كردهاند.
جلله آن است ،كه در اين اصل اصوليين متابعت عا ّ
سيد مرتضى در «محاسن» و «الذريعه» و «شافى» اين علماء و سؤال شيخ رجب على و مل غلم شاه:
اكثر آيا اجتهاد و تقليد در زمان خود معصومين عليهم السلم هم بوده
علماى شيعه رضوان اللّه عليهم همه ايشان نفى اجتهاد نمودهاند است يا اختصاص به زمان غيبت دارد؟ آيا در زمان حضور حرام
بلكه بوده
بعض از علماى كتاب در اسامى نفاة اجتهاد نوشتهاند. است يا واجب؟
پس شيخ جاهل اين علما را تا حضرت خاتم النبين صلىاللهعليهوآله تكفير جواب مدرس افغانى:
نموده زيرا كه بدون دليل به طريق عموم گفته منكر اجتهاد كافر
است. اجتهاد در زمان معصوم نبوده است بلكه حرام
ن فاسد خود از ضروريات دين شيعه قرار داده و اجتهاد را به ظ ّ بوده
است، است لكن اجتهاد در زمان غيبت واجب است به
او و امثال او معناى ضرورى را تا هنوز فرق نكردهاند تا خلف
ائمه وجوب
معصومين عليهم السلم و علماى مذكورين در نظر قاصر او كفائى و هركه منكر اجتهاد بوده باشد كافر و از
خلف جمله
نيست ،حال آنكه اين نظر او عين كفر و كفر صريح است ،اگرچه
اين
منكرين ضروريات محسوب خواهد شد!! و در
بيچاره در مباحث كتب اصول نيز اطلع تام ندارد .تا اختلف علماء زمان
را معصوم تقليد به معناى اصطلحى از اخذ قول
در قبول اجتهاد مىدانيست ،و علماء شيعه را عموما كافر نمىگفت.
ما چون كه براى ايشان اين نوع اجتهاد هم جايز است ايشان
معصوم
ا ّ
معذورند است از مجتهد بوده است چنانچه عمل شيعه هم
چنانچه معاويه هرچه كرده مىگويند از روى اجتهاد است. بر
سؤال شيخ رجب على و مل غلم شاه: همين است .انتهى كلمه.
اگر مجتهد در اجتهاد خود خطاء كرد «اثم» 5گفته مىشود يا اينكه نقد بر جواب مدّرس
معذور است؟ و آيا خلف ما انزل اللّه را مرتكيب شده است يا 1
نه؟ و
ق).
و بَْر ٌ
عدٌ َ
و َر ْ ه ظُلُما ٌ
ت َ ء في ِ
سما ِ
ن ال ّ
م َ
ب ِ (ك َ َ
صي ِّ ٍ
پس در اين جاه از براى اهل انصاف لزم است كه تفكر كند در
مجتهد عوام النّاس را از روى كدام ادّله فتوى بدهد؟ در قرآن و
كلم شيخ و لزمه آن ،و آن اينكه اجتهاد در زمان معصومين عليهم
حديث اشكال نيست .اگر از روى عقل و اجماع فتوى داد آيا كلم
السلم نبوده بلكه حرام بوده اين قول حق است .پس وجوب آن
آيه
در
يا حديث دارد يا نه واضح شود؟
زمان غيبت از كجاه ثابت شده است تا به حد ّ كه از ضروريات دين
شده ،زيرا كه وجوب و استحباب و هر نوع تكليف اگر به قول
شارع
يا فعل او يا تقرير او ثابت شده باشد كه خود شيخ اقرار كرده كه
2
در
-اين اصطلح اهل اصول است يعنى :دليل عقل تخصيص بردار نيست و حكم آن كلى زمان حضور معصوم اجتهاد نبوده بلكه حرام بوده و اگر اين
است.
وجوب
3
اجتهاد از دليل عقلى است پس بايد ادّله قطعيّه عقليّه از براى
-الكافى :ج ،8ص .81 اثبات اين
4
-البحار النوار :ج ،89ص .148
5 1
-گناه. -بقره .18 /
كافى به حرمت اجتهاد و تقليد اصطلحى قائل شده تقليد عالم كه جواب مدرس افغانى:
از اگر مجتهد خطا كند در حكم خود به اجماع شيعه
چنانچه مجلسى در شرح اصول كافى فرموده:
خداوند
يك ثواب مىدهد اگر خطا نكند خداوند دو ثواب
مىدهد
خطاى مجتهد اثم نيست لكن كسى كه به درجه
اجتهاد
نرسيده باشد اگر فتوى بدهد خلف ما انزل اللهّ
فتوى
داده است .مساله اجماع و عقل را امام عليه
السلم
حجت دانسته است ـ الى آخر از هذيانات او.
نقد بر جواب مدّرس
در جواب شيخ مىگوئيم كه بر هر صاحب بصيرت مخفى نماند
كه اين شيخ معذور است از افتراء بستن به مجلسى عليه الرحمة
زيرا
كه جرأت دارد در افتراء بستن بر امام عليه السلم در مسأله
اجماع و
عقل و بر علماء دين افتراء براى او سهل است .همين مجلسى
عليه
الرحمة در بحارالنوار به سند صحيح از ابىبصير از ابىعبداللّه
الصادق عليه السلم روايت فرموده :قال :قلت لبى عبداللّه
عليه
السلم :يرد علينا اشياء ليس نعرفها في الكتاب ول
سنة فننظر فيها فقال
ما إن ّك ان اصيبت لم توجر و ان كان خطاءً كذبت ل :أ ّ
1
على اللّه».
ابوبصير مىگويد سؤال كردم از حضرت صادق عليه السلم كه
وارد مىشود بر ما بعضى مسائل كه ما از كتاب و سنت صريحا
ندانستهايم آيا به نظر و اجتهاد آن مسألة را تحصيل كنيم .حضرت
صلواة اللّه عليه مىفرمايد :نه! بدانكه اگر به اجتهاد گفتى و مصاب
شدى اجرى ندارى ،و اگر خطاء كردى دروغ بر خدا بستهاى.
و در همان باب از ثمالى روايت فرموده :كه فرمود على ابن
الحسين عليهم السلم كه دين خدا نمىرسد به عقول ناقصه و آراء
باطله و مقائيس فاسده و نمىرسد مگر به تسليم ،كسى كه تسليم
كرد
و گردن نهاد به امر ما سالم شد مگر از گمراهى و هلكت ،و
كسى كه
به راه ما هدايت شد به حق ،و كسى كه تديّن كرد به قياس و رأى
هلك شد .كسى كه در نفس خود كمى بيابد از قول ما و قضاى ما
و
سخت و حرج باشد اين قبول كردن قول ما بر او اين شخص كافر
شده است به خداوندى كه نازل فرموده سبع المثانى و قرآن
عظيم را
2
و به كفر خود ندانسته.
و مجلسى بعد از ذكر اخبار كثيره در اين زمينه مىفرمايد« :ليخفى
عليك بعد التدبر في هذا الخير و اضرابه انّهم عليهم السلم سدّوا
ابواب العقل بعد معرفة المام و أمروا بأخذ جميع المور منهم ،و
نهوا
عن التكال على العقول الناقصة في كل باب».
يعنى مخفى نماند بر تو بعد از تفكر در اين خبر و امثال او اينكه
ائمه عليهم السلم مسدود فرمودهاند :باب عقل را بعد از معرفت
امام
مت جميع امور را از عليه السلم :و امر فرمودهاند كه اخذ كند ا ّ
ايشان
عليهم السلم و نهى فرمودهاند از اتكال به عقول ناقصه در همه
باب و
اجماع اصطلحى اصولى را در مواضع متعدده از كتاب خود رد
فرموده و در همين كتاب مراة العقول كه فى الجمله شرحى
است بر
1
-بحارالنوار ،ج ،2ص .306
2
-بحارالنوار ،ج ،2ص .303
و ائمه عليهم السلم مىگويد در اين قول خدا و رسول
صلىاللهعليهوآله
شرح
اصول كافى كه نزد شيخ است تقليد آن عالم ندانسته ،بلكه در
حقيقت
تقليد امام عليه السلم دانسته است.
بلى چون كه مجلسى عليه الرحمة در اغلب كتب خود نقل عقائد
و اقوال علماء خاصه و عامه را مىفرمايد و اجتهاد را به مذاق هر
طائفه اعتقاد خودش را بيان فرموده اغلب علماى عامه
مصوّبهاند ،در
اجتهاد و بعضى عامه بلكه اغلب معتزله با اصوليين اماميّه متفقاند
در
اين كه مخطهاند از اين ،البته مجلسى عليه الرحمد گفته كه شيعه
مجتمعاند در مخطئه بودن.
و چطور مأثوم نباشد در خطاء به طريق اجماع و حال آنكه جميع
اخباريين از علماى شيعه به «اثم» مجتهد قائلاند در خطاء او
چنانچه
در حديث ابىبصير شنيدى.
بلى اگر خود فتوى ندهد عالمى كه ،بلكه ناقل فتوى امام عليه
السلم باشد و ناقل فتوى ديگرى ،اگر بعد از بذل جهد هم خطا
كرده
باشد باز در موقع خطر است اّما اميد عفو چنانچه صدوق عليه
الرحمة
فرموده است ،شيخ كه فتوى خود مجتهد را بدون فتوى ديگرى هم
اگر خطاء كرده موجب اثم نمىداند پس از وضوح مراد مجلسى
عليه
الرحمة كه مطابق است با قوال ائمه عليهم السلم.
بايد بدانى كه چنين شخص مفترى را خداوند عزوجل از براى
مت قرار نداده است بلكه معلوم و مبين است كه شرع اصلح ا ّ
نبى
صلى اللّه عليه و آله از براى رفع فساد ،اصلح حال رعيّت است.
البته
فتوى ناحق به خلف ورود شرع موجب فساد و نزاع خلق خواهد
بود.
چنانچه كه اين فتاوى را در بين عوام الناس جارى كرده ،نتيجه
اينكه غير ما انزل اللّه است.
اينكه فساد زياد به سبب عمل عوام در اين فتوى كه خلفا على
ائمه و الرسول است واقع خواهد شد ،پس پناه مىبرم به خداوند
جليل از اضلل و تضليل «والله يهدى من يشاء الى سؤاء
السبيل»
اگرچه سخن در فتاوى او بسيار است لكن لياقت همين قدر هم
نداشت محل اعتنا نيست .انشاءاللّه انتقام حضرت عزيز حكيم از
اين
جور كسان مرجو التعجيل است.
سؤال شيخ رجب على و مل غلم شاه:
اينكه عمل بدون تقليد معصومين عليهم السلم باطل است اگر
كسى تقليد از ايشان را رد كند و بگويد كه تقليد ايشان باطل
است آيا
كافر مىشود يا نه؟
جواب مدرس افغانى:
ى اعلم نكند كافر و از
هر كس تقليد مجتهد ح ّ
زمره
اسلميت خارج و نص قول امام عليه السلم «ل
يقبل اللّه
عمل ً ال ّ بمعرفته».
نقد بر جواب مدّرس
ى نه از ميّت پس چه طور
اصولى تقليد را جايز نمىدانند ،نه از ح ّ مىگوئيم اى اهل انصاف! خوب ببينيد كه شيخ در تقليد امام عليه
اين السلم هيچ اعتنا نكرد ،و از آن اضراب كرد .در جواب نويشت
ى اعلم قرار دادهاند؟ پس اين شيخ
حديث را دليل وجوب تقليد ح ّ چنانچه ديدى ،و مرجع اين به اوائل اقوال او است كه تمام نفاة
به اجتهاد
خلف مذهب اصولى بلكه تلبيس خود را باعث عار اصولى ساخته و مقلدّين و غير مجتهدين احياء را تكفير نموده ،از قبيل مجلسين
وال ّ ادّله حيات مجتهد نزد اصولى غير اين دليل است كه او گفته عليها الرحمة و سيدبن طاوس وكلينى و صدوقين و شيخ الطائفة
است. و
فيض كاشانى و بحرانيين و چنانچه كتاب منية المرتاد فى نفاة
الجتهاد
نوشته و سيد جزائرى كتاب منبع الحياة را در جواز تقليد اموات
نوشته ،و ملمحسن از جمله ايرادات بر اين طائفه در انتخاب
كشف
1
المحجة مىنويسد« :و منها موت القول بموت قائله»...
و مجلسى اوّل عليه الرحمة در لوامع فرموده« :كه از جمله فوايد
اين كتاب اين كه در حيات و بعد ممات بنده به او مىتوان عمل كرد
2
پاسخنامهاى آقاى حجت كابلى زيرا كه همه آن مأخوذ از معادن وحى و تنزيل است».
ى اعلم اگر نشود كفر است و شيخ كه مىگويد« :تقليد مجتهد ح ّ
دليل او قوله عليه السلم« :ليقبل اللّه عمل ً ال بمعرفته».
تأليف منظورش از
محدث فقيه علمه سيدشاه عليرضا غزنوى معرفت ،معرفت مجتهد است و بس .نه معرفت خدا و رسول او
صلى
بسماللّه الرحمن الرحيم اللّه عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلم.
سلم على من اتبع الهدى. الحمدللّه رب العالمين وال ّ پس معلوم است كه معتمد او در معرفت اكتفاء به همان معرفت
ما بعد :فقد قال اللّه تعالى« :يا ايّها الذين آمنوا اتقوا اللّه و كونوا ا ّ مجتهد است كه منات قبول عبادت دانسته بايد در نمازهاى
مع خودشان
4
الصادقين». هم توجه كنند به همان شخص كه عبادت به معرفت او قبول
روى ثقهالسلم محمدبن يعقوب كلينى عليه الرحمة: مىشود
باسناده عن بريد بن معاوية العجلى قال :سألت ابا و بس ،همين است معناى تقليد بدون دليل كه امام عليه السلم
جعفر عليهالسلم عن قول در
5
اللّه عّزوجل «اتّقوا اللّه و كونوا مع الصادقين» قال :ايّانا عنى. م أَْربابًاه ْ
هبان َ ُو ُر ْ
م َه ْ
حباَر ُ َ
خذُوا أ ْ شأن ايشان مىفرمايد( :ات ّ َ
و سيد بحرانى در تفسير برهان از امالى شيخ عليه الرحمة به نن دُو ِ م ْ ِ
اسناد ه).3ِ ّ الل
خود از جابر از ابى جعفر عليهالسلم روايت فرموده: اين آيه را مجلسى عليه الرحمة در بحار النوار نيز با تفسيرش از
6
در تفسير اين آيه ،قال :علىبن ابىطالب عليهالسلم. قول امام عليه السلم در باب عدم جواز تقليد غير معصوم نوشته.
ّ
و در حديث منا شده كه حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه چنانچه حديث ديگرى متفق عليه است كه فرمود نبى اكرم صلى
ايشان را قسم داد بر اين كه مىدانيد مراد از «صادقين» در اين اللّه عليه و آله و سلم« :من مات و لم يعرف امام زمانه
آيه منم مات ميتة
يا شما؟ وقتى كه سلمان ـ رضى اللّه عنه ـ سؤال كرد يا رسول ى
ّ ح مجتهد او زمان امام او، امثال و شيخ نزد البته جاهلية»،
اللّه صلىاللهعليهوآله ـ اعلم
ّ
آيا عام است اين آيه يا خاص؟ حضرت ـ صلوات الله عليه ـ خواهد بود.
فرمود: پس تكليف بر عوام الناس ايشان شاق خواهد شد زيرا كه
معرفت ،لزمهاش اين است كه بايد اغلب صفات او را اقّلً
ما «مأمورون» پس عام است از مؤمنين كه امر شدند با بودن با ا ّ
ما «صادقون» پس خاص برادر من علىبن ابيطالب بشناسد
صادقين ،و ا ّ
عليهالسلم و حتى پدر و مادر و مذهب او را و اگر مراد از معرفت احكام است
اوصياى كه بعد از او است تا روز قيامت ،جميع صحابه گفتند: از
او ،پس اشق است براى اكثرين مقلدين زيرا كه معرفت تام
ماللّه ّ
7 احكام
نعم.
براى خود او ممكن نيست .زيرا در اغلب فتاوى خود مىگويد:
و از طريق اهل سنّت نيز موفق ابن احمد از ابن عباس روايت «تردد
8
فرموده در تفسير اين آيه كه :هو علىبن ابيطالب عليهالسلم. فيه أشكال».
و مثل آن از كتاب «رموز الكنوز» 9عبدالرزاق ابن رزق اللّه ابن و اگر معرفت بعض كفايت كند پس معرفت بعضى در عدم
معرفت كل تأثير ندارد و اگر معرفت همان اعمال كه به جاى
مىآورد،
مراد شيخ است .حيات و ممات مجتهد را در آن معرفت چه اثرى
خواهد بود .اگر زنده بودن او موجب قوة دراكه او است از قبيل
اين
4
است كه سيرى او در گرسنگى مقلدش تأثير كند ،و اين حديث
-سوره توبه ،الية .119 معرفت را مجلسى عليه الرحمة در البحار النوار كه شرح كرده
فرموده :دللت اينكه قبول نمىشود عبادت بدون معرفت در اصول
5
-تفسير البرهان ،ج ،2ص ،169حديث .1 دين اظهر است .اگرچه احتمال فروع هم دارد ،و در اصول دين،
6
-تفسير البرهان ،ج ،2ص ،170حدث .6
7 1
-تفسير البرهان ،ج ،2ص ،170حديث .7 -انتخاب كشف المحجة.
8 2
-تفسير البرهان ،ج ،2ص ،170حديث .13 -لوامع صاحبقرانى ،ص .3
9 3
-رموز الكنوز دست نيافتم. -توبه .31 /
خلف ،و روايات متواتره از اهلالبيت :در اين معنا وارد شده است.
ن] [عدم ح ّ
جت ظ ّ
و معلوم است كه «صادق» علىالطلق از براى غير معصوم صدق
نمىكند ،زيرا كه در قول و فعل عمدا و سهوا و خطاء بايد مخالفت
امر مول نبوده باشد تا اطلق صدق بشود .ـ چون در غير اين
صورت
امر كاذب گفته مىشود و ـ مخالفت امر كذب است .و از اين جهت
است كه ظنّيات مأمون از خطا نيست.
1
امام عليهالسلم فرمود« :فإن الظّن أكذب الكذب».
و نيز امام عليهالسلم فرمود« :و من عمى نسى الذّكر واتبع
الظن و بارز
2
خالقه من حيث ليعلم» .
و مراد از ذكر در اين آيه حديث قرآن است .كسى كه غشاوة
نل ن الظ ّ ّ ضللت ديده بصيرت او را پوشانيده آيه مباركهاى (إ ِ ّ
غني يُ ْ
شيْئًا) 3را فراموش كرده بلكه «نسيان» به معناى ق ََ ِّح ْ ال ن
م َ ِ
ترك است در
اين جا يعنى ،ترك كرده عمل به مفاد اين آيه را كه در ظنون هيچ
حقى
نيست.
ولى صاحب قوانين جوابى گفته در مباحث اجتهاد به اين كه« :ان
الستدلل بما يدّل على حرمة العمل بالظّن على عدم
جواز العمل
ن جواز للمجتهد في المسائل الفقهيه بظّنه محال ل ّ
العمل به يستلزم
4
عدمه و ما يستلزم وجوده عدمه فهو محال»...
و در جاى ديگر مىفرمايد« :استدلل به آيه ،به حرمت عمل به
ظن در صورتى تمام است كه عمل به ظواهر قرآن من حديث هو
ظاهر از براى مشافهين جائز باشد و چون كه عمل به ظواهر از
اين
نحيثيّت در امثال اين ازمنه ما جايز نيست بلكه از حيثيّت كه ظ ّ
مجتهد
نّ ظ به عمل الحقيقه فى پس است. جايز شود حاصل او مفاد به
5
مجتهد شده است نه به ظاهر.
و قبل ً در ضمن بيان فرموده بود كه« :وجود عمل به ظنون در
شرع
معلوم شده پس تكليف ما در اين ازمنه كه باب علم منسد است
عمل
6
ن است و بس». به ظ ّ
و نيز در باب حجيّت خبر واحد مىگويد« :فهذه الدّلة دللتها
على حجيّة خبر الواحد ليس من حيث أن ّه خبر الواحد
وليشمل جميع
م في امثال زماننا و الزمان و الوقات بل هى إن ّما تت ّ
تدّل على حجيّة
7
مطلق الظّن»....
ن ،كه عمل به و مىگويد« :همين كه ثابت شد عمل مجتهد به هر ظ ّ
1
-وسائل الشيعه ،ج ،18ص .38
2
-وسائل الشيعه ،ج ،18ص .25
3
-سورة النجم ،آيه ،28به درستى كه گمان بىنياز نگرداند از حق چيزى را.
4
-قوانين الصول.
5
-قوانين الصول.
6
-قوانين الصول.
7
-قوانين الصول ،ص ،440چاپ قديم.
مناط ،از ادله عقليه و كتاب و سنت و اجماع مصطلح ايشان است خبر واحد يك فردى از افراد ظنون است ،و مثل آن عمل به
ـ 1
ظواهر
(شكر اللّه مساعيهم الجميلة). كتاب ،و قياس كن به اينها ساير مقامات را از قبيل قياس جلى،
پس آقاى حجهالسلم كابلى ـ دامت افاضاته ـ كه بر من نسبت و
دروغ مىدهد و از من هنوز نشنيده و خط مرا هم نديده ـ البته از منصوص العلّة ،و مفهوم موافقت ،و استصحاب حال
او الشرع و غيرها».
عفو مىخواهم ـ كه معنى كذب :خلف واقع است ،من كه واقع را و بعد ادّله عقليه از براى اثبات اين مدّعا ذكر فرموده و براى
هم كسى
نگفتهام ـ بى وجه خواهد بود. كه كمى در مجالس طلبه و علماء نشسته ،فضل ً از اينكه بهره از
وال ّ حضرت عالى كتاب «فرائد الصول» و «مناهج الصول» و علوم،
«فصول» و «رسائل» باب حجيّة ظن را ملحظه فرمائيد كه آيا
سيّما علم اصول داشته باشد ،هيچ شبهه [باقى] نمىماند كه مسلك
تكليف
مجتهد همين عمل به ظنون است كه مدرك ظن غالبا اصل و
مجتهد در اين كتاب تحصيل ظن است يا خير؟
استصحاب ،و مفاهيم ،و لحن الخطاب ،وفحوى الخطاب ،و تنقيح
و اگر مىگويد :من نفهميدهام چنانچه فرموده ،خود او عبارات
كتب مذكوره را به طورى معنا كند تا من وامثال من كه جاهل
باشيم
بدانيم.
و اينكه فرموده« :بايد انسان نزد استاد درس بخواند و
دود
چراغ بخورد و سالها زحمت بكشد تا اينكه تحصيل
علم 2كند».
به خيال بنده كه همين تحصيل علم در نجف اشرف ،تنها كفايت
خواهد كرد ـ چنانچه اساتيد مرا اغلب كسانى كه در وقت تحصيل
من
در نجف بوده[اند ]مىشناسند كه معروف است ...يكى از اساتيد
من
«سيد كاظم بروجردى» معروف در عربيّت و سطح و اصول
است ،و
شيخ «اسماعيل محلتى» و آقاى «سيد ششترى» و امثال ايشان
ـ
شكراللّه مساعيهم ـ
اگر آقاى حجهالسلم به من مىگويد تو از تحصيل نزد ايشان و
تدريس ايشان چيزى نفهميده [ايد] بايد بعد از امتحان و ديدن من
بگويد ،نه به قول صاحبان اغراض فاسده ـ با اينكه براى من داعى
نيست بر اينكه ادعاى أعلميّت كنم ـ و اين ادّعا لزمه حال كسى
است
كه خود را مرجع بسازد و اظهار أعلميّت كند تا اينكه مردم تقليد
او
كنند.
و چنانچه آقاى حجت گمان مىكنند كه اين بنده جانى:
«ادعاى رياست بالستقلل دارم».
اين جاه بايد گفت كه عاقل بايد اين ادّعاى غير ممكن را درباره
مجنون بگويد .و در صورت امكان كه لاقل به قدر حال مايان
محض
به نيابت يكى از علماء هم كه حاصل مىشد به أسهل از طروق و
من
نخواستهام ،و بالستقلل مىبينى كه ميسر نشده است ،و اين چند
نفر
از فقرائى كه شنيدهايد ،متمكن نيستند از اينكه عيش دنياى مرا
چنانچه
حضرت عالى خيال كرده به انجام بفرمايند.
م
مت ُ ْعل ّ ْو ما َ ت َ م الطّيِّبا ُ ل لَك ُ ُ ح ّوال ّ يفحواى قوله تعالى( :أ ُ ِ
ن م َ ِ
ما م ّ فكُلُوا ِ ه َ م الل ّ ُ مك ُ ُ عل ّ َ ما َ م ّ ن ِ ه ّمون َ ُ عل ِّ ُ ن تُ َ مكَل ِّبي َ ح ُ ِ ِ ر جوا َ ْ ال
َ
و
م َ علَيْك ُ ْ ن َ سك ْ َ م َ أ ْ
عسري ُ ه َ ّ
ن الل َ ه إِ ّ ّ
و ات ّقوا الل َ ُ ه َ علي ْ َِ ه َ ّ
م الل ِ س َ اذْكُروا ا ْ ُ
3
ب) حسا ِ ال ْ ِ
ه َ ّ ّ ق ْ و قوله تعالىُ ( :
عباِد ِ ج لِ ِخَر َ ه التي أ ْ ة الل ِ م زين َ َ حّر َ ن َ م ْ ل َ
ن م َ ت ِ و الطّيِّبا ِ َ
م و ي
َ َ ْ َ ة
ً ص ِ ل خا ْيا ن ّ د ال ةَ ِ حيا ْ ال في ِ ُوا ن م
َ َ آ ن ذي ّ ِل ل يق ْ ِ َه ل ق ُ رْز ِ ال ّ ِ
كة كَذل ِ َ م ِ قيا َ ال ْ ِ
ن) 4براى من شايد حرام نمىبود مو َ عل
ِ ِ ْ ٍ َ ْ ُ َ ي وم ق َ ل ت ليا ْ ا ُ
ل ص
ف ِّ نُ َ
تعيّش به
2
-نسخه خطى «تحصيل حاصل شود».
1
-معانى ظاهرى آيات قرآن كه با مراجعه ابتدائى به قرآن فهميده مىشود .كتاب درست
3
-سورة المائده ،آلية .4 خواندن قرآن ص .23
چنانچه مجلسى 3اول ـ رحمة اللّه ـ در كتاب لوامع ،باب سواك نوع كه فرمودهايد ،و اينهاى كه من بين ايشان هستم اگر نادرا
مىفرمايد« :چند جاه ذكر كردم تا مطلّع باشى و بدانى كه بحثهاى براى
كه ايشان فيرنى ميسر شود بالى برنج ريخته مىخورند .و لباسهاى كه
بعضى از فضلء كردهاند به واسطه عدم تتبع است و اين را نيز مىپوشم نه از منسوجات ايشان است و نه صاحب پول اند كه
بدانى براى
من بخرند .و خودم به قدر اضطرار و آنچه ولى نعمت و رازق من
كه حقيقت شرعيّه 4در اكثر چيزها واقع است و عرف حضرت سيد
مصلحت مرا ديده البته بايد استعمال كنم .و اگر به قدر يك عوام
المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم به مرتبه رسيده كه
از
غير
مؤمنين نيز معيشت از براى من جايز نمىدانيد بايد بنويسيد يك راه
معانى مصطلح ايشان را كسى كه تتبع كلم ايشان را كرده
و
نمىفهمد و
تدبيرى كه به آن عمل كنم زيرا كه من خود را عاجز مىدانم از
بر تقدير كه احتمال رود در عرف نبى صلىاللهعليهوآله ـ و در عرف ائمه ـ
تدبير
صلوات
معيشت خودم چه جاى اينكه مدّبر امور خلق باشم ـ العياذُ باللّه
اللّه عليهم ـ مطلقا احتمال نيست با اينكه ظهور كافى است و هر
ـ بلكه
منصف مىداند كه يقين حاصل است و جميع مراتب بحثهاى
اعتقاد من اينكه تدبير امور با جليل است و هر زنده سالك سبيل
اصوليان مبتنى بر شكوك است كه از وهم ناشى است به اعتبار
است.
كثرت
كما قال صلوات اللّه على قائله:
مزاولت بر آن ،و اگر وهم را بردارند عقول در همه مستقل است
ولكن
ل
جلِي ْ ِوإنَّما الَمُر إِلَى ال َ
1
سبِيلى ك َى سال ٌ و ك ُ ُّ
كار واهمه همگى باطل است و اكثر طلبه آن را دقت ناميدهاند و ل ح ٍّ َ
به آن و خداوند عزوجل در امر معاد و معاش از براى ماها «هادى» در
5 هر زمان از حجتهاى خود قرار داده است .و اهمال نفرمودهاند تا
افتخار مىنمايند فتدّبر».
اينكه به عقول ضعيفه خود از عهده آن بر آئيم .و حسن و قبح
اين كلم مجلسى اوّل بود در لوامع و قول من نيست كه آقاى
اشياء را
حجهالسلم براى من نوشته« :كسى كه مىگويد مجتهد به ظن
كل ًّ و بعضا به عقول ناقصه خود درك كنيم .و حال آنكه فرمود
عمل َ
مىكند مفترى است» با اينكه اعتراف صاحب «قوانين» و ديگر
عسى و َم َخيٌْر لَك ُ ْ
و َ ه َ و ُ شيْئًا َ هوا َ ن تَكَْر ُ عسى أ ْ و َ لَ ( :عّزوج ّ
شيْئًا حبّوا َ ن تُ ِ َ
أ ْ
صاحبان كتب مذكوره را ديدى و شهادت صاحب «لوامع» .و 2 َ
ن) . مو َ َ
عل ُ م ل تَ ْ و أنْت ُ ْ
م َ َ
عل ُه يَ ْ ّ
و الل ُ م َ َ
شّر لك ُ ْ و َ ه َو ُ َ
صاحب
كتاب «فصول المهّمة» و «فوائد الطوسيّه» و «وسائل الشيعة» و معلوم است كه عقل كليات را درك مىكند و جزئيات چون كه
كه شيح علل مختلفه دارد بدون بيان ،عقول از ادارك آن عاجز است.
حّر عاملى رضوان اللّه تعالى عليه است ،و سيد نعمت اللّه چنان كه ابنشاذان از حضرت ثامن الئمة عليه الف الثناء
جزائرى در والتحية
«انوار النعمانيّة» و شيخ يوسف بحرانى در «المسائل الشيرازيّة» سؤال فرمود از اينكه همه اشياء به اسباب و علّت است يا بدون
و آن؟
«درر النجفيّة» و شيخ حسين عاملى در «هدية البرار» و مولى قال عليهالسلم« :أبى اللّه ان يجرى الشياء ال ّ بأسبابها».
محمد عرض كرد كه آيا ما آن
امين استرابادى در «الفوائد المدنيّة» و ملمحسن فيض كاشانى اسباب را مىدانيم؟ فرمود ـ صلوات اللّه عليه ـ «منها ما نعلمه
در و منها ما
«الصول الصيلة» و «انتخاب كشف المحجة» سيد ابن طاوس و ل نعلمه».
ميرزا و نفى علم از اسباب و علل اشياء به اعتبار سائل است و اثبات
محمد شهيد در «مصادر النوار» و «فتح الباب» و «حجة البالغة» آن
و به اعتبار علم و بيان خود آن حضرت صلوات اللّه عليه.
«رساله البرهان» و غيره كتب كه اين علماء ـ رضوان اللّه عليهم ـ [آيا آراء مجتهدين عين احاديث معصومين :است]
نوشتهاند همه شهادت دادهاند بر اينكه مجتهدين عمل ايشان بر و امام عليهالسلم، پس ما محتاجيم در معرفت ،به بيان رسول
صلىاللهعليهوآله
ظنون چنانچه
است. خود حضرت عالى نيز نوشتهايد كه مجتهد از اخبار مىگويد پس در
اين زمان كه ما از رسيدن به خدمت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله و اوصيائه
الطاهرين
ـ صلوات اللّه عليهم ـ محروميم همان اقوال و اخبار ايشان [را]
كه
علماء طائفه ـ رضوان اللّه تعالى عليهم ـ در ضمن اين هزار سال
و
بيشتر متصل ،تهذيب و تنقيح و ضبط در كتب فرمودهاند ،قائم
مقام
ايشان :است .و اين توضيحات كه اين علماء ـ رضوان اللّه عليهم ـ
فرمودهاند حاجت به تصّرفات جديده و تأويلت بعيده و مخلوط
كردن به أنظار دقيقه نباشد.
3
-ملتقى بن مقصود على اصفهانى مشهور به مجلسى اوّل يا مجلسى پدر ،از علماء
متحبر شيعه اثنى عشرى است كه در فقه و تفسير و رجال از أفاضل عصر خود و اخبار و
احاديث شيعه اماميه را جمع آورى كرده است .وى از شاگردان شيخ بهائى و ملعبداللّه
شوشترى و پدر مل محمد باقر مجلسى است .و در زمان شاه عباس كبير مىزيسته است.
مجلسى به سال 1070ه ق وفات يافت و در جامع عتيق اصفهان مدفون گرديد. -سورة العراف ،آلية ....32و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا
4
او راست :إحياء الحاديث في شرح تهذيب الحديث كه شرح تهذيب طوسى است ـحاشيه خالصة يوم القيامة كذلك نفصل اليات لقوم يعلمون.
صحيفه سجاديه فارسى و حاشيه نقد ارجال و شرح صحيفه سجاديه ب عربى و كتب ديگر
لغت نامه ده خدا ج ،41ص .466
1
ل
خل ِي ْ ٍ
ن َ
م ْ ف لَ ِ
ك َ -و تمام اشعار امام حسين عليهالسلم چنين است .يَا دَهُْر ا ُ ٍ ّ
ل ِي َت ق ب ح صا و ب ل اَ ط ن م ل صي شراق و ال َ ْ ال ِي ف ك َ ل م َ
4 ٍ ٍ ِ ٍ َ َ ِ ْ ِ ِ ْ ِ ِ َ ِ َ ِ ك ْ
-لوامع صاحبقرانى شرح فارسى من ل يحضره الفقيه. ل
جل ِي ْ ِ
ما المُر ا ِلى ال َ ل َوا ِن َّ ََوالدَّهُْر ل َ يَقْنَعُ بِالْبَدِي ْ ِ
سبِيْل ِى بحارالنوار ج .44 ك َ سال ِ ٌ
ى َ ح ٍّل َ وك ُ ُّ
َ
5 2
-ممارست در كارهاى فرهنگ عميد. -سورة البقره ،آلية .216
ـ بشود يا نشود .بلكه اگرچه ظن به مخالفت قول امام عليهالسلم و در فتح الباب مىنويسد« :كه متقدمين علماء شيعه اگرچه بعضى
داشته باشد با ايشان كتب اصول نوشتهاند[ ،در واقع ]اصول ايشان در رد ّ اصول
وجود اين چون كه از او [مجتهد ]صادر شده بايد قبول نمايد. است نه در اثبات آن و چون كه فتاوى ايشان مدرك علم آن از
[معناى تقليد] أخبار
1
چنانچه معناى تقليد در اصطلح اصوليين همين است« :قبول قول است و خلف خبر نگفتهاند ـ لبأس لهم ـ
شك فيه بل الظّن بخلفه» از الغير بدون دليل» 3يعنى «مع ال ّ پس كسانى كه فتواهاى ايشان از ادّله و قانون موضوعى باشد و
اين جهت اسم او اجتهاد گذاشته شود كه آقاى حجهالسلم نيز قبول ندارد و
است كه قول اعلم مابين احياء را كه مخالف قول ميّتى كه اعلم اختصاص به من و ساير علماء ـ رضوان اللّه عليهم ـ ندارد .و اخذ
از او احكام و فرائض و سنن دينيّه از براى كسى كه قابل فهم أخبار
است و حال آنكه مظنون عامى مخالفت اوست با قول امام عليهالسلم
نباشد
ـ است از عالم كه همين اخبار كتب موجود كه به ثبوت رسيده صحت آن
ى اعلم» قبول نمايد، ح بقول «اعتمادا مىفرمايند: اين وجود با از
ّ
پس مصنفين عدول آن بعد از علم به وثاقت آن عالم كه خلف اخبار
تقليد به اين معنا همان شركت سابقيّه بوده ،باطل است .زيرا كه نمىگويد ،فرض و لزم است اگرچه به اعتبار جد ّ و جهد در فهم
عوام خبر
النّاس از امام عليهالسلم ـ بايد قطع نظر نموده مجتهدين را حاكم او را مجتهد نام گذارند يا محدث به اعتبار نقل او حديث را اگرچه
مستقل اخذ از او را تقليد بنامند ،ولى اين معنا در طريقه اصولى تقليدى
بدانند لهذا اگر حاكمشان بميرد بايد حاكم ديگر تعيين نمايند. اصطلحى ايشان نيست.
وكذلك چنانچه شيخ على اكبر اردبيلى ـ اعلى اللّه مقامه ـ در «رساله
اگر معيوب شود منصب حكومتش باطل خواهد بود. جواز
و اگر مرد عامى در تحصيل قول امام عليهالسلم ـ اعتماد به فتواى تقليد ميّت» كلم سيد نعمتاللّه جزائرى عليه الرحمة را در فرق
مجتهد بين
ننموده قبول نمايد چنانچه مجتهد هم اعتماد به اجماع ،و شهرت، تقليد نزد اصولى و اخبارى مىنويسد« :كه كلم سيّد صريح است
يا در
روايت روّات نموده فتوى مىدهد از اين جهت است كه مىفرمايند: اختلف حقيقت فتوى آنها چنانچه مىفرمايد كه« :اخباريين
در بين احياء بايد از اعلم تقليد نمايد زيرا كه به قول غير اعلم يحكون
اعتمادى كلم الشارع و يعملون به».
نيست. پس حكايت كلم شارع را مثل اصوليين ـ قدس اللّه اسرارهم ـ با
پس قبول فتوى به اين معنا تقليد اصطلحى نبوده بلكه نظير لفاظها نقل به معنا نمىنمايند .و عمل به كلم شارع بعد از حكايت
اعتماد مجتهدين است به روايت روّات كه اين اعتماد ،تقليد او
4 فتوى است ،زيرا كه مراد از عمل ،عمل قولى است كه فتوى
نيست
بوده
الى آخر كلم اردبيلى رحمهاللّه عليه.
باشد.
و مجلسى ـ عليه الرحمة 5ـ در مراءة العقول در باب تقليد چنانچه اصوليين به اجماع و شهرت عمل مىنمايند يعنى بر طبق
مىفرمايد« :اخذعامى قول عالم را كه از قول مفترض الطاعة آنها فتوى مىدهند ،عملى فعلى نيست ،وال ّ اخبار وارده در وجوب
مىگويد، غسل حيض و نفاس را كه عمل مىنمايند معنيش اين نيست كه
تقليد اين عالم نشده است ،بلكه به قول همان مفترض الطاعة غسل
عمل حيض و نفاس مىنمايند ،پس شبهه نيست كه حقيقت نزد سيّد ـ
6
شده و تقليد او شده است. قدس سّره ـ مختلف است بلكه مطالبه فرق در احكام نموده
و در جلد اول بحارالنوار در باب مذمت تقليد غير معصوم مىفرمايد« :در راوى وجه اين امور را شرط نمىدانيد ولى در مفتى
سلم :المراد أن تنصب رجل ً غير الحجة مىفرمايد« :قال عليهال ّ شرط مىدانيد پس اگر از جهت مطاع بودن اوست به حسب فتوى
فتصدّقه في كل ما يقول برأيه من غير ان يسند ذلك الى او،
ما
المعصوم ،فأ ّ كه قولش قول امام ـ عليهالسلم ـ است ولو ظنّا پس اين نحو
مطاع
بودن در راوى هم موجود است ،پس چرا عروض اين امور ،صدمه
به
مطاع بودن نمىرساند.
و اگر مفتى در احكام شرعيه نفس خودش مطاع است به خلف
راوى پس جاعل احكام بوده و شريك شارع خواهد بود و جواب
-معالم الصول.
3 شارع ـ تحكّم 2است. ة لل ّ
شما ـ ليس ذلك شراك ً
و اما اين كه مىفرمايد« :مفتى شريك شارع نيست زيرا اين احكام
4 را از شارع اخذ نموده و جعل ننموده است».
-رسالة جواز تقليد ميّت.
پس چرا بايد به حسب نفس خود مطاع بوده باشد به خلف راوى
و به عبارت اخرى اگر مردى عامى بايد مجتهد را به حسب نفس
5
-ملمحمد باقر بن محمد تقى مجلسى از بزرگترين و معروفترين علماء شيعه در عهد خود
در صفويه است .كه سال ( 1037ه ق .در اصفهان متولد شد و در سال 1111يا 1110 مطاع دانسته فتواى او را تعبدا قبول نمايد به اين معنا كه چون
زمان سلطنت شاسلطان حسين صفوى وفات يافت و در جامع عتيق اصفهان مدفون حكم،
شد .وى در اواخر عهد شاسليمان و قسمت عمده از عهد شاه سلطان حسين داراى مقام
شيخ السلمى ،و امام جمعه و صاحب اختيار امور دينى كل كشور ايران بود .و نيز حائز حكم او است بايد اطاعت نموده قبول نمايد ،قطع نظر از اينكه
رياست علمى و سياسى گرديد .تعداد تأليفات مجلسى متجاوز از شصت مجلد است (جلد مطابق
رحلى قديم) كه معروفتر و مهمتر از همه به زبان عربى «بحارالنوار الجامع لدرر اخبار
جلد و در حقيقت دائرة المعارف شيعه اثنى ائمة الطهار» است .اين كتاب شامل 26
عشرى است.
از تأليفات ديگر او مجموع كتب دينى و اخلقى است كه به زبان فارسى ساده نوشته
شده است و مهمترين آنها عبارت است از :حق اليقين در (اصول دين) حلية المتقين (در
آداب و سنن) حيات القلوب (در تاريخ أنبياء و پيغمبر صلىاللهعليهوآله و ائمه اطهار) عين الحيات
مت دنيا) ـ زاد المعاد (ادعية) جلء العيون (در تاريخ حيات و مصائب (در وعظ و زهد و مذ ّ
و معجزات ائمه شيعه) تحفهالزائر ـ ربيع السابع ـ مشكوة النوار (در فضيلت قرائت
قرآن) مقياس المصابيح (در تعقيبات نماز) در سالههاى متفرق بسيار ،وى به مجلسى پسر
1
ص .18 و مجلسى دوم (ثانى) نيز معروف است .روضات الجنات ج 1 -مخلوط.
6 2
-مرأة العقول ،ج ،1ص .183 -حكومت كردن به زورگويى ،فرهنگ عميد.
ت كما عرفت أن ِفا ً قبيل هذا ى كان او لمي ّ ٍ التقليد لح ٍ من يروى عن المعصوم او يفسر ما فهمه من كلمه لمن ليس له
الكلم بل لبدّ من اخذ صلحية فهم كلمه من غير تقليد فالخذ عنه كالخذ عن المعصوم،
ذلك من الدليل المقرر من اهل الذكر عليهم السلم و و
بذلك استفاضت 1 ّ
يجب على من ليعلم الّرجوع اليه ليعرف أحكام الله تعالى».
يم َرب ِّ َ حّر َ ل إِن ّما َ ق ْ اليات القرانية و الخبار المعصوميّة ( ُ و در باب اختلف حديث در شرح مقبوله عمربن حنظله
ش ما ح َ فوا ِ ال ْ َ مىفرمايد« :اُستدل به على أن ّه نائب للمام عليه السلم
غير ال ْحق و أ َ ْ ْ َ
ن
َ ِّ َ ْ َ
َ َ ِ ْ ِ ب ي غ
ْ ب ال و م
ِ َ َ ْ ث ل ا وَ َ ن ط َ ب ما و
َ ْها ن م ظَ َ َ ِ ر ه ر إلّ
فى كل أم ٍ
مْ َ ل ما ه
ِ ّ الل ِ ب وا رك ُ ش ِ تُ ْ
َ ما أخرجه الدليل و ليخلو من الشكال» 2الى ان قال:
ن) 6و َ ْ ُ َمو َ عل ت ل ما ه
ِ ّ الل ى َ عل
َ وا ُ قول ُ ت ن
َ ْ َ أ و ًا ن طا ْ سلِ ِ ُ ه ب ْ
ل ز يُن َ ّ ِ «قوله ـ عليه
م ه ي َ َل ع ْ ذ خ و
ٔ َ َ
ِْ ْ َ (أ ل ْ ُ
ي م ن اختلفهما بحسب اختلف السلم ـ فيما حكما ظاهره أ ّ
7 َ
ن لَ ْ
م م ْ و َ ق) ( َ ح ّ ه إِل ّ ال ْ َ علَى الل ّ ِ قولُوا َ ن ل يَ ُ بأ ْ ميثاقُ الْكِتا ِ الرواية ل
م بِما أَنَْزلَ حك ُ ْ يَ ْ الفتوى».3
9 ْ 8 ْ ُ
من) ( ،هُ ُ قو َ س ُ م الفا ِ ه ُ ن) ( ُ فُرو َ م الكا ِ ه ُ ك ُ فأولئ ِ َ ه َ الل ّ ُ و در مجلد هجدهم در باب نماز جمعه در مورد امام جمعه
ن)( ،10وَ ل مو َ الظّال ِ ُ مىفرمايد« :بل يكفى العدالة المعتبرة فى الجماعة ،و
العلم بمسائل
ما إجتهادا او تقليدا اعم من الجتهاد و التقليد الصلواة ا ّ
المصطلح بين
4
الفقهاء او العالم و المتعلم على اصطلح المحدثين»...
خوب ملحظه بفرمائيد اين عبارات را ،كه چه قدر احتراز
مىنمايد از اجتهاد و تقليد مصطلح بلكه مجتهد و مقّلد و يا عالم و
متعلم بين علماء حقه يك اختلف لفظى است كه همه متفقا فى
الحقيقة ،عامل به قول امام عليه السلم هستند ،چنانچه اولً
عرض
شد.
لكن بينك و بين اللّه كه تلبيس را از بين برداريد در معنى تقليد،
فعل ً تقليد تو از مجتهد آيا از روى تعبّد است يا اينكه از راه اعتماد
و
امتحان اينكه قول امام عليه السلم را مىگويد و تو عمل مىكنى،
اگر
شق ثانى باشد پس تقليد او و عمل به قول او چنان كه مأخوذ از
معادن
وحى و تنزيل است ،موت او بايد موجب ابطال قول خدا و رسول
او
و اوصياى رسول صلىاللهعليهوآله نشود زيرا كه حقيقت همان قول خدا
است و
مخبر صدمهاى به اين قول بايد نرساند و اگر خود اين مردن ُ
مرجع
مفترض الطاعة است در اين صورت فرمايش شيخ اردبيلى ـ
رحمهاللّه
عليه ـ را كه شنيديد.
و شيخ يوسف بحرانى ـ عليه الرحمة ـ در كتاب «دررالنجفيّة» بعد
از كلم طويل در كيفيّت رجوع عامى و عمل ايشان به قول علماء
و در
صفات علماء مىفرمايد« :و المتورع الفاضل بزعمه رجوع
بين العباد
إذا اوردت عليه المسألة هيألها (شرح اللمعة) او
(المسالك) او بعض
شروح (الرشاد) و اصدر الجواب منها من غير علم له
على ابتنائه على
5
ن) ْ ّ َ َ ُ َ َ ّ ْ ُ
ه ت َفتَُرو َ
على الل ِم َ
مأ ْن لك ْ ه أِذ َ
صحة او فساد (قل آلل ُ
ن
هذا مع أ ّ
اصحاب تلك الكتب متفقون على المنع من تقليد
الموات كما صرحوا
ولت على به في كتبهم الصوليّة من مختصرات و مط ّ
أن ّه لخلف بين
العلماء العلم فى أن ّه ليجوز بناء القضاء والفتوى في
الحكام على
6 1
«-؟؟؟» سورة العراف ،آلية .33 -بحارالنوار ،ج ،2ص .83
7 2
-سورة العراف ،آلية .169 -بحارالنوار ،ج ،2ص .222
8 3
-سورة المائدة ،آلية .44 -بحارالنوار ،ج ،2ص .222
9 4
-سورة المائدة ،آلية .45 -بحارالنوار ،ج ،86ص .147
10 5
-سورة المائدة ،آلية .47 -يونس .59 /
دماغ ،و نسوار دهن ،5و قليان و سوار شدن موتر م) 1الى غير ذلك من اليات وعل ْ ٌ
ه ِ س لَ َ
ك بِ ِ ف ما لَي ْ َ ق ُ تَ ْ
2
و البيّنات...
طيّاره ،و آب گود ،ولير ،بايد حرام باشد» انتهى
8 7 6 بدان كه نقل اين كلمات از جهت اين بود كه جناب آقاى
حجهالسلم ـ دام مجده ـ صاحبان اين كتب را در رساله خود مدح
كلمه. فرموده و به اين احقر فرموده كه هركه مىگويد تقليد مجتهد جائز
نيست دروغ گفته است و حال آنكه از من نشنيده چون كه من در
نظر
او حقيرم ،مرا گفته مىتواند دروغگو ،و صاحبان اين كلمات را كه
قطعا تقليد و اجتهاد اصطلحى را مىبينى كه قبول ندارند چيزى
نمىگويد ـ رفع اللّه شأنه و زاد فى تقواه.
چون كه ايشان از حيث علميّت متبحرند در حين جريان قلم ،و
جولن رقم ،از حق نمىگذرند چنانچه مىفرمايد« :اگر كسى
بگويد علم اصول اختراعى است ،مىگوئيم :نه تنها
علم
اصول اختراعى است بلكه تمام علوم اختراعى
است،
ل علوم خداوند است كه از نزد او لكن منشاء ك ّ
آمده به
توسط انبياء و كتب سماويّه و به توسط الهامات
كه خود
خداوند بر قلب بنى نوع انسان القاء مىفرمايد به
جهت
و م
َ َ َ د آ نيَ ب منا ر
ّ ْ َ ك ْ د َ
ق َ ل و
َ ( كريمه آيه مقتضاى به اينكه
في م ِ ه ْ ملْنا ُ ح َ َ
على
م َ ضلْنا ُ
ه ْ و َ
ف ّ ن الطّيِّبا ِ
ت َ م َ
م ِ
ه ْ و َرَز ْ
قنا ُ ر َ ِ ح
ْ َ ب ْ ال و
َ ر
ِ ّ َ بْ ال
قناخل َ ْ
ن َ م ْ م ّر ِكَثي ٍ
تَْفضيلً) 3افضل از حيوانات مىباشد وقتى كه
خداوند عالم
حيوانات را وحى بفرمايد از براى خانه به شكل
مسدّس
َ
َ َ
وحى َرب ّك إِلى
وأ ْكه اوسع اشكال چنانچه فرمودهَ ( :
ن َ
لأ ِ ح ِ
الن ّ ْ
4 ْ
ن) ر ُ
شو َ ِ ع
ْ َ ي ما
ّ م
ِ و ر
ِ َ ج
َ ّ
ش ال ن
َ م
ِ و
َ ًا ت وُ يُ ب ل
ِ جبا
ِ ال ن
َ م
ِ خذي ات ّ ِ
ملحظه
بفرما كه به زنبور عسل همه فوائد كه لزمه
مصلحت در
اوست تعليم فرموده پس انسان كه افضل از او
است البته
ض على الطلق اقتضاء مىكند كه افاضه
فيض فيا ّ
أشرف
علوم را مرحمت فرمايد».
و حاصل كلمش اينكه« :به حسب مصلحت و حال هر
زمان هر كمال از كمالت بايد ظاهر شود و هر
اختراعى
چه از علوم و غير علوم حرام نيست و دليلش
اينكه اگر
اشياء مخترعه حرام باشند ،پس لباسهاى جديده و
خوردنىها و سكونت در ساختمانها ،و كشيدن
نسوار
5
-مادهاى تلخ كه از تنباكو و خاكستر درست مىكند و در زير زبان مىگذارد براى كسى كه 1
تازه استعمال كند نيشأ مختصر دارد و باعث اعتياد است. -سورة السراء ،آلية .36
6 2
-كشتى. -درر النجفيّة.
7 3
-قطار. -سورة السراء ،آلية .70
8 4
-نامه مرحوم حجت كابلى مخطوط. -سورة النحل ،الية .68
6
فضيلً) تَ ْ [علم اصول علمى ساختگى است]
7
سبيلً) نيز ل َ ض ّ َ
مأ َ ه ْل ُ َ ْ َ
م إِل ّ كالن ْعام ِ ب َ ْ ه ْن ُفرستاده آيهاى (إ ِ ْ پس مىگوئيم :كه الحمدللّه علم اصول ظنّى كه معلوم است از
فرستاده و قبيل
اگر هر كس از بنى نوع انسان قابل وحى و الهام باشد و اكتفاء علوم اختراعى ،ساخت موتر ،ولير ،و سائر اختراعات و بدعتها
نمايد است .و چون كه هيچ بدعتى چنانچه شنيدى كه نزد صاحب رساله
آنچه برايش ظاهر بشود ،فائده بعثت انبياء و اينكه فرموده( :لِئَلّ حرام نيست به دليل لوازم مذكوره ،عمل به علم اصول ظنّى كه
يَكُو َ
ن از آنها
عزيًزاه َ ّ
ن الل ُ و كا َ ّ َ پستتر نيست تا حرام بوده باشد .با اينكه فرمود :كه اين همه به
ل َ س ِ
عدَ الّر ُة بَ ْ
ج ٌح ّه ُعلى الل ِ س َل ِلن ّا ِ
طريق
ما) 8چه خواهد حكي ً َ
وحى و الهام است زيرا كه همه بنى نوع انسان لياقت وحى و
بود؟
الهام را
بلكه انبياء و رسل تنها مبيّن احكام و سفراء بين خدا و خلق او
دارد .به طريق اولى چنانچه معلوم است كه انسان افضل از
ث به جهل نشده حجت نگيرند بر اينكه هستند تا اينكه مردم تشب ّ
حيوانات
براى ما بيان آنچه مقتضاى رضاء و سخط الهى است نشده تا ما
است به زنبور عسل كه وحى فرستاده شود پس به انسان به
طريق
اولى كه بايد وحى فرستاده شود.
ولى ما به اين اولويّت اعتقاد نداريم عموما زيرا كه به ما رسيده
اهل
صان از بندهگان خداوند عّزوجل هستند كه ايشان ّ خا الهام؛ و وحى
را
كحيْنا إِلَي ْ َ َ
و َ بريده از بين خلق برگزيده چنانچه مىفرمايد( :إِن ّا أ ْ
كَما
م راهي ب إ لى إ نا ي ح و أ َوحينا إلى ن ُوح و النّبيين من بعده و أ َ
َ ْ ِ ِ ْ َ َ ْ ِ ِ ْ َ ْ ِ ِ ِ َ ّ ٍ َ ِ ْ ْ َ
و
َ لَ سماعي ْ و إِ َ
َ َ
و
س َ و يُون ُ َ ب َ و أيّو َ و عيسى َ ط َ سبا ِ و اْل ْ ب َ قو َ ع ُ و يَ ْ سحاقَ َ إِ ْ
ون َ هاُرو َ
1
وودَ َزبُوًرا) و آتَيْنا دا ُ ن َ سلَيْما َ ُ
علَى الل ّ ِ
ه س َ ن ل ِلن ّا ِ ن لِئَل ّ يَكُو َ ذري َ من ْ ِ و ُ ن َ شري َ مب َ ّ ِ سل ً ُ و (ُر ُ
عدَ ة بَ ْ ج ٌ ح ّ ُ
2
ما) حكي ً عزيًزا َ ه َ ن الل ّ ُ و كا َ ل َ س ِ الّر ُ
ولّى ن تَ َ م ْ و َ ه َ ع الل ّ َ قدْ أَطا َ ف َ ل َ سو َ ع الّر ُ ن يُطِ ِ م ْ و مىفرمايدَ ( :
فما َ
ً 3
حفيظا) َ سلنا َ ْ َ
م َ ه ْ علي ْ ِ ك َ أْر َ
سيدهاشم بحرانى عليه الرحمة در تفسير البرهان از محمدبن
يعقوب كلينى به اسناد خود از زرارة از ابىجعفر الباقر عليهالسلم،
روايت
فرموده« :قال :زروة السلم و سنامه و مفتاحه و باب
الشياء و رضى
ن اللّه الّرحمان طاعة المام ـ عليه السلم ـ و معرفته ،أ ّ
عّزوجل يقول:
فما ولّى َ ت ن م و ه ّ الل ع طا قد أ َ َ فَ لَ سو ع الّر
َ َ ْ َ َ َ َ ْ ُ ن يُطِ ِ م ْ ( َ
مه ْ ِ ْ ي عل َ َ ك َ نا سل ْ َ أَْر
4
ن رجل ً قام ليله وصام نهاره و تصدّق بجميع ماله ما لو إ ّ حفيظًا) أ ّ َ
و
ى اللّه فيواليه ويكون حج جميع دهره و لم يعرف ول ّ
جميع اعماله بدللته
اليه ما كان له على اللّه حق فى ثوابه ،و ل كان من اهل
5
اليمان»...
و آيات و احاديث ديگر انحصار وحى و الهام در تكاليف كه از
ل شأنه است بر حجتهاى خود فرموده ،و همه بندگان مكلف ج ّ
خود را امر فرموده كه رجوع به سوى ايشان كنند و مطيع و
فرمان
بردار ايشان باشند و هركس و ناكس را لياقت وحى و الهام در
احكام
و
ِّ َ ر َ بْ ال في ِ مْ ه ُ نا ْ مل َ ح
َ و
َ مَ َ د آ ني َ ب منا ْ ر ّ َ ك ( آيه اگر ندانسته، خود
و
ر َ الْب َ ِ ح ْ
خلقناْ َ ن َ م ْ م ّ ر ِ على كثي ٍ َ م َ ه ْ ضلنا ُ ْ وف ّ َ ت َ ن الطيِّبا ِ ّ م َ م ِ ه ْ قنا ُ َرَز ْ
1
-سورة النساء ،الية .163
2
-سورة الحشر ،الية .165
6 3
-اسراء .70 / -سورة النساء ،الية .80
7 4
-سورة الفرقان ،الية .44 -سورة النساء ،الية .80
8 5
-سورة النساء ،الية .165 -الكافى ،ج ،2ص .19
علماء ما كتابى در انفتاح باب علم نوشتهاند و حصول علم عادىّ اطاعت مىكرديم و تكليف بدون بيان ظلم است و اين است كه
از جميع
براى ارباب عقول و وجود علم از ممكنات است ،بلكه وجود آن از تكاليف بايد توقيفى باشد ،يعنى موقوف به سماع و سماعى باشد
ن در احكام الهى نيز از بديهيّات
مسلمات است ،و قبح ذاتى ظ ّ از
است و انبياء و حجج نه از قبيل علم موتر ،ولير ،و طيّاره ،و غيره كه اهل
اينها
اكتفاء در صنعت آنها براى خود كردهاند و فوايد آنها راجع به
نفوس
خود آنها است على الظاهر و در حقيقت از براى ايشان اينها
كمالت
نيست ،چنانچه آقاى حجت اينها را كمال خيال كرده است ،بلكه
آنچه
كه فايده ظاهرى دارد و دائيم نيست و انقطاع دارد اهل كمال او
را
كمال حساب نمىفرمايند بلكه اغلب آنها باعث زوال صاحبانش
بوده
است چنانچه قضيهاى صرح فرعون و قصرى كه مىدرخشيد و
موجب عتو و طغيانش شد ،و حكايتش در احكام الهى براى ما
عبرت
ن لي ن اب ْ ِ ماها شده است ،چنانچه فرعون گفت( :يا هاما ُ
علّي حا ل َ َ صْر ً َ
ب) 1تا انتهاى كار فرعون را مىشنوى كه چه شد كه َ سبا ْ
َ ل ْ ا غ أَبْل ُ ُ
با
همين كمالت وقتى كه برگشت اقبال او از طرف حضرت ذى
الجلل
و سبقت گرفت ،كمالت او هيچ از براى او فائده نمىبخشد ،و
برايش
معلوم مىشود كه كمالش عين بى كمالى است از برايش و اين
است
َ
حياةُ الدّن ْيا ما ال ْ َ موا أن ّ َ عل َ ُ كه حضرت واهب العطايا مىفرمايد( :ا ْ
و
ب َ ع ٌ لَ ِ
في اْل َموال و اْل َ
ولِد ْ ِ َ ْ ِ ر
ٌ ُ ث َكا ت و
ْ َم ُ ك َ نْ ي َ ب ر ٌ خ
ُ َفا ت و
َ ة
ٌ َ ن زي ولَ ٌ َ و هْ
ث غي ْ ٍ ل َ مث َ ِ كَ َ
م يَكُو ُ
ن فّرا ث ُ ّ ص َ
م ْ فت َراهُ ُ ج َ م يَهي ُ ه ثُ ّ فاَر ن َبات ُ ُ ب الْك ُ ّ ج َ ع َ أَ ْ
ة
ِ َ ِر خ ل ْ ا في ً َ ِ و ما حطا ُ
حياةُما ال ْ َ و َ ن َ ضوا ٌ ر ْ و ِ ه َن الل ّ ِم َ فَرةٌ ِ غ ِ م ْ
و َ شديدٌ َ ب َ عذا ٌ َ
ع
متا ُ الدّن ْيا إِل ّ َ
ر).2 غُرو ِ ال ْ ُ
پس اين كمالت مبتدعه عين عذاب در آخرت است از براى
ايشان ،نه علوم نازل شده از براى كمالت ايشان و اين متاع
غرور
حياةُ الدّن ْيا إِلّ ما ال ْ َ و َ است از براى ايشان ،چنانچه فرمودَ ( :
ع
متا ُ َ
3
ر) غُرو ِ ال ْ ُ
و حرف ما در امور دينى است و قياس امور دينى به غير آن
قياس
مع الفارق است زيرا كه علل و اسباب آن هيچ يك به ديگرى شبيه
نيست ،چه جاى اينكه علل آنها متحد باشند ،با اينكه اتحاد وسط
در
قياس شرط است و ماده قياس هم بايد سفسطى نباشد ،چنانچه
در
ماده قضيه معروفه بين اهل ظنون و اجتهاد غلط واقع شده است
كه
ل ما ادّى اليه ظنى مىگويند« :هذا ما ادّى اليه ظن ّى ،و ك ُّ
فهو حكم اللّه فى
قى و حق ى ،فهذا حكم اللّه فى ح ّ قى و حق مقلد ّ ح ّ
4
مقلدّى».
اينكه غلط در كبرى واقع شده و اثبات آن به كتاب و سنّت و دليل
عقل نشده ال ّ اينكه دليل آن انسداد باب علم را گرفتهاند و حال
آنكه
1
-سورة الغافر ،الية .36
2
-سورة الحديد ،الية .20
3
-سورة الحديد ،الية .20
4
-معالم الصول ،ص .6
اثبات حسن عرضى از براى آن «دونه خرط القتاد» 1است،
زيرا دليل
العقل ل يخصص.
[آيا اجتهاد در زمان غيبت امام عليهالسلم جايز است؟]
جت ـ عجل اللّه اگر اجتهاد ظنّى در زمان غيبت از جهت استتار ح ّ
فرجه ـ در شرع جائز باشد بايد در هر زمان جايز باشد و اگر جواز
آن
مقبول شد متابعت «من ل آمن له من الخطاء» نيز جايز
مىشود.
و دليل مخالفين ما در عدم عصمت امام ثابت مىشود پس چون
كه حافظ شريعت كه امام معصوم است در دنيا الحمدللّه ،وجود
دارد
همان وجود آن حضرت ـ صلوات اللّه عليه ـ در حفظ شريعت
كافى
است و همين اخبار موجوده ايشان كه علماء حقّه به امر ايشان
در
كتب ضبط فرمودهاند ،در هدايت امت كافى است حاجت به
اختراع و
بدعت زائيد بر آن نيست ،چنانچه فرمود نبى اكرم ـ صلى اللّه
عليه و
2
شّر المور محدثاتها». آله و سلّم ـَ « :
و فرمود« :كل بدعة ضللة وكل ضللة سبيلها إلى
3
النار».
و محمد باقر مجلسى ـ رحمة اللّه عليه ـ در مرءاة العقول در
شرح
رساله حضرت صادق عليهالسلم در روضه كافى مىفرمايد« :قوله
عليه
4
السلم كل ضللة بدعة».
الغرض« ،بيان التلزم والتساوى بين المفهومين و يظهر
ن
منه أ ّ
قسمة البدع بحسب انقسام الحكام الخمسة كما فعله
جماعة من
الصحاب تبعا للمخالفين ليس على ما ينبغى ،اذا البدعة
ما لم يرد فى
الشرع ل خصوصا و ل فى ضمن عام ،و ما ذكروه من
البدع الواجبة
والمستحبه والمكروهه و المباحة هى داخلة فى ضمن
العمومات
5
والتحقيق ذلك مقام آخر».
و در جلد اول بحار نيز همين مضمون را فرموده ،و سيد نعمتاللّه
جزائرى در شرح صحيفه نيز چنين فرمايش كرد« :كه بدعت را به
پنج
قسم تقسيم كردن بدعتست».
و فرمودهاند :كه از جمله بدع واجبه اجتهاد ظّنى را شمردهاند
چنانچه آقاى حجهالسلم نيز فرمود كه اصول ظنّى اگرچه
اختراعى
است و هر اختراع حرام نيست ،و نحريرين مذكورين و شيخ حر
عاملى «ره» و مولى محمد محسن فيض كاشانى «ره» و شيخ
يوسف
بحرانى «ره» كه خود آقاى حجت مدح فرموده همه اختراعها را،
بدعت و حرام مىدانند.
و اينكه آقاى حجهالسلم فرموده :كه اگر اختراعات حرام باشد،
1
-اين اصطلح علم اصول است يعنى :دست روى بوته خار گرفتن و كشيدن به طرف
بيخ آن كه دستها خونى بشود آسانتر است از اثبات اين مطلب.
2
-الكافى ،ج ،8ص .81
3
-الكافى ،ج ،1ص .56
4
-الروضة من الكافى ،ج ،8ص .8
5
-مرءاة العقول.
وكلينى ـ عليه الرحمة ـ به اسناد خود از محمدبن خلد روايت سكونت مساكن و پوشيدن لباس جديده و ركوب موتر و طياره و
فرموده اينكه« :امام موسى كاظم ـ عليه السلم ـ خانه خريدند و شرب چاى و چكاره و نسوار دهن ،و نسوار دفاع حرام مىشود،
امر يعنى حرج شديد لزم مىآيد».
فرمودند بعضى از موالى خود را كه انتقال كند از خانه خود ـ در ما سكونت مساكن رخصت به طريق عموم براى ما پس مىگوئيم ا ّ
آن وارد شده است همان بس [است] در توسعه براى ما ،چنانچه به
خانه كه وسيع است ،و فرمود :كه منزل توضيق است .عرض كرد عزائيم عمل مىكنيم به مّرخص تا حين كه مرخصيم نيز عمل
كه مىكنيم،
پدرم احداث اين خانه كرده است .حضرت فرمود :كه اگر پدرت والحمدللّه ،از براى ما امور شاق نيست در اين شريعت سهله
2
احمق بود تو نيز احمق مىشوى مثل او». سمهه
پس در منازل نظيفه و وسيعه مسكن كردن عيبى ندارد ،زيرا كه چنانچه فرموده ـ عليهم السلم ـ
بعضى از اصحاب ائمه ـ عليهم السلم ـ به وسعت خانه خود حمد 1
«ثلثة للمؤمن فيهن راحة دار واسعة توارى عورته»...
مىكند.
و در روايت هشام ابن الحكم از ابى عبداللّه ـ صلوات اللّه عليه ـ
3
فرمود« :من السعادة سعة المنزل».
الحاصل ،روايات در اتخاذ منازل خوب مكتف به متضافرة است.
اما بناهاى زائيده به قدر كفايت كه منهى عنه است از اسراف و
مباحات
بر أقران و طول أمل در تشييد آن و بلند كردن از مقادر معلومه
بدون
تدارك آن به نوشتن آيهالكرسى البته مذموم است ،مثل سائر
تعديها از
حدود شرعيّه حتى در مساجد ،چنانچه روايت فرموده مجلسى ـ
عليه
الرحمة ـ در بحار از كشف الغمة از دلئل حميرى ،از ابىهاشم
جعفرى.
مد ـ عليه السلم ـ فقال إذا خرج ّ مح ابى عند كنت قال:
القائم
صلوات اللّه عليه ،أمر بهدم المنار والماصير التى فى
المساجد فقلت فى
ى فقال :معنى هذا ى المعنى هذا؟ فاقبل عل ّ نفسى ل ّ
أن ّها محدثة مبتدعه
4
ى ول حجة». لم بينبئها نب ٌّ
پس هرگاه مسجد به نوع احداث اهل ضللت بدعت بوده باشد و
شارع مقدس به اين نوع بنا راضى نباشد ،خانههاى كه شبهه به
خانههاى ايشان بشود البته مؤمن از جهت عدم تشبّه به ايشان
بايد
5
اختيار نكند .چنانچه مىفرمايد« :من تشبّه بقوم فهو منهم»
و آن در مساكن از قبيل آهن پوش كردن و تزويق آن به صورت
ذى روح معلوم است در نزد اهل تقوى.
نن ل يُريدُو َ علُها ل ِلّذي َ ج َ خَرةُ ن َ ْ داُر اْل ِ فرمود عّزوجل( :ت ِل ْ َ
ك ال ّ
عل ُ ّ
وا ُ
6
ن) ّقي ت م ْ ِل ل ة
ُ ب
ِ َق عاْ ال و اد فسا َ ل و ض رَ لْ ا في ِ
َ ُ ً َ ْ ِ َ
و آنچه در مساكن است ،در پوشيدن لباسهاى كه مخصوصى مال
كفّار است نه لباسهاى مشتركه همه علماء حقّه به حرمت آن به
سبب
ورود روايات از ائمه ـ عليهم السلم ـ قائل شدهاند و لباسهاى
قيمتى
و نظيف در زمان ائمه ـ عليهم السلم ـ بوده بلكه بهتر بوده است،
چنانچه هر زمان مىبينى كه منسوجات ناقص نيز مىشود.
ما كشيدن نسوارها و چكاره و قليان خيلى اهميّت ندارد و ا ّ
اضطرارى داعى نشده بر اينكه معيشت بدون آنها از براى بنى
نوع
انسان ممكن نباشد .تا اينها را از امور شاقّه شمرده و بگوئيم
بدون
ماره را يك نهيب ،و اينها خلل در تعيش ما واقع مىشود .اگر نفس ا ّ
نصيحت بفرمائى بر اينكه اين عملها از براى تو چه فائده دارد؟
غير
2
-وسائل الشيعه ،ج ،5ص ،302باب ،2روايت .6605
3
-الكافى ،ج ،6ص .525
4
-بحارالنوار ،ج ،52ص .323
5
-بحارالنوار ،ج ،11ص .174
6 1
-سورة القصص ،الية.83 : -بحار النوار ،ج ،76ص .148
فرمودند كه« :فوت شد ايشان» .واقعه و ظنون خود را عرض از ضرر كه هم اسراف در مال است و هم در بدن و هم دهن را
كردند. بدبو
حضرت اين جواب را فرمودند كه« :ما اهلبيتيم كه جزع مىكنيم به مىكند و حال آنكه دهن تو طرق قرآن است ،فرمود« :عليه
تضرع و زارى كه شايد بل نازل نشود و چون نازل شد به قضاى السلم،
الهى 1
افواهكم طرق القران فطيبوها بالسواك».
راضييم و گردن مىنهيم امر او را و نيست ما را كه كراهت داشته اگر از اين جهت كه اصراف است و تبذير و سكر نيز مىآورد
باشيم احيانا حرام بوده باشد ،جواب چه خواهى گفت؟ استعمال نكردن
چيزى را كه حق سبحانه و تعالى دوست دارد از براى ما و يقين كه
است هيچ ضررى ندارد پس اين دليل نمىشود از براى عمل به علم
كه حكيم عليم آنچه اصلح است مىفرمايد». اصول
و ايضا فرمودند كه« :ما عافيت نفوس خود را و فرزندان خود را ظنّى تا اشياء كه محل ورود نص نبوده به اصول و قواعد ظنيّه پيدا
مىخواهيم به شرط خواستن الهى و چون امر الهى آمد تسليم كنى
مىشويم امر او را و نيست ما را كه دوست داريم چيزى را كه ص عام تا نص خاص است .هيچ خالى و حال آنكه همه امور مورد ن ّ
خداوند از نص كه ماها به آن تكليف عمل كنيم نيست.
سبحانه و تعالى دوست ندارد از براى ماها». و جاده احتياط نيز كه امرى وسيع است ،و اگر سد ّ اين مسلك
پس اولياء اللّه به آنچه از طرف اللّه تعالى است ملتّذ مىشوند و شود
به راهاى اجتهاد ظنّى اضيق طرق است ،بلكه منافى مقتضاى
اقامه حدود خوشحال مىشوند نه اينكه براى ايشان اقامه حدود شريعت
الهى سمهه سهله است .چنانچه در «انتخاب كشف المحجة» از سيد
و يا مريض شدن و يا نماز و روزه و سائر اعمال حسنه كردن ابن
شاق نطاؤوس عليه الرحمة نقل فرموده مىفرمايد« :كما أ ّ
باشند ،بلكه از معصيّت سادات متأذى مىشوند ،چنانچه گناه ايشان المتكلمين
مضاعف گناه عوام است ،مثل اطاعت آنها. ضيّقوا على انفسهم ما كان سهله اللّه من معرفة
[حرمت جمع بين دو فاطمه نسب در ازدواج] شريعته و احكامه».
و اين جمع بين فاطمتين چون كه معصيّت است چنانچه ظهور و اينكه فرمودهايد كه «اصول مقدمه قريبه است از براى فهم
ل» دليل است از براى حرمت ،از اين جهت شاقّ
4
لفظ «ليح ّ اخبار»
است بر يكى از فهمهاى كه حضرت عالى به قواعد أصول البته ذكر كرده
آن حضرت ـ سلم اللّه عليها ـ و موجب اذيّت آن حضرت است، باشيد در معنى خبر كه وارد در حرمت جمع بين فاطمتين در عقد
والّ واحد و گفتهاى كه هر امرى شاق بر حضرت زهرا ـ عليها السلم ـ
چرا بايد شاق مىبود. حرام نيست.
و ديگر اينكه امر مكروه كه از غير به انسان مىرسد موجب اذيّت و فرمودهاى كه «اجراى حدود شرعى بر سادات و روزه گرفتن
مىشود از برايش ،ولو اذيت قليلى .و إذاى آن حضرت ـ صلوات حضرت صديّقه ـ سلم اللّه عليها ـ و مريض شدن و گرسنگى
اللّه حسنين
عليها ـ چه كم چه زياد موجب اذاى نبى ـ صلى اللّه عليه و آله ـ ـ عليهما السلم ـ كه بر حضرت زهرا ـ صلوات اللّه عليها ـ شاق
است. است،
2
چنانچه از لفظ «ما» فهميده مىشود .كه فرمود نبى اكرم ـ صلى ما حرام نيست». ا ّ
اللّه اى آقاى حجة السلم! اين كلمات را بايد كسى بگويد كه در مسند
عليه و آله و سلّم ـ الفاطمة بضعة منى ،يؤذينى ما رياست آزادى نشسته و هيچ قولى او قابل رد كردن نباشد ،هرچه
5
يؤذيها» بگويد وال ّ اگر انصاف بدهيد خواهيد دانست كه چه فرموده ،لكن يا
ّ
و إذاى آن حضرت ـ صلى الله عليه و آله وسلم ـ چنانچه فرموده حيف كه حرف منى به امثال حضرت عالى هدر است!! چنانچه
ى فإن ّه يوذى اللّه». فرمودهاند:
حق سبحانه و تعالى« :ل تؤذ البن ّ
و آن متفقا حرام است .و خود انسان عاقل نفس خود را بدون
ما امور شاقه كه انسان براى فوايد مرجوّه موجب اذيت نمىكند ا ّ آيا معلوم نيست براى عقلء بلكه اطفال كه مميّز باشند كمى
متحمل مىشود از قبيل حجامت كردن كه در عاقبت رجاء عافيت
اينكه
است و شرب ادويّه تلخ و روزه گرفتن از براى عاقل در حقيقت
مىدانند كه هر امر شاق مؤدى است ،و نيز از براى معصومين
عين
عليهمالسلم بلكه
راحت است.
از براى كمل از مؤمنين همه طاعات اشاقه بر ديگران لذ ّت است
چنانچه فرموده امام عليهالسلم« :للصائم فرحتان ،فرحة وقت
بلكه
الفطار و
ت لَكَبيَرةً و إِ ْ
ن كان َ ْ از براى غير ايشان شاق است ،قوله تعالىَ ( :
فرحة يوم القيامة».
علَى
إِل ّ َ
و نيز امرى كه از طرف حق سبحانه و تعالى باشد بر كه حرام ّ 3
باشد؟ اما ضرر كه از خلق به انسان مىرسد بر فاعل بايد حرام ه)
هدَى الل ُ
ن َالّذي َ
باشد. آيا نشنيدهايد كه حضرت صادق ـ عليه السلم ـ بعد از فوت
و اگر آقاى حجهالسلم اين معانى در حديث از قول سابق از فرزندش بيرون آمدند ،خوشحال و زينت كرده ،اصحاب را گمان
اين
شد كه البته فرزند صحت يافته از احوال او پرسيدند حضرت
1
-بحارالنوار ،ج ،80ص .344
4
-التهذيب ،ج ،7ص ،463تمام الحديث :عن محمدبن أبى عمير عن رجل من اصحابنا،
2
رجوعكنيد به ص .52 -نامه مرحوم حجهالسلم حجت كابلى :مخطوط.
5 3
-بحارالنوار ،ج ،23ص .234 -سورة البقرة ،الية.143 :
بدون نصب قرينه كلم فصيح حمل بر مجاز نمىشود و لفظ شاق خودش اخذ كرده ،جواب او را شيخ يوسف بحرانى ـ عليه الرحمة
قرينه مؤكده در حمل لفظ «ليحل» 4در حرمت اصرح است با ـ
تعاضد آن بر معناى تبادر كه علمت حقيقت است .و قرائن چنين فرموده« :الول قوله و ظهور لفظه ل يحل فى
خارجيّهاى غير مربوطه در اثبات حكمى و حكم به غير ما أنزل اللّه ن
ن فيه أ ّ الحرمة فإ ّ
ما
صريح وذلك ل ّ دللة لفظه ل يح ُّ
لزم خواهد آمد. ل إن ّما هى بالنص و ال ّ
از اين جهت شيخ يوسف ـ عليه الرحمة ـ مىنويسد اينكه« :مار ققه علماء ح ّ
أينا أعجب من ان يقول الصادق ـ عليه السلم ـ ليحل ن دللة لفظه فى النطق وهي دللة ّ أ من الصول
الجمع بين اثنتين المطابقيّة و التضمنية
من ولد فاطمة ،ثم يتجاسر جاسر و يقول بعد سماعه ن دللة ل يحل على تسمى صريح المنطوق ولريب أ ّ
هذا الكلم ان الحرمة دللة
الجمع كان جائزا فى زمانهم ـ عليهم السلم ـ و أن ّهم مطابقه لن ّها المعنى الحقيقى لهذا اللفظ بدليل التبادر
لم يمنع عنه ولم الذى هو امارة
يحزم بذالك ويفتى به بمجرد هذه التخرصات والترهات ققه علماء الصول و بذلك يظهر لك توهم حقيقة كما ح ّ
من غير دليل جواز تخصيص
ن هذا ى ـ يلجأ اليه أ ّ قطع معتمد ل و عليه ى ن دللته متى كانت صريحة مع صحة عموم اليات فا ّ
ّ ي مبن ّ شرع ّ
لمن عجب الخبر كما هو ظاهر
العجائب عند ذوى الذهان و اللباب و هل هو إل ّ ردٌ ن ذلك وهما كلمه جاز تخصيص العمومات به اتفاقا ،ل ل ّ
لكلمه ـ عليه كما
1
السلم ـ و مقابلة لنصه بالجتهاد الّذى هو ظاهر الفساد همه»... تو ّ
بين جملة العباد، و تخصيص عمومات آيات را اجله علماء و معظم ايشان به اخبار
و ليث شعرى أينما دلت عليه الزواجر القرانية و الخبار صحيحه صريحه قائل شدهاند چنانچه انكار اين مطالب را غير
النبويّه من المنع متعسف معاند نخواهد كرد .از آن جمله مسألة تخيير در مواضع
ن و التخمين و وجوب ّ الظ بمجرد الفتوى فى الحكم و اربعه
بناء على العلم و بين قصر و اتمام يا دللت آيه و جملهاى از اخبار بر وجوب قصر بر
اليقين ،المستند الى آية قرانية او سنة معصوميّة حتى مسافر مطلقا.
يجوز التأويل فى و از آن جمله منع كسانى كه ثابت شده از براى او ارث به آيات و
الحكام الشرعيّة على مثل هذه الخرصات فى مقابلة روايت از ولد و والد و زوجه و امثال ايشان به موانع منصوصه از
النصوص قبيل
الواضحة إلى آخر.»... قتل و كفر ،و رقيّت و لعان ،پس به تحقيق كه هيچ خلفى نيست
ق عليها ـ صلوات اللّه عليها ـ و مىگويد معنى «يبلغها ويش ّ در
بمعنى ممنوع بودن آنها از ميراث.
يصعب عليها تحمله و معنى هذا اللفظ زيادة على مجرد و از آن جمله مسأله حبوه كه مال پسر بزرگ است ،با دللت آيات
الذى بمراتب و روايات با اينكه همه متروكه ميّت بر همه ورثه به حصص تقسيم
كما عرفت أنفا ولكن الكلم من غير تأمل فى المقام شود به كتاب و سنّت به استثناء اخبار حبوه اشياء مخصوصه را.
يوقع صاحبه في و از آن جمله ميراث زوجه غير ذات الولد على المشهور و مطلقا
مضيق اللزام». بر قول مختار ،با دللت آيات متضافره بر اينكه ثمن ،يا ربع از
و قبل از اين شيخ ـ اعلى اللّه مقامه ـ علماء كه اين حديث را در جميع
كتب خود ذكر فرمودهاند همه اعتقاد به مضمون آن داشتهاند مثل متروكه چه منقول و يا غير آن به او مىرسد ،با دللت اخبار بر
شيخ حرمان
صدوق ـ عليه الرحمه ـ در علل ،و شيخ الطائفه ـ رحمة اللّه عليه ـ 2
او از رباع به تفصيلى كه در محلش مذكور است.
در و از آن جمله :قول ايشان به عدم نشر حرمت در رضاع بين
تهذيب ،و شيخ حّر عاملى ـ رحمة اللّه عليه ـ در وسائل الشيعه و اجنبيين به ارتضاع ايشان از يك زنى ،با تعدد فحل از جهت اخبارى
مجلسى در بحارالنور و فعل ً شيخ خلف بحرانى دام ظلّه العالى ن
م َ
م ِخواتُك ُ ْ و أَ َ
كه دللت مىكند بر اين معنا كه آيه مباركه ( َ
كتابى 3
ة)
ع ِ
الّرضا َ
مستقل در اين مسأله نوشته است.
و جمله از اخبار دللت مىكند بر نشر حرمت.
الحاصل :اينهاى كه اعتقاد به عمل به اين اخبار بدون تأويل بعيد
و از آن جمله :ميراث زوجه مريض اگر طلق بدهد در مرضش و
دارند همان مضمون خبر را بدون تصّرف در آن به آراء و ظنون
بيرون شود از عدّة پس اين مطلقه ميراث مىبرد از او تا يك سال
ايشان
با
عمل كردهاند .و به حرمت جمع قائل شدهاند كما قال عّز من
اينكه آيات و روايات متفقّه است كه ميراث نمىباشد مگر به نسب
مقائل( :ث ُ ّ يا
مواسل ِّ ُ
و يُ َ
ت َ
ضي ْ َ ما َ
ق َ م ّ
جا ِحَر ً
م َه ْ
س ِ
ف ِجدُوا في أَن ْ ُ ل يَ ِ به سبب ،و اين زن بعد از خروج عدّة اجنبيّه است .الى غير ذلك از
ما).5 سلي ً تَ ْ مواضع كه تتبع بصير به آن اطلع دارد.
و جاده انقياد و طاعت را اختيار كردهاند و عقول خود را حاكم بر پس بايد و دانست كه اين مسألة جمع بين فاطمتين در تخصيص
امور خداوندى قرار ندادهاند بر اينكه بگويند چرا بايد حكم چنين و عموم آيات از اين قبيل اينهاى است كه ذكر شد و خود
چنان نباشد .و به علّت و معلول حكم را جارى كنند .زيرا با اينكه حجهالسلم
وجدانا مىبينى كه در عقول تفاضل است و طبائع مختلفه ،پس نيز در صحت خبر اقرار دارد.
عقل ما اختلف كه مىفرمايد در دللت خبر است .كه حمل مىفرمايد ا ّ
تام خاص است از براى حجت عصر ـ عج اللّه تعالى فرجه بر كراهت خفيفى ،و اين حمل اگر از قواعد عربيه مىبود كه
الشريف ـ دليلش را
ذكر مىفرمود چه عيب داشت بر اينكه لفظ را صرف مىكرد از
حقيقت آن به مجاز و آنكه قرينه معانده لزم دارد در كلم عرب و
1
4 -درر النجفية.
-اصل الحديث ،عن محمدبن ابى عمير عن رجل من أصحبنا قال سمعته يقول :ليحل
لحدٍ أن يجمع بين ثنتين من ولد فاطمة عليهالسلم ان ذلك يبلغها فيشق عليها قلت :يبلغها؟
2
قال :اى واللّه .التهذيب ،ج ،7ص .463 -مفاتيح الشرايع.
5 3
-سورة النساء ،الية.65 : -سورة النساء ،الية.23 :
شما را از اوقات نماز شيئى از امور دنيا پس به تحقيق كه خداوند و لزم كه در بيان علل و اسباب مرحج از براى ناقص العقول
عالم صاحب
مه ْ
صلت ِ ِ
ن َ
ع ْ
م َ
ه ْ مذ ّمت فرموده اقوام را و فرموده( :الّذي َ
ن ُ عقل كامل باشد عقل ً از اين جهت است كه شيخ ـ عليه الرحمة ـ
6
ن)
هو َ
سا ُ فرمود كه اين تأويلت و تخرصات موجب رد قول امام ـ عليه
السلم
ـ مىشود و اين اجتهادى است در مقابل نص كه ظاهر الضاد است
بين
عباد.
[آيا علم اصول مقدمه فهم اخبار است؟]
پس اگر علم اصول چنانچه آقاى حجهالسلم مير على احمد ـ
سلمه اللّه ـ فرمودهاند :كه مقدمه فهم اخبار است ،و اخبار را
چنين
مىفرمايد كه معلوم است كه به عكس خواهد بود كه مخرب اخبار
خواهد بود .زيرا كه كلم ائمه ـ عليهم السلم ـ «يفسر بعضه
بعضا»
چنانچه فرمودهاند .و عرف ايشان عليه السلم به تتبع اخبار
ايشان
فهميده مىشود نه به عرف ابوعلى سينا و مقامات حريرى و
محامل
خيالى.
بلى چون كه كلمات ايشان ـ عليهم السلم ـ از افصح كلمات
عربيّت و استعارات و كنايات عرفيّه خود ايشان بشود ،و عرف
ايشان
به عرف ارباب عشق باطل مناسبت ندارد .بلكه مقبس از كلم
الهى و
شرعى نبوى ـ صلى اللّه عليه و آله و سلم است.
«كلمكم نور» پس در نور ظلمت نيست بايد نور را به ظلمت
انسان عاقل از دست خود ملتبس نكند ،تا پيش راه خود را تاريك
كند.
2
-سورة الماعون ،الية.5 :
3
-البرهان.
4
-ماعون .5 /
6 5
-ماعون .5 / -وسائل الشيعة ،ج ،4ص .27
يعنى ايشان غافلند و استهانت مىكنند به اوقات 1 .و روايات زياد
ديگر»....
پس لعن حضرت حجة ـ صلوات اللّه عليه ـ اين كسى را كه تأخير
مىكند نماز خود را عمدا 2همان وعيد «ويلى» است .كه حضرت
حق
ل شأنه در اين آيه فرموده. ج ّ
و «ويل» كه أشد عذاب جهنم است نمىباشد مگر از براى كسى
كه
اقل ً مرتكب كبيره شده باشد چنانچه از كبائر شمردهاند «ما
اوعد اللّه
عليه النار» 3را ،و اگر چنين كبيره مكروه باشد در مقابل حرام
پس
چه چيز حرام خواهد بود و حال آنكه معنى حرام ،چنانچه علماى
اصول فرمودهاند :كه همين است كه فاعل آن مستحق عذاب
بشود ،آيا
عذاب شديدتر از عذاب ويل است «نعوذ باللّه منها».
پس اين آيه حمل بر كراهت در معنى اين خبر از قبيل حمل بر
كراهت در جمع بين فاطمتيّن كه علم اصول ازين جهات مقدمه
اخبار
شده تا اينكه كسى كه امام عصر ـ عجل اللّه فرجه ـ او را ملعون
فرموده
باشد ،و خداوند عزوجل در كتاب خود وعده «ويل» داده باشد علم
اصول بگويد خير است عيبى ندارد امرى مكروهى است نه حرام!
پس واى بر انصاف اهل زمان با اينكه چنين مىبينند كه واضع اين
علم
در حقيقت مخالفين ما است از براى تقابل با ائمه ـ عليهم السلم
ـ و ما
چطور بايد اين علم را مقدمه فهم اخبار قرار دهيم؟ و حال آنكه
يك
اصل در آن و قانون كه نوشتهاند در كتب اصول اينكه :به اخبار
موجوده كه الن در كتب شيعه است چون كه اغلب آن را اخبار
آحاد
ن مجتهد بشود. ّ ظ دّ مؤي اينكه ّ ال نمىدانند، جايز را عمل مىدانند
ن الكتاب بنفسه ليفيد چنانچه صاحب قوانين مىفرمايد« :فإ ّ
إلّ
الظن و كذلك اصل البرائة و الضرورة والجماع و العقل ّ
القاطع ل يثبت
لها شيىءٌ ينفعنا فى الفقه غالبا بل هى إن ّما تثبت بعض
الحكام اجمال ً و
ليحصل منها التفصلت و على هذا فينحصر العمل في
النحصار بالظّن
و الّلزم تكليف ما ل يطاق و يندرج فى ذلك الظن
الحاصل من خبر
4
الواحد و انه ل فارقٌ بين افراد الظّن»...
پس قواعد اصوليّه آنچه است از براى اثبات ظنون اجتهاديّه است
نه از براى فهمانيدن معانى اخبار ،بلكه اخبار را چنانچه صاحب
قوانين گفته« :يك فرد از افراد ظنون است و دليل فارق بين ديگر
5
ن حاصل از خبر واحد نيست نزد جميع ايشان». ظنون و ظ ّ
الحاصل :براهن كه حجهالسلم در معنا كردن حديث از منع جمع
مى» است نه بين فاطميتين بظنون خود گفته نه برهانش «ل ّ
«إنّى» تا
اثبات مدّعاى او بشود بر قواعد اصوليّه.
و صاحب عقل سليم به اين اقوال مزخرفه از اقوال ائمه ـ عليهم
السلم ـ دست بردار نخواهد شد.
1
-بحارالنوار ،ج ،83ص .13
2
-وسائل الشيعة ،ج ،15ص .317
3
-بحارالنوار ،ج ،83ص .60
4
-قوانين الصول.
5
-قوانين الصول.
و خيلى اشتياق ملقات داشتم ،نفرموديد.
من كه از كراهت و ميل شما اطلع نداشتم تا خود مىآمدم من
آمدن نزد شما را براى خود كسر شأن و عيب نمىدانم ،چنانچه و اينكه گفته است ماها رساله جات اهل اجتهاد را بى احترام
حضرت عالى از اين جهت ،تشريف نياورديد .و اين از اجلل و كردهايم ،يا امر به بى احترامى آنها كردهايم اين نيست ال ّ اخبار
احترام شما است نزد من كه حاق كلمات شما را كما ينبغى معنا به
نكردم غيب ،و يا از قبيل بهتان و افترى كه از قديم چنين مجبول است
و هيچ در سدد تعارض آن در نيامدم وال ّ كلم در آنچه فرموده طبائع
بسيار متهاى ايشان ّ مذ تصديق بخواهند عوام نزد افتراى نوع بر اينكه بر
است و اين را كه نوشتهام از براى اينكه جواب خط مثل جواب ما) بر اين عظي ً هتان ًا َم بُ ْ
مْري َ َ
على َم َه ْ ِ
ْ ِ ل و َ
ق و
َ ( چنانچه بشود
سلم شاهد است.
واجب است. و ديگر مواضع الحمدللّه تعالى الى الن زبان فحش از بنده
فى الجمله :بسيار به هر يكى از اين جهّال از بربرىها كه ملبس به معروف
لباس علم اند عرض مىكنم :كه آيا در اين مدّت كه با من نشده است چنانچه در اين مدّت بدون موجب نه خطى در مذمت
معارضايد كسى نوشتهام و نه بدون سؤال جواب گفتهام ،همين اوّل چيزى
و عداوت داريد من حلل را حرام كردهام و يا حرام را حلل؟ كه
مىگويند نه ،چرا تقليد مجتهد ما نمىكنى؟ من مىگوييم :تقليد چيزى كمى مدافعه نوشتهام به رجاء اينكه شايد رفع تهمت از من بشود،
محسوس نيست كه من در بر گرفته باشم و شما ببينيد .تكليف لكن اگرچه من اظهار مىكنم اينكه مرا به اين امور عظيمه دخلى
من از نيست ،اگر شما رد ّ بر علماء ،اخباريين از شيعه مىنويسيد ،بر كتب
شما سئوال نمىشود بسيار كساناند كه از مجتهدين ديگر تقليد علماء كه رد اصول ظنيّه نوشتهاند بنويسد ،مرا چه كار داريد؟
دارند .لزمهاش اين نمىشود كه شما بغض او را داشته باشيد. و بر آنها هم كه علماء نجف رد نكردهاند ،به من مىگويند ما بر
اگر در شىء از اصول عقائد من ،چنانچه من مختصرات براى عداوت كه داريم با تو داريم!! ،با ديگران كارى نداريم ،پس اگر
عوام مرا
نوشتهام اشكال داشته باشد و ايراد خود را ذكر كنيد حق شما عالم هم نمىدانند از عقل اين است كه محل اعتناء ايشان نباشم،
خواهد عوام
بود كه اظهار بغض با من كنيد وال ّ در اصول دين كه من نوشتهام، هرچه بگويد ،عوام از او قبول نمىكند چنانچه نكردهاند پس براى
تمرين الخوان الى حقيقة اليمان ،و تحفة القنديّة ،و شما ضررى نيست وال ّ اين نويشتن شما موجب افساد خلق
بعضى كتب خواهد
كوچك ادعيّه و غير آن را بود ،از ملحظه آقاى شيخ آقا بزرگ شد.
سامره نه اصلح ايشان ،سبب اصلح ايشان اين بود كه مرا متهم به
در كتاب خود كه كتب علماء شيعه و اسامى ايشان را نوشته در ج اقوال
فرموده ،و شجره حقير كه به لفظ عربيّه است بلكه به اشعار ردّيه و مذمتهاى غير سديده نمىفرمودى بلكه غيبت مرا تجويز
فصيحه نمىفرمودى ،و يكى از احقر اخوان خود شمار مىكردى.
عربيّه نيز در آن كتاب نوشته». و فعل ً معلوم است كه مسموع الكلم هستى ،رفع نزاع و فساد
خيلى مطلب را در شكايت حال خود طول دادم شايد باعث ملل مىشد و بس.
نشود معذرت مىخواهم زيرا كه اميد دارم كه حضرت عالى غيبت و اگر خودت ترويج كردى كه فلن كس ،مجتهدين اعلم و كتب
گفتن مرا بعد از اين تجويز نفرمايند .تا شايد رفع فساد بشود ايشان را مذ ّمت مىكند .پس من كه اين ترويج را نكردهام و به
انشاءاللّه حال
مى كه ّ ذ هر و ه.ّ انشاءالل نيست هم ضررى من بر و هستم خود
تعالى.
اجرش به حضرت عالى عائد بشود ،زيرا كه من به وحدانيّت الهى شده از
و رسالت رسالت پناهى و امامت ائمة المعصومين ـ صلوات اللّه طرف خودت شده است و اگر نعوذ باللّه از طرف من مىبود هم
عليهم ـ و معاد جسمانى كما ينبغى اعتقاد دارم .و نزد علماى حقه براى
چنانچه خطهاى ايشان را به دست دارم كه عقيده من نزد ايشان تو ترك ذكر آن لزم بود« .و إن ّما البدعة ثماث بترك
1
ممدوح است. ذكرها».
[احوالت مختصر از مؤلف و پدرش] و اينكه فرموده «كه من پيغام كردم و نزد من نيامدند
پس عرض مىشود خدمت آقاى ـ حجهالسلم ـ كه :شماه كه تا
بنده را ملقات نكردهايد بايد عمل به قول اميرالمؤمنين ـ عليه
مىيافتند» ،و من عرض مىكنم كه مدت سى و هشت هدايت
السلم
ـ فرموده اين كه :محمدبن الحسين الّرضى ـ عليه الرحمة ـ در سال
نهج است كه بنده اغلب اوقات اين مدّت خدمت علماء كه حضرت
البلغه روايت فرموده :عن اميرالمؤمنين ـ عليه السلم ـ عالى
قال :ايّها از خدمت ايشان بكأس وافى سيراب شدهاند رسيدهام شايد از
الناس من عّرف من اخيه وشقيه فى دين وشداد طريق خدمت ايشان من هم چيزى به قدر نصيب خود اخذ كرده باشم.
ن فيه و مع ذلك آنچه فرمايش كردهايد از پيغام كردن خود من از
فل يسمع ّ
اقاويل الناس اما انه قديرى الرامى و تخطئى السهام فرستاده شما چنانچه صاحب خانه كه من مهمانش بودم تفحص
يحيل الكلم و بفرمائيد كه چنين شنيدم ،گفتند« :آقايون فردا ديدن شما
باطل ذلك يبور واللّه سميع و شهيد ان ّما أن ّه ليس بين كنيد» من تا سه روز مىآيند و شما فردا سفر را ترك
الحق و الباطل ال ديگر
ترك سفر كردم اگرچه همان فرداء خبر دادند همان دو نفر كه
آقايون
نمىآيند ،پس كذب چنانچه فرموده[اى ]خيلى گناه دارد .آن شيخ
پيغام آورد .دروغ گفته! وال ّ من سر را قدم كرده اگر از اين جاه
هم
بخواهد بايد به خدمت برسم و بعد از آن سه سفر ديگر در كابل
آمدم
1
-بحارالنوار ،ج ،89ص .231
سقمنا و تأليف اربع اصابع فسئل عن معنى قوله هذا فجمع اصابعه و
ة على اختصاصها ،و اجسامنا و فى حصول الفرق دلل ً وضعها بين اذنيه
برهان واضح و عنيه ثم قال :الباطل ان تقول سمعت والحق ان
على أن ّها حدثت عن قدرتنا و أن ّه ل سبب لها غير 1
تقول رأيت.
7
اختيارنا». و قال :و قال ـ عليه السلم ـ ليس من العدل القضاء
و اين قول نيز در تأثير نجوم است كه باز از قول شيخ «محمود بن على الثقة
ل ما يبطل به على الحموصى» مىفرمايد« :يبطل ذلك بك ّ 2
بالظن.
دعوى و قال ـ عليه السلم ـ ل تظنن بكلمة خرجت من اخيك
8
المجبرة بأن ّنا غير مختاررين». سوءا او انت
پس حضرت عالى ابطال جبر و تفويض و اثبات أمر بين امرين را ً 3
تجد لها فى الخبر محمل».
پس وجه احتمال خبر از براى ايشان اينكه والد حقير ـ اعلى اللّه
مقامه ـ كه اين جهّال بربريين هرچه نسبت مىدهند به ايشان ـ
انشاءاللّه
ـ موجب رفع درجات ايشان خواهد بود ،زيرا كه اغلب اهل اطلع
به
احوال ايشان به زهد و تقوى ايشان كه در عتبات عاليات معروف
بودهاند قائل اند و دليل آن اينكه آقاى حجهالسلم (ميرزا على
آقا)
ابن مرحوم آقاى حجهالسلم آقاى ميرزا محمد حسن شيرازى،
علّت
فى الخلد مقامهما متكفل تجهيز و نماز جنازه با چهار
هزار نفر از طلبه
شب تا صبح نزد نعش ايشان تلوت قرآن و روضه خوانى فرمودند
و
صبح از طرف ايشان و از طرف آقاى حجهالسلم سيد ابوالحسن
دام
ظله العالى منادى بالى مناره طل اعلن فرمودند« :كه در تشييع
جنازه
مد مقدس كابلى، ّ مح سيد آقاى والمجتهدين العلماء، سيد آقاى
هركه
برود مأجور و مأثوب خواهد بود».
بنابر آن دكاكلين نجف بسته شده ،تمام اهالى تشييع و تعظم
فرمودند :كه كمى از علماء را چنين تعظيم فرموده باشند .پس
بايد اين
حجتين ايشان را تعظيم از جهت كمال تدّين و صحت اعتقاد او
فرموده باشند .و اگر نعوذ باللّه فاسد به عقيده نزد ايشان بوده و
اين
قدر اجلل و احترام كردهاند نقض عدالت خود ايشان مىشود.
قره فقد ة فو ّ زيرا كه نبى صلىاللهعليهوآله ـ فرموده« :من أتى ذا بدع ٍ
سعي في هدم
4
السلم».
و اين را كه عرض كردم نزد اهل اطلع اغلب معلوم است.
و خيلى ميل دارم كه انشاءاللّه تعالى مشافهة بعض اشياء را از
حضرت عالى سوال مىكردم و مىدانستم كه در رساله چه
فرمودهايد
5
مثل قول شما در وحدت وجود« :هو كل الوجود».
6
و قول تو در وحدت افعال« :ل فاعل فى الوجود إل ّ اللّه».
و اين انحصار افعال بر حكيم متعال ،حتى افعال عباد موجب
اعتقاد به جبر خواهد شد.
و مجلسى عليه الرحمة ـ در بحارالنوار مىفرمايد در نقض اين
ن افعالنا لو كانت شهادت« :الشهادة العقل الصحيح بأ ّ
مخترعة فينا او
ة عن سبب اوجبها من غير نالم تقع بحسب كائن ٌ
قصورنا ،و إرادتنا و
كانت لفرق بينها و بين جميع ما يفعل فينا من صحتنا و
1
-بحارالنوار ،ج ،75ص .197
2
-بحارالنوار ،ج ،74ص .64
3
-بحارالنوار ،ج ،74ص .186
4
-بحارالنوار ،ج ،72ص .264
7 5
-بحارالنوار ،ج ،58ص .297 -نامه مرحوم حجت كابلى مخطوط.
8 6
-بحارالنوار ،ج ،58ص .298 -نامه مرحوم حجت كابلى مخطوط.
در رساله حضرت امام على النقى ـ عليه السلم ـ كه با براهين
واضحه
ذكر فرموده ،بايد رجوع فرمايند .و اگر منظور ايشان در اختصاص
بر
حكيم متعال اين معنا نيست بايد براى عوام واضح بيان فرمايد،
چون
كه فرموده :اگر اين رسالهاش را هر كه مطالعه كند براى او
بسيار فائده
دارد .بنابراين هركه طالب دين است كتاب آقاى حجهالسلم را
مطالعه خواهد كرد .اگر ظاهر لفظ او را چنين فهميد يا اعتقاد به
وحدت وجودى و يا اعتقاد جبرى خواهد كرد و نزد شيعه گمراه
خواهد شد و اگر عوام يا اشباه علماء كه از عوام پستتراند هيچ
ملتفت اين معانى نشوند .پس نوشتن رساله عبث خواهد بود؟
و علماء كه اينها را دانستهاند با اينكه تقليد در اصول دين متفقا
ممنوع است ،پس عوام نيز بايد تقليد را قبول نكند ،پس
حجهالسلم،
چنانچه خود نصيحت براى من نوشته« :اخوك دينك فاحتط
لدينك بما
شئت» 1بايد عمل كند.
آنچه به من نسبت داده از مذمت علماء من عرض كردم كه من
علماء حقه را حاشا كه مذ ّمت كرده باشم ،و كتب علماء كه
محاجه
اخبارى و اصولى است كه شايد خود حجهالسلم ديده باشد .مثل
كتاب فوائد المدنيه و كتاب فتح الباب ،و مصادر النوار ،و انوار
النعمانيه و فصول المهمه و خاتمه وسائل الشيعه ،و فوائد
الطوسيه ،و
هداية البرار ،و ديگر كتب احتياط در نگفتن كتب آنها بر من چه
لزم
خواهد بود.
آنچه ايشان ـ رضوان اللّه عليهم ـ گفتهاند :بر عهده خود ايشان
خواهد بود ،و فعل ً زوّارهاى كه كتاب توضيح المقال را از مشهد
مقدس آوردهاند كه عبارات اصوليين را از كتاب فصول ،و قوانين،
و
فرائد الصول ،و مناهج الصول و رسائل به لفظ عربى و ترجمه
فارسى نوشته ،و نقض آنها را نيز نوشته ،به من چه كار است؟!
2
خرى) وْزَر أ ُ ْ
زَرةٌ ِ
زُر وا ِ
و ل تَ ِ
آيا نشنيدهايد كه فرمود عّزوجلَ ( :
و
3
ة)
ت َرهين َ ٌ س بِما ك َ َ
سب َ ْ ٍ فْ َ ن ّ
ل ُ ك (
[محدثين احتياط را از دست نمىدهند]
الحاصل :ماها احتياط كه وارد شده انشاءاللّه تعالى حتى المقدور
عمل كردهايم نه احتياط را كه در حقيقت وسواس است نه
احتياط ،و
اين از احتياط ماها است كه نماز صبح را تأخير نمىكنيم از روى
عمد،
4 ّ
ن) و يا هو َ
م سا ُه ْ
صلت ِ ِ
ن َ
ع ْ
م َ
ه ْ
ن ُ
مبادا كه مصداق آيه (الذي َ
قول
حضرت حجة ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ شويم .و حمل مىكنيم
وقتى
مشترك را تا طلوع آفتاب ،چنانچه در حديث اميرالمؤمنين عليهالسلم ـ
صلوات اللّه عليه ـ و حضرت صادقين ـ عليهم السلم ـ شنيدى از
براى صاحبان اعذار از قبيل بيدار نشدن يا مريض بودن يا آب
ممكن
2
-سورة النعام ،الية.164 :
3
-مدثر .38 /
4
-ماعون .5 /
و در ركوب موتر 7ولير 8و آب گود 9چون كه نهى وارد نشده و در نشدن و نحو اينها و اين را بى احتياطى مىدانيم كه طبائع بهانه جو
تحت عموم داخل است و از علمات كه تقّرب البلدان است در را
حديث وارد شده است .همينها را فرمودهاند :و بسيار از اخباريين جرأت دهيم بر اينكه تأخير نماز مكروه است ،و مكروه را عوام با
را مباح فرق هم نمىكنند.
ديدهام كه در عراق موترات از خود دارند با كمال تقوى ايشان در پس اين تأخير نماز را براى خود عادت قرار مىدهند و اگر در
اعمال. حقيقت حرام باشد چه جواب خواهيم گفت؟ و حال آنكه شنيدهايم
و (ميرزا محمد تقى) در بصره دام ظلّه العالى و (ميرزاء عنايت كه معصومين ـ عليهم السلم ـ فرمودهاند« :المضيّع لصلته
1
اللّه) كتاركه».
در جماعت مؤمنين كه از علما و ربّانيين در عراق معروفاند .غالبا نه اينكه چيزهاى كه از افراد موضوع نص عام باشد ،يا نص
سوارى ايشان موتر است و مثل ايشان شيخ خلف بحرانى ،و خاص ،خاص ما برأى وجهالت بر خود حرام كنيم چنانچه آقاى
ديگر حجهالسلم به اخباريين نسبت داده است ،كه آنها چاى نمىخورند.
و موتر 2و لير 3و طياره 4و آب گود 5سوار نمىشوند .آيا كدام
اخبارى را به اين اعمال ديده و يا ايشان در كتب خود نوشتهاند
مثل
«لوامع» و «بحار» و «كتب اربعه» كافى ،و فقيه و تهذيب و
استبصار ،و
وسائل ووافى و حدائق و مرأة العقول ...و غيره كتب اخبار و
مختصرات فتاوى ايشان؟
و شيخ حر عاملى ـ عليه الرحمة ـ در كتاب الفصول المهمه
فرموده« :قال الصادق ـ عليه السلم ـ أما ما يحل
مماللنسان اكله ّ
ف منها أخرجت الرض فثلتة اصناف من الغذية صن ٌ
جميع الحب كلّه
من الحنطة و الشعير والرز و الحمص و غير ذلك من
صنوف الحب و
صنوف السماسم و غيرها كل شيء من الحب ،و صنوف
السماسم مما
يكون فيه غذاء النسان فى بدنه و قوته فحلل كلّه ،و
كل شيىء يكون
فيه المضّرة على النسان فى بدنه فحرام اكله ال ّ فى
حال الضرورة و
صنف الثانى ما اخرجت الرض من جميع الصنوف الثمار
كلها مما
يكون فيه غذاء النسان و منفعة له و قوته به فحل ٌ
ل
اكله ،و ما كان فيه
المضرة على النسان فى اكله فحرام اكله ،و صنف
الثالث ،جميع
الصنوف البقول و النبات و كل شىء نسبت من البقول
ما فيه كلّها م ّ
منافع النسان و غذاة له فحلل و ما كان من الصنوف
ما فيه
البقول م ّ
ضرة على النسان فى اكله نظير بقول السموم الم ّ
القائلة و نظير الدفل و
م اكله و ما يجوز غير ذلك من الصنوف اسم القاتل فحرا ٌ
من الشربة من
ما لم يغير العقل كثيره فل يأس بشربه، جميع صنوفها م ّ
و كل شيىء يغيّر
6
العقل كثيره فالقليل منه حرام».
پس چاى كه از فرد نباتات است و مدح آن را اطبّاء نيز نوشتهاند
و
منفعت از براى انسان است ،اخباريين براى خود حرام نمىدانند،
ما
أ ّ
شرب تتن از جهت آنكه احيانا سكر مىآورد و عقل را تغيير
مىدهد
از اين جهت احتياط مىكنند.
1
-مضمون كلم معصوم.
2
-ماشين سوارى.
3
-قطار.
7 4
-ماشين و وسائل نقليه. -هواپيما.
8 5
-قطار مسافربرى. -قايق و كشتى.
9 6
-قايق و كشتى. مهمة.
-الفصول ال ّ
علماء نجف و كربلء معلّى ـ كثراللّه امثالهم.
پس خوب نيست كه انسان به جهت پيشرفت كلم خود بر علماء
اعلم و طائفه حقه يك افتراه ببندد تا ايشان نزد عوام از درجه
اعتبار
ساقط شود ،اگرچه عدم ركوب موتر ولير و آب گود و طياره ضرر
به
دين ندارد .بلكه منافى تدّين نيست ،لكن منافي طبائع عوام است،
از
اين جهت و به اين نسبت متنفر مىشوند ،و حرف آقا ،پسند ايشان
مىشود.
ل شأنه از اينكه كسى به پس پناه مىبرم به ذات حضرت حق ج ّ
حقيقت اعمال و افعال ايشان قائل باشد .و ايشان را نزد عوام
متهم
بفرمايد و تحذير كند عوام را از قبول عقيده و اعمال ايشان بلكه
ق
ح ّ
به تكفير اين اهل حق هم بأسى نداشته باشد .و خود را رد بر
ائمه:
نداند.
[نكوهش قائلين به وحدت وجود]
كل ّ بلكه ايشان الّراد عليهم كالراد على اللّه ـ هستند و نسبت به
غير
مىدهند ،و عوام بيچاره قبول مىكنند .وال ّ سبب چيست ،كه چنين
رساله نوشته شود ،و تصديق شيخ «محىالدين العرابى» شود
در
وحدت وجود.
و حال آنكه شيخ محى الدين با غايت اعتقادش به او «حت ّى أن ّه
خاطبه فى حاشيته على الفتوحات بقوله :ايها الصديق
و ايها المقّرب و
ول فتوحات« :من اظهر ايّها الولى» كتب على قوله در ا ّ
الشياء و هو
عينها» كه لفظ او اين است «ان اللّه ليستحى من الحق
ايّها الشيخ لو
د ان ّه يقول فضلة الشيخ عين وجود الشيخ سمعت من اح ٍ
ة
لتسامحه البت ً
بل تغضب عليه ،فكيف يسوع لك ان تنسب هذا الهذيان
إلى الملك
الدّيان ،تب إلى اللّه توبة نصوحا تنجو من هذه الورطة
الوعرة الت ّى
يستنكف منها الدهريون ،و الطبيعيون و اليونانيون و
الديّانيون».
و قول آقاى حجهالسلم را كه ما نفهميدهايم ،با اينكه اين شعر را
ذكر كرده در معناى وحدت وجود ،على الظاهر مطابق است به
قول
شيخ مذكور و در رساله است ،شعر:
1
-سورة آل عمران ،الية.28 :
2
-بحارالنوار ،ج ،71ص .321
3
-سورة حج ،الية.14 :
4
-سورة العنكبوت ،الية.5 :
5
-بحارالنوار ،ج ،3ص .259
6
-بحارالنوار ،ج ،2ص .32
7
-سورة الشورى ،الية.11 :
8
-سورة الشورى ،الية.11 :
9
-بحارالنوار ،ج ،69ص .293
10
-سورة البقرة ،الية.115 :
11
-بحارالنوار ،ج ،69ص .293
16 12
-سورة ق ،الية.16 : -بحارالنوار ،ج ،69ص .293
17 13
-سورة السراء ،الية.85 : -مضمون كلمات علماء.
18 14
-سورة البقرة،الية.269 : -سورة الحديد ،الية.4 :
19 15
-بحارالنوار ،ج ،69ص .136 -فصلت .44 /
مبيّن فرق فريقين
تاليف
محدث فقيه علّمه سيد شاه عليرضا غزنوى
1
بسم اللّه الر حمن الّر حيم
الحمد للّهِ الذّي جعل الشمس و القمر ضياء ً و نورا و
علمان دليلن
تميزبهما بين الظلمة و الن ّور أهل الن ّور و البصر من لم
يجعل اللّه له نورا
سلم على من بعث فما له من نور و الصلّواة و ال ّ
للهداية و خلق الفلك
لجله لغاية العثاية و على اله الطهار مصابيح الظلم و
شنوف صدر
الولية و منابيع الحكم ،و أقطاب رحى الخلفة و
المامة اعنى الذّين
بذلوا أنفسهم فى رضاه و شيدوا ما أسنه و بناؤه و
عملوا بموجب ما
ب الله وصاه و صبروا على المصائب و أرضو بذالك الّر ّ
و اوضحوا
الدلئل من كتابه ،و بيّنوا تأويله و ما مقتضاه لئل ّ يكون
من الن ّاس حجة
على اللّه و ل يتبعون أهوائهم ،بل من كان عبدا يطيع
ما اللّه اله
موله ان ّ
واحد ل يثناه و قالوا ل يصغى الى ناطق ينطق عن
نفسه و ل ينسبه الى
موله.
ما بعد :فيقول العبد الحقر الجانى السيد على المدعو بالرضا ابن أ ّ
صرف فيه الهمم ،و أحقّ ما م ما ت ّن أه ّ
مد الكابلي ا ّ السيد مح ّ
يسعى
ق و قدم هو معرفة الدّين الذ ّى يدين به اللّبيب الى اقناعه على سا ٍ
ب العالمين و يكتسب به رضوانه و النّجاة من عذابه اعكاّسف لر ّ
ما
المهين ليدخل فيه تثبت و يقين ل على تخرص و تخمين و انّى ل ّ
نظرت فى أديان أهل الرأى ،و الظّن من النّظر و جدتهم متغولّين
فى
الخطر و ماجدت الحق ال ّ واحدا لم يستتر و الدّين دين اللّه ل دين
البشر
ن ال له واحد أين المفسر؟ «و الذ ّين اتخذوا احبارهم و رهبانهم ل ّ
أربابا
من دون اللّه» يوم خسف القمر و جمع الشمس و القمر فاخترت
دين اللّه و
1
-اين رساله از كتاب خانه مرحوم محدّث كربليى مل غلم حسين بلبلى توسط فرزند آن
مرحوم حجة السلم عالمى در اختيار حقير گذاشته شد .رساله به خط مرحوم علمه
محدث شاه على رضا است كه در جواب يكى از علماى مقيم نجف به نام زنجانى نگارش
يافته ،در زمانى كه اهالى منطقه ككرك استان غزنى بعد از مراجعت محدث كابلى به
نجف اشرف نامهاى جهت بررسى اعتقادات اخبارى و اصولى در نجف اشرف فرستادند و
در اين مورد از آقايان مقيم آنجا توضيح خواستند ،و آقاى زنجانى آن نامه را پاسخ گفته
است.
و مرحوم محدث غزنوى نيز در آن زمان نزد پدرش مرحوم محدث كابلى تحصيل علم
مىنمودهاند كه اين رساله را نوشته است.
بدعت اجتنبت من شرار خلقه و الحمد للّهِ على جزيل نعمائه.
از اين بالتر است كه ابلهاى عامى كه هيچ اسم و رسم و اشتهار چون كه احياء شريعت خاتم النبياء ـ عليه و اله الف التحية و
هم الثناء
ندارد ،و در مقام معارضه و ايراد بر اساطين دين مبين در آمده ،و ل كه مضمون عدول قوله ـ عليه ِ عدو عربيه: متعدده كتب در ـ را
بعض فسقهاى علماى كه در ذيل حديث منقول از امام حسن ف لنا عدول ينفون عن هذا الدين ل خل ٍ السلم ـ :فى ك ّ
9
العسكرى عليهالسلم داخل است ،تحسين آن هاتك شرع نبوى صلىاللهعليهوآله
تحريف الغالين و
كه ننگ انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين ـ كما ينفى كِيَُر خبث
فرقهاى اصولى را كرده؟ الحديد ،است
جواب از سركار نشنيدم ال ّ اين كه فرمودند: به استعانت دلئل واضحه كتاب و سنّت نفى خباثت آنها را واضح و
ل فهآءَ يُجاِدلُنى ب ِ َ س َ لئح فرموده بودند ،به نوع كه متأخرين ايشان از بركت رشحات
جه ٍ و ذَر ُ َ
جيْب م
ٌ ُ ِه َ ل ن
َ و ُ ك أ ن
ْ َ ا و أكَرهْ امكار
َ
وأَزيْدُ ِ
حلْما هل ً َ ج ْ زيْدُ َ
يَ ِ
علوم موهوبى ايشان مستغنى شده و از فتنههاى سمومى بدع
بق طِي ْ ٌ لَ َ آخر
حرا ِ ي ال ْ ف ْ عوٍد َزادَ ِ
الّزمان به استعانت آن كتب موروثه مصون و محفوظ بودهاند ،و
متمثل
بودهاند به امر اولى المر و آن اين كه؛
مد الصادق فرمود موليم و مولى عالمين ،جعفر بن مح ّ
المين،
لبعض مواليده مخاطبا بخطاب العام :اجعلوا أمركه للّهِ و
ل تجعلوه للن ّاس
فان ّه ما كان للّهِ فهو للّه وما كان للن ّاس فل يصعد ،الى
اللّه فل تخاصموا
ّ
ن الله ن المخاصمة مرضة للقلب ،ا ّ الن ّاس لدينكم ،فا ّ
قال لبنيّه صلىاللهعليهوآله(« :إِن ّ َ
ك
م و أَ ْ
عل َ ُ ه َو ُ ن يَشاءُ َ م ْهدي َ ن الل ّ َ
ه يَ ْ و لك ِ ّ ت َحبَب ْ َ
َ
نأ ْ م ْ هدي َ ل تَ ْ
1
ن) َ َدي ت ه
م ْ بِال ْ ُ
2 َ َ
ن) ذروا مني َ حت ّى يَكُون ُوا ُ
مؤ ِ س َرهُ الن ّا َ ت تُك ْ ِفأن ْ َ و قال( :أ َ
ن
النّاس فا ّ
الن ّاس أخذوا عن الن ّاس ،و ان ّكم أخذتم عن رسول اللّه و
على عليهالسلم ل سوآء،
ن اللّه اذا كتب على عبد ٍ ان انّى سمعت من أبى عليهالسلم يقول :ا ّ
يدخل فى هذا
المر كان أسرع اليه من الطير الى و كره».
مخاصمه 3و مجادله 4را متروك ساخته ،اختيار گوشه نشينى از
جهت تمسك 5و اقتداء به مقتداى عصر ايشان كردهاند ـ فشكر
للّه
مساعيهم ،و جعل مستقبلهم خير من ماضيهم ـ.
و اين چند كلمه كه اين ذرهاى بى مقدار عرض مىكنم مع عدم
قابليّت اين حقير به اين امر عظيم كه البته جسارت و بى ادبى هم
خواهد بود ،كه بدون استيذان از خدمت وجودى كثير الجودى كه
مخالف و مؤالف 6از علماء اهل زمان خبر علم و ديانت ،و فضل و
مد كابلى ـ ادام اللّه ذكاوت ايشان را مىدهند اعنى آقاى سيد مح ّ
بقائه ـ
لكن اميد كه معذرت دارند از جهت اين كه هر چند كه اين خاك
پاى،
بلكه خاك نشين عتبه 7اى درگاه آن كرام ،معروض داشتم :كه اگر
چه
مجادله و مخاصمه در اين حديث شريف مذكور ممنوع است ،لكن
ممكن التخصيص 8است بفرمايش ـ صادق عليه السلم ـ«:كه اگر
بدعت ظاهر شود بايد عالم علم خود را ظاهر كند» و آيا كدام
1
-قصص .56 /
2
-يونس .99 /
3
-دشمن كردن ،پيكار كردن با يكديگر ،فرهنگ عميد
4
-با هم جدال كردن،نزاع و ستيز و خصومت كردن ،همان مصدر
5
-متوسل شدن ،چنگ زدن به چيزى ،سند و حجت را نيز مىگويند ،همان مصدر
6
-دوستان از ماده الفت به معناى دوستى ،الفت گيره ،هماهنگ ،همان
7
-آستانه در ،درگاه ،عتبات و عَت َب جمع فرهنگ عميد
9 8
-از ماده هتك به معناى پرده دريدن ،مفتضح و رسوا ساختن .فرهنگ عميد. -يعنى قابل ممكن است به حديث ديگر تخصيص بخورد و دايره معناى وى محدودتر شود.
بنابراين ،بنده به جهت اظهار جهالت و غباوت مدعى علوم
سماوى به استعانت ظنون و اجتهادات نظرى؛ ـ محمد بن
صمدعبدال ّ
زنجانى ـ چند كلمه به لغت فارسيه بجهت عموم اخوان ايمانى
عرض
مىكنم ،زيرا كه اين مرد خودپسند على الظّاهر باعث افتضاح
جملهاى
2 1
اهل رأى و تظنّى و كاشف عظاى تلبيس اصولى شده ،و آن اين
كه؛ بعض فضلء اهل غزنين ،چند سوالى ـ كه باعث تنكيل 3اين
بىخردان عاقبت مىشد ،از ايرادات بر اين فرقهاى متفرقه ـ
فرموده
بودند ،فضلى صالحين ،و صلحاى فاضلين از فقها كه اگر چه در
علم
ن ،و بلكه بر همه علوم رسمى ماهرند ،از روى انصاف ّ ظ اصول
متعرض جواب اين ايرادات منزوى عن اللّه و الّرسول نگرديده
معلوم
ن به آنها
است ـ على الظاهرـ كه اگر چنانچه من باب حسن ظ ّ
گفته
شود كه شايد در جادهاى علماى ربّانيين ،و حاملين شريعت سيّد
المرسلين داخل باشند ،البته جا دارد ،اگر چه به اين مرد بى تميز
بين
5 4
مهزول و سمين اشارهاى جواب فرموده باشند ،شايد از روى
تمسخر و تشيين 6او فرموده باشند ،و اين لكع از جهت افتخار
استعلء ،بر جميع علما جسته ،فضلهاى چندى انداخته ،تا موجب
اسم و رسم او شده و بكشاند طالبين حطام7و حرام دنيا را به
سوى
آنچه توشهاى جهنم ايشان است ،هيهات كه با اين تكالب و تراثب
سعادت جاويد جمع شود.
و للّه در القائل
و فى الخلق احيانا لعمرى مرارة
ض الّرجال ثقي ٌ
ل و ثقل على ع ّ
و له ار انسانا يرى عيب نفسه
لو ان كان ل يخفى عليه جمي ٌ
و من ذا الذّى ينجو من الن ّاس سالما
و للن ّاس قال بالظّنون و قيل
و اين ظنون باطلهاى او را كى لبيب و عاقل قبول كند؟! زيرا كه
آنچه به زعم خود جواب نوشته هيچ يك ،موافقت به سوال من
حيث
جوابه ندارد ،و اين فقير عرض ميدارم؛ از قرار سوال و جواب كه
در
1
-پرده پوش فرهنگ عميد.
2
-پوشاندن حقيقت امرى ،فريب و خدعه بكار بُردن .همان
3
-سركوب كردن ،و مايه عبرت ديگران ساختن.همان.
4
-لغر و كم گوشت.همامن
5
-چاق و فربه كلم سمين سخن استوار و محكم مقابل غث كه سخن است و نادرست
است.همان
6
-عيب كردن ،همان.
7
-مال دنيا ،همان.
كه عبادت است از عوام فرقهاى محقّه محفوظ ضمن رسالهاى خود او مرقوم است،مع كشف اغلط و نافهمى او
و
داشته به جواب به تأئيد كلمات اولى اللباب تا از روى بصيرت بر هيچ
بيان لطيف و مدد مداد شريف شان كه افضل بصيرى
است از تعسف 1و ضللت 2او مخفى نماند.
دماء شهداء ،رشته و بناى اصول و فروع دين و سوال :اين عريضه به خدمت علماى دين مبين از
مذهب چند فقرهاى عليهالسلمطرف متمسكين ائمه طاهرين
ايشان را مشيّد و مستحكم داشته ،بدست يارى و از امورات
اعانت كه باعث اضطراب مؤمنين است؛ اميد مىشود كه
محدّثين اخبار ـ رضوان ا عليهم ـ اجمعين ذكر هر
رسول صلىاللهعليهوآله و فقره اى 3را در تحت آن با دليل و برهان از آيات و
اهل رسول صلىاللهعليهوآله احياء نموده و به يد واحده ،و احاديث ارقام شود شايد كه رفع نفاق از بين
كلمه جامعه، مؤمنين شود:
آثار ايشان را گوش زد عالميان مىنمايند ،اين فتنه مد نام ـ دام عّزه فقرهاى اول :آنكه آقاى سيد مح ّ
و نزاع ـ از
بين مجتهدين و اخباريين مذكور ابدا اسمى از او نجف اشرف وارد وليت غزنين گرديده عوام
در بين النّاس را به
اين فرقه محقّه و طائفهاى حقّه نبوده است ،تا در تقليد اخبار وارده اوثق مىداند ،و طريقهاى
حدود اصوليين را
محمد امين استر آبادى ـ عليه الرحمه ـ مشار اليه مختلف فيه مىفرمايند؛ و دليل از كتب متقدمين كه
در از آن
سوال يافت شد»... جمله كتاب فوائد المدينه محمد امين استر آبادى ـ
تغليط و تجهيل رحمة
اللّه تعالى ـ و كتاب فوائد الطّوسيه شيخ حّر
4
مخفى و مستور نماناد ،ـ على من لم يكن له عناد ـ كه از جمله
غفلت و عدم اطلع اين غافل از هدايت و رشاد،5اين كه بصيرتى عاملى ـ رحمة
او
7 َ 6 اللّه تعالى ـ و عين اليقين ،و اصول اصليه ،و
وةٌ) پوشانيده است ،از غشا َ
م ِه ْ
ر ِ
على أبْصا ِ و َرا غشاوهاى ـ ( َ
اين كه انتخاب
مين و متأخرين ايشان متفّقا مختلف اند ّ متقد از اخباريين جملهاى جة مل محسن فيض كاشانى ـ رضى كشف المح ّ
با اللّه عنه
ـ و كشف المحجة سيد ابن طاووس ـ عليه الرحمة
ـو
ّ
بحار النوار علمه مجلسى ـ رحمة الله عليه ـ و
غيرهاى
كتب علماى سلف مىفرمايد ،ماها عوام نمىدانيم
كه
قواعد اصولى كدام است ،و مؤلفين كتب مذكوره
چگونه و
كدام اوثق است مرحمت فرموده واضح
فرمائيد».
ّ ّ
جواب« :بدانيد ـ و فقكم الله تعالى مراضيه ـ از
زمان
هجرت ختم مرتبت حضرت رسول صلىاللهعليهوآله يك
هزار و ده
سال گذشته مجتهدين عظام و فقهاى كرام كه در
لسان
ائمه عليهالسلمحصون اسلم اند ،و در حقيقت حافظ
شرع
مقدس خير التام مىباشند و دين ايتام اهل محمد
-كسى كه دشمن ندارد.
4
صلىاللهعليهوآله را
5 1
-راه راست ،از گمراهى بيرون آمدن فرهنگ عميد. -بى راهه رفتن ،منحرف شدن ،فرهنگ عميد.
6 2
-پرده .همان. -گمراهى ،همان
7 3
-سوره بقره .7 / -جمله برگزيده از كلم .بند كلم .فرهنگ عميد.
اصوليين كه اختصاص به محمد امين استرآبادى ـ عليه الرحمه ـ
ندارد
چنانكه اختلف بين اين دو فرقه را شيخ يوسف بحرانى در رد كلم
اين دن ِى 1در كتاب درر النّجفيهاى خود ذكر فرموده است و آن اين
كه
مىفرمايد اين مضمون را:
«بدان به تحقيق كه آنچه ذكر كرده است شيخنا شيخ صالح
المتقدم
ذكره از جملهاى فرق كه بين اخباريين و اصوليين است و تطويل
او در
آن كه طول داده است از شقوق بين اين دو فرقه اكثر او بل
طائل
است 2و ما ذكر مىكنم در اين كتاب آنچه از فروق كه معتمد نزد
اين
دو فرقه است ،و دليل اقوى آنچه او ذكر كرده و غير او ،و آن
فروق
بوجوه مترتب است:
أولها :اين كه ادّله احكام شرعيه نزد مجتهدين چهار است 1:ـ
كتاب 2ـ سنّت 3ـ اجماع 4ـ عقل اما نزد اخباريين پس دليلى
شرعى
منحصر در كتاب و سنّت است و بس ،و وجه اقتصاد بعض ايشان
را
در دليل سنّت هم ذكر مىفرمايد ،و اين كه اين وجه از اقوى وجوه
فروق است بين ايشان.
فرق ثانى :اين كه همه اشياء نزد اخباريين بر سه وجه است:
1ـ
حلل بيّن 2ـ حرام بيّن 3ـ و شبهات بين ذلك ،و اما نزد اصوليين
منحصر است در حلل و حرام و بس.
فرق ثالث :اين كه مجتهدين واجب مىدانند اجتهاد را عينا يا
اختيارا ،و اما اخباريين حرام مىدانند و واجب مىدانند اخذ به روايت
را از خود معصوم يا كسى كه روايت كند از معصوم عليهالسلم اگر چه
متعدد
باشند آن وسايط ،اين قسم تقرير فرموده شيخنا شيخ صالح
مشاء اليه
پيشتر در كتاب خود.
فرق رابع :اين كه مجتهدين تجويز مىكنند اخذ احكام شرعيه را
ن را و نمىگويند الّ ن ،اما اخباريين حرام مىدانند ،عمل به ظ ّ به ظ ّ
به
علم و يقين ،و علم نزد ايشان قطعى است مراد به آن موافقت
به نفس
امر است .و نيز آن علم را عادى و اصلى مىنامند ،و آن چيزى
است
كه از معصوم عليهالسلم رسيده باشد يا با واسطه يا بى واسطه و
تجويز
نمىكنند در آن خطا را عادةً ،و نيز شارع ،و اهل لغت ،و عرف همه
اين قسم امر را علم مىنامند.
و ظن :چيزى است كه به اجتهاد و استنباط بدون ورود باشد ،و
ن نمىنامند ،زيرا كه عامل به روايت اخذ به روايت را در اصطلح ظ ّ
ن خود در ورود بكار ّ ظ از تّ مدخلي مع الدّرايت 3در روايت ،هيچ
نمىبرد مع امكان.
معنى علم؛ به حسب اصطلح اهل نعمت ،و عرف ،و شرع از
1
-آدم پست ،فرهنگ عميد.
2
-بى فايده و بيهوده ،همان.
3
-دانستن ،و آگاهى داشتن.فرهنگ عميد.
ـ. به كثرت احاديث و تفصيل و تبيين ضل و مرحمت ائمه
عليهالسلم تف ّ
و علّمه مجلسى ـ عليه الرحمة ـ در مجلد اوّل بحار النوار در باب بعضى
ـ بدعت 2و سنّت و فرقت و جماعت ـ بعد از آنكه روايات در بر بعض به حيثيّت كه مستغنى است در افادهاى معنا و ورود آن از
مذ ّمت معصوم عليهالسلم از علوم موضوعى كه مدرك اجتهاد و ظن است از
1
بدعت و آنكه خلفت سنّت است ،و خلف سنّت محمد(ص) كفر اختراع
است ،روايت ذكر مىفرمايد كه مضمون او اين است: عامه كه متمسك به آن از جهت قلّت احاديث ايشان است.
فرمود حضرت صادق عليهالسلم :كه بر آمد حضرت صلىاللهعليهوآله بر منبر و ن دلئل زياد است از كتاب و اخباريين را به عدم جواز عمل به ظ ّ
پس و
متغير شد رخسارهاى مباركش و درخشيد رنگ او ،پس رو آورد به ن الظّن ل يغنى من الحق شيئا» سنّت؛ از قبيل آيهاى«:ا ّ
مردم و فرمود :اى معاشر مسلمانان بدرستى كه من فرستاده ن عمى م َو قول اميرالمؤمنين عليهالسلم در حديث طويل؛كه« :و َ
شدهام ،و نسى
حه است ،و دو بعثت من و قيامت مثل اين دو انگشت مسب ّ الذكر ،و ات ّبع الظّن و بارز خالقه» و امثال اينها كه اين
انگشت مختصر كه
م فرمودند،يعنى؛ دين من متصل به قيام سبابهاى خود را به هم ض ّ گنجايش ذكر تمام آنها را ندارند ،و تجويز احتمال نقيض خارج
قيامت است كه منسوخ نمىكند ،دين ديگرى او را ،و قيامت هم ى را از معناى كه لغت و عرف آن نمىتوان كرد ،علم عادى و عرف ِ
نزديك است ،پس فرمود :اى معشر مسلمين ،افضل طريق را
هدايت، علم نامند .زيرا كه علم در لسان اهل شرع چيزى است كه
مد صلىاللهعليهوآله است ،و بهترين احاديث كتاب خدا است ،و هدايت مح ّ احتمال
شّر نقيض درآن نباشد ،و صحت ورود اذن از شارع در عمل به روايت
أمور ،محدّثات او است،آگاه باشيد! كه هر بدعت ضللت است ،و و
هر تو منع از عمل به ظّن احتمال نقيض را از علم كه عرفا و لغ ً
ضللت صاحب او در جهنم است. مشرعا
اى مردمان :هر كه بگذارد مالى پس موروث اهل اوست ،و مال آنرا علم مىنامند،منع مىكند .مراد اين كه؛ عمل به روايت را
ورثهاش است ،و هر كه بگذارد عيالى فقيرى پس بر من است چنانچه
نفقهاى فهميدى كه از وجه معناى علم است ،و احتمال نقيض احتمال به
او ،و از من است مال او .المام او النبّى صلىاللهعليهوآله وارث من ل ن
ظ ّ
وارث له». ن نيز در روايت ممنوع است و تناقض در كلم است و عمل به ظ ّ
بعد در ضمن آن بيان مىفرمايد«:و به يظهر بطلن ما ذكره ،بعض حكيم غير جايز است،پس احتمال نقيض در روايات و عمل به آن
مة من انقسام البدع بانقسام الحكام الخمسة» أصحابنا تبعا للعا ّ قطعا غيز مجوّز است و بس .و شيخ مذكور در كتاب خود اين جور
كه بيان فرموده است.
حاصل مضمون آن اين است :كه به اين حديث ظاهر مىشود فرق خامس :اين كه مجتهدين تقسيم مىكند احاديث را به
بطلن اقسام
قواعد كه ذكر كردهاند بعض اصحاب ما از جهت متابعت طريق اربعه اعنى به صحيح و حسن و موثق و ضعيف ،و اخباريين به
عامه صحيح
را از اقسام اختراع و بدعت كه اعتبار كردهاند در احكام خمسه از و ضعيف و بس.
1ـ فرق سادس :اين كه اخباريين تعبير مىكنند از صحيح به اين كه
وجوب و 2ـ مستحبات و 3ـ حلل و 4ـ حرام و 5ـ اباحة و كراهت صحت يافته باشد وصول آن به ائمه معصومين و ثبوت و صحت او
بغير آنچه كه در شرع أطهر نبوى صلىاللهعليهوآله است ،و نيز در كتاب از
مذكور در آنهاـ عليهم السلم ـ به مراتب مختلفه به هم مىرسد .يا اين كه به
جةباب مخاصمه و مجادله و نهى از مراء ،و در كتاب كشف المح ّ تواتر
سيّد ثابت مىشود .يا به اخبار آحاد محفوف به قرائن كه شهادت مىدهد
ابن طاووس سه روايت نقل مىفرمايد :كه در خبر اخير از جميل به
روايت كرده است. صحت خبر .از شيخ مشاراليه ذكر كرده است قرائن موجبهاى
فرمود شنيدم ،از حضرت صادق عليهالسلم و فرمود«:كه متكلمين اين صحت
مت از شرار ايشان است»بعد مىفرمايد :فرمود:سيّد كه احتمال ا ّ خبر را چنانچه ذكر كرده شيخ الطّائفه ـ عليه الرحمة ـ در كتاب
دارد عدّه ،و
اى پسر كه مراد به اين حديث متكلمين باشند كه طلب مىكنند به غير او و مجتهدين تعبير مىكنند از صحيح :به خبر كه روايت كرده
كلم باشد امامى عادل،ثقه از مثل خود تا معصوم عليهالسلم و حسن :خبر
شان و علم شان شىء را كه خدا به آن راضى نباشد ،يا اين كه از كه يكى
كسانى باشند كه مشغول كنند ايشان را اشتغال به علم كلم از از روات او امامى ممدوح غير منصوص اليه به توثيق باشد،پس
چيزهاى ذكر
ل،پس كه واجب است براى ايشان از فرايض خداوند عّزوج ّ كرده است قسم موثق و ضعيف را به اصطلح بعضى اصوليين.
مىفرمايد :و از آن چيزهاى كه تأكيد مىكند تصديق روايت ،تحذير از فرق سابع :اين كه مجتهدين منحصر مىدانند رعيّت را به دو
علم كلم را ،و آنچه از شبهات كه در آن عارض مىشود اين كه قسم :مجتهد يا مقلّد ،و اخباريين مىگويند :كه رعيّت هم مقلد
يافتم مصعوم عليهالسلم بايد باشد ،و هيچ فرق در بين فقيه و غير او نيست
من كتاب «كّراس» را تصنيف كرده است،شيخ عالم ربّانى ،سعيد در اخذ
بن از معصوم عليهالسلم و حاجت به اجتهاد مجتهد زائد بر كتاب و سنّت
هبت اللّه راوندى .و آن كتاب در نزد من است الن ،در خلف كه ندارد.
تجديد يافته بين مفيد و مرتضى و اين هر دو از اعظم اهل زمان فرق ثامن :اين كه مجتهدين مىگويند :طلب علم در زمان غيبت
شان بطريق اجتهاد است ،و در زمان حضور به اخذ از معصوم عليهالسلم
اگر چه
بوسايط باشد ،اجتهاد در آن زمان جايز نيست ،و اخباريين فرق
مدنمىدانند بين غيبت و زمان حضور ،بلكه مىگويند«:حلل مح ّ
صلىاللهعليهوآله
حلل الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة» نمىباشد
غير او و
نمىبايد غير او چنانچه در حديث است»انتهى كلمه ـ اعلى اللّه
مقامه
2
-داخل كردن چيزى را در دين كه از دين نبوده است،آئين نو ،سن ّت تازه كه بر خلف 1
آئين دين جعل شود .فرهنگ عميد. -نو بيرون آوردن اهل سن ّت .همان.
و نا سپاسى او كردند ،و استغفار جستند به سبب جهالت ايشان و بودهاند ،خصوصا مفيد.
ل ،و اكتفاتدبيرات رأى ايشان ،از علم منزول از نزد خداوند عّزوج ّ پس ذكر كرده است در «كّراس» نحو نود و پنج مسأله كه واقع
كردند به رأها و ظنون ،و تدبيرات ايشان ،به غير از متابعت رسل شده
او و است بين اين هر دو در آن مسايل از علم اصول دين .و فرمود:
قيام به امر او و گفتند :هيچ امرى نيست مگر اين كه درك مىكند اگر
او را تمام را ذكر كنم؛ همه اختلفات اين هر دو را هر آئينه طول
عقول ما و مىشناسد او را افهام ايشان ،پس خداوند عّزوج ّ
ل به مىكشد
خود كتاب،و اين اختلف دللت بر اين كه تكلّم طريق بعيد است از
گذاشت ايشان را به سبب اختيار ايشان وليت عقول ناقصهاى ب الرباب .بعد چند روايت مجلسى ـ عليه الرحمة ـ در معرفت ر ّ
ايشان مذ ّمت اين فرقه و مدح اهل تسليم بيان مىكند.
را ،و اختيار اهمال و خذلن ايشان فرمود :تا اين كه عابدين و نيز در كتاب مذكور در باب :ـ بدع و رأى و مقايس ـ مىفرمايد:
نفسهاى بعد از ذكر ادلّه اجتهاد و رد ّ بر اهل مقايس و اجتهاد«:و فى هذا
ايشان شدند ،حيث ل يعلمون ،به خيال ايشان كه عبادت خدا را القدر
مىكنند ،و اگر چنان مىبود كه راضى مىبود خداوند عّزوج ّ
ل از من الخبار غنى عن الطالة و الكثار».
ايشان چنانچه اگر انصاف را بصير از دست ندهد آنچه از توضيح واجوبه
به اجتهاد و ارتياى ايشان در آنچه ادّعاى فهم مىكنند به ظنون كه در آن باب در بطلن اجتهاد نظرى فرموده هيچ شبههاى بر او
ايشان نخواهد ماند كه اين اجتهاد ظنّى طريقهاى است دور از نجات.
از حسن و قبيح هر آينه مبعوث نمىكرد فاصل را بين ايشان به و ايضا در همان باب نقل مىفرمايد :از كتاب محاسن از حضرت
جهت صادق عليهالسلم خبر طويل كه از رسائل آن حضرت است به أصحاب
فصل قضا و نه زاجر از اوصاف مثل ايشان ،و به تحقيق كه اين رأى،
ل به غير اين استدلل ما را غرض اين بود كه رضاى خداوند عّزوج ّ امام عليهالسلم در ضمن آن خبر مىفرمايد ،اين عبارت را« :لو كان
اجتهاد و ارتياى ايشان و بعثت رسل به امور قيّمه صحيحه ،و ذلك عند
تحذير اللّه جائزا لم يبعث اللّه الّرسل بما فيه الفضل و لم ينه
از امور مشكله مفسده است،پس قرار داده است خداوند عّزوج ّ
ل عن الهزل ،و لم يعب
آن حق و غمطوا الن ّعمة، الجهل ،ولكن الن ّاس لما سفهوا ال ّ
حجج خود را ابواب خود و طريق مستقيم به سوى خود و اهنمائى و استغنوا بجهلهم
بدين مبين خود به امور واضحه كه محجوب از رأى و قياس است و تدابيرهم ،عن علم اللّه و اكتفوا بذلك دون رسله ،و
و القوام لمره ،و
حديث تفصيل دارد ،چون كه اقتضاى مقام اين قدر بود اكتفا به قالوا :ل شىء ال ّ أدركته عقولنا ،عرفته ألبابنا ،فولّهم
بيان اللّه ما تولّهم ،و
مجلسى ـ عليه الرحمة ـ از آن شد. اهملهم ،و خذلهم حت ّى صاروا عبدة أنفسهم من حيث ل
تا توفيق در آن چه ذكر كرديم از قول امام عليهالسلم حاصل شود ،و يعلمون ،و لو
آن كان رضى منهم باجتهاد و ارتيائهم فى ما ادعوا من
اين است كه در ضمن آن بيان مىفرمايد :و ل يخفى عليك بعد ذلك لم يبعث اللّه
التدّبر مااليهم فاصل ً ما بينهم ،و ل زاجرا عن وصفهم ،و ان ّ
فى هذا الخبر ،ان ّهم ـ عليهم السلم ـ سدّوا باب العقل ن استدللنا للن ّاس ا ّ
بعد معرفة المام رضى اللّه غير ذلك يبعثه الّرسل بأمور القيامة الصحيحة
و أمروا بأخذ جميع المور منهم و نهواغ عن التكال و التحذير عن
على العقول م جعلهم أبوابه و طراطه و المور المشكلة المفسدة ث ّ
الن ّاقص». الدلء عليه بأمور
يعنى مخفى نماند :بر تو اى بيب! بعد از تدبّر در اين خبر و امثال محجوبة عن الرأى و القياس»...
او حاصل مضمون اين كه فرمود حضرت صادق عليهالسلم:كه اگر چنانچه
بدرستيكه ائمه عليهالسلم مسدود كردهاند باب عقل را از مدخليّت در ن و اجتهاد كه جايز مىبود نزد خداوند خيال كردهاند اهل رأى و ظ ّ
احكام ل عمل به ظنون و اجتهادات نظرى ايشان ،هر آينه مبعوث عّزوج ّ
الهى زايد بر كتاب و سنّت بعد از معرفت امام،و امر فرمودهاند: ل انبياء و رسل را به احكام معروف كه در نمىكرد خداوند عّزوج ّ
به اخذ آن
جميع امور از ايشان ـ عليهم السلم ـ و نهى فرمودهاند :از اعتماد است فضل جملهاى أهل فضل ،و منع نمىكرد بواسطه انبياء خود
كردن در نفس احكام اللّه بر عقول ناقصه در هر باب. از
1
ه
تنبي ٌ افعال قبيحه و هزل ،زيرا كه خود اهل رأى و ظن به زعم شان
حسن و
الغرض2؛ از آنچه ذكر شد از فروق و اختلف بين جماعت
قبح را به كمال مىدانستند ،انزال و اظهار آن از نزد خداوند
اخباريين و فرقهاى اصوليين :كه محمد رضا مشار اليه انكار
لعّزوج ّ
اختلف،
نزد ايشان عبث بود ،و حاشا كه حكيم عابث باشد.
و دعواى اتّفاق به زعم خود كرده بود ،بعد از جسارتهاى زياد بر
نيز اين اهل رأى كه به زعم ايشان مىگويند :كه همه چيزها را
ل كه راّدا بر ايشان راد بر
حجج منصوب از نزد حجج خداوند عّزوج ّ
ل مذمت جهل عقول ما درك مىكند اگر چنان مىبود ،خداوند عّزوج ّ
خدا و رسول و در حد ّ شرك فرمودهاند.
را نمىكرد،زيرا كه آنها همه چيز را به عقل درك مىكنند ،و جهل
ه اين بود كه به جهت اولواللباب اظهار عدم اطلّع ،و نصب ،و كليّت ً ندارند.
عداوت او با اهل حق شود ،زيرا كه اگر چه در اول ادّعاى اتّفاق
و هيچ كس از خلق نيست كه موضع مذ ّمت جهل شود ،پس
بين
مذ ّمت جهل نزد ايشان عبث خواهد بود .حاشا! كه خداوند عّزوج ّ
ل
فريقين مىكند لكن فريه و دروغ خود را فراموش كرده چنانچه
عابث باشد ولكن اهل رأى و ظن از مردمان چون كه بعد از
اقرار
دانستن
دارد كه دروغگو حافظه ندارد!
حق اختيار سفاهت و جهالت از حق كردند ،و خوار داشتند نعمت
را،
1
-بيدار گردن و هوشيار ساختن.فرهنگ عميد.
2
-مقصد .همان.
علما گاهى طريقهاى حقّهاى اخباريين را شجرهاى خبيثه مىخواند ،و
مع اختلف ايشان ،و معرفت اعلم را متكّل به عقل جاهل ،و دفعهاى فتواى بطلن اين طريقه را از لسان مجتهدين اهل عصر
تصديق متفّقا
9 8
اهل جره مىكند .و در مقام جهل و تحير رجوع به غير اعلم را نسبت مىدهد .و آنا در همه امور متكّل به عقل ناقص خود مىشود،
اگر و ساعتى متعرض اظهار معاندت بين علماى اعلم از جهت
فتواى غير اعلم به خلف واقع شود راجع را مستحق عتاب و جهالت،
عقاب به كنايهاى مدح و ذم مىشود.
و نيز از جهت سوء ظن كه به كليّهاى علما دارد ،حمل به صحت
در وجه كلمات ايشانت نه مىتوان كرد.
چنانچه ممكن حمل به صحت از آن به نوع كه شخص يوسف ـ
عليه الرحمه ـ حمل فرمودهاند وجه اختلف ايشان را در احكام،
معلل به حسب افهام ايشان را از روايت ،و نسبت دادهاند علّت را
به
هر دو فرقه عموما.
و از اقوال اين جاهل اين جور فهميده مىشود كه اختلف بين
مجتهدين ناشى از انسداد باب علم ،به سبب اختلف روايت است،
و
اگر چنانچه در عقيده خود ثابت مىبود ،بايد قطعا مذ ّمت كسانى كه
مذ ّمت مجتهدين از علماى طائفهاى حقّه؛ مثل :عالم ربّانى محمد
امين
استرآبادى ـ عليه الرحمة ـ و محدّث فيض كاشانى ـ عليه الرحمة ـ
و
غير ايشان را تجويز نمىكرد زيرا كه ايشان آنچه در مذ ّمت
مجتهدين
فهميدهاند ،از مضمون اخبار كه منشاء اختلف بين مجتهدين است
فهميدهاند .و به اين سبب موجب تقبيح و تهديد نزد عقل نخواهد
بود.
و از جهت اين كه اخبار نزد اين طائفه قطعى الدلله 1ثبت ،و به
زعم ايشان كليّتا ذوى الوجوه 2است ،يا ظنى الصدّور ،3و مجتهدين
به
خيال ايشان بعد اجتهاد،اگر چه اجتهادش خطا واقع شود معذور
است.
نتيجه اين اعتقاد اين كه بر هيچ يك از معتقدين اديان مختلفهاى
بأسى نباشد ،زيرا كه هر يك از فرق به زعم ايشان بذل وسع
كردهاند،
پيشتر از آنچه معتقد مذهب ايشان است نه فهميدهاند ،و نيز هر
فرقهاى را از روايات و اخبار دليلى است كه به متابعت ظنون
ايشان
تأويل كردهاند ،و عقل فطرى اختصاص به فرقهاى اصولى ندارد.
چنانچه عرض خواهد شد در مقام خود در معناى عقل كه عقل غير
آن چه اين سالب عن نفسه العقل فهميده است خواهد بود ،و فى
الجمله :در اين جا به جهت بصير سامع 4بر غباوت 5لزم اشقاوه
شيخ
رضا صاحب اجوبه مزخرفه 6عرض مىشود:
و آن اين است كه بعد از آن كه اقرار بر خداوند بندد نسبت امر او
را
به متابعت عقول ناقصهاى به خلف ما انزل اللّه مىدهد ،و خداوند
و أُول ِي سو َ
ل َ عوا الّر ُ
َ
و أطي ُ عوا الل ّ َ
ه َ
َ
ل مىفرمايد( :أطي ُ عّزوج ّ
7 َ
م) ُ
منْك ْر ِ اْل ْ
م ِ
البته از فحواى اولى المر عقل ناقص را فهميده باشد كه امر به
متابعت
كرده است .به غير سماع مىگويند :تكليف عامى و جاهل سوال از
علما اسلم است ،و عقل فطرى را حاكم مىداند در تقليد اعلم
1
-دللت كه علم آور است.
2
-داراى چند وجه.
3
از حد ّ گمان تجاوز نكند.. عليهالسلم -منسوب بودن كلم به معصومين
4
-شنونده .فرهنگ عميد.
5
-احمق شدن .همان.
8 6
-آگاهان به مسأله فرهنگ عميد. -بيهوده و باطل ،همان.
9 7
-سرگردانى .همان. -نساء .59 /
نه ميداند ،و بعد خود را اهل خبره قرار داده مىگويد:
از اين جا واضح شد كه فعل ً تكليف شما پيروى كردن يكى از
آيات اللّه ساكنه در عتبات عاليات است ،و در جاى ديگر ذكر
اسمهاى
ايشان مىكند.
نه ميدانم؛ كه اولً :چه چيز او را به اين شناخت انداخته كه بالكليّه
از سيد الفقهاء و المجتهدين ،آيت اللّه فى العالمين ،حامل آثار
ائمه
طاهرين ،آقاى سيد اسماعيل صدر الدين اسمى نبرده و بقيهاى
علما
اعلم را اگر چه اسماء تبركات ايشان را ذكر كرده لكن اجمالً
اضراب 1از يكى به ديگرى نسبت را مقصود بالصاله اختصاص به
خود مىدهد ،محتمل از سياق كلمات مزخرفات او اين كه البته
مابقى
علما افرادى مجهول در اعلميّت اند ،قدر متيقن اعلميّت به خود او
ظاهر خواهد بود.
زيرا كه ديگرى به اين مردم جهّال نه كتابى در اين مقام تحيّر
ايشان
رسيد كه به آن فتواى عمل كنند ،در رد ّ اخباراللّه و اخبار رسول و
مهاى علما ائمه عليهالسلم ،و نر بر بطلن طريقهاى اخباريين ،و اين عل ّ
را لزم
شد كه در مقام اظهار طريقهاى حقّهاى اخباريين كه به زعم او
بدعت
است ،علم خود را ظاهر كند.
چنان چه آقاى باقر بهبهانى به زعم اين غبى ،اين شجره را از بيخ
و
مه هم به او اقتدا بُن بر كند ،و تخطئهاى اين طريقه نمود ،اين عل ّ
كند ـ
و كاقتداء الث ّانى بالوّل ـ اسم او هم اشتهار يابد ،و نيز آنچه در
فتواى او
است همه با دليل و برهان اتس ،و حال آن كه به زعم 2او و امثال
او
معناى تقليد :اخذ قول غير است بدون دليل.
از اين جا معلوم است كه قبول اين قول مزخرف تقليد نه خواهد
بود .و يا تقليد به معناى اوّلى اختصاص به غير او دارد .و اخذ از او
بايد با دليل باشد ،و آن ادّله هم عقلى باشد زيرا كه اين جور
اشخاص
رذيل به زعم ايشان قابليّت منصب امامت دارد .و يا اين اقوال او
از هر
دو معنا خارج خواهد بود ،يا از قبيل لطيفه خوانى ،و قصه خوانى
خواهد بود ،بايد بندهاى مؤمن كه دين خود را از كتاب خدا و سنّت
رسول اللّه صلىاللهعليهوآله اخذ كرده است هيچ گوش به او ندهد!
تنبيه
3
عرض مىشود ،خدمت جملهاى ـ اولوالبصار ـ :اين كه از عدم
بصيرت اين غدّار اين كه اوّلً :تكليف جهّال را منحصر در رجوع به
«اعلم» و معرفت آنرا به عقل و تصديق اهل خبر كرده است.
وحال آن
ما در اين اعصار خلف طريقهاى سهلهاى سمحا كه اين تكليف سي ّ
بلكه تكليف ما ليطاق خواهد بود .بر جملهاى اهل فهم و ذكا ،چه
جاى مردمان جهّال دور از فهم اين امر عظُما! زيرا كه به فرض
م ّ
ل كه أ ّ
1
-اعراض كردن و روى گردانيدن.همان.
2
-گمان بردن .فرهنگ عميد.
3
-صاحبان بصيرت.
صدق مقالته و از قدر متيقن عرض شود ،هم به زعم اين بى خرد نيز امر اعلميّت
جواز عدالته» نزد
حاصل معنا؛ اين كه فرمود .حضرت صادق عليهالسلم يزنديق كه سوال ذوى الفهام متردد بين بيست تن و زيادهتر از علماى اعلم در
كرد از آن حضرت كه بكدام دليل ثابت مىكنى انبيا و رسل را عتبات
فرمود عاليات است .مرد عامى كه از وليت بعيده به فرض آمده و به
سكونت در آن مكان شريف مدّت يكسال مشّرف شود ،از كجا پى
به
اعلميّت خواهد بُرد؟ ببين كه كدام اين بزرگان در علم اصول ظنّى
بيشتر از ديگران تحصيل كرده و فهميده؟ و از كجا ضبط مىتواند
علماى تمام دنيا را ،و به فرض كه تميز بين اعلم و غير اعلم مع
جميع
آنها ادّعاى اعلميّت را ممكن باشد به جهت عامى؟
وجه امكان تميز عقل ً به چند چيز مترتب مىشود:
1ـ يا به خبر دادن عدلين 2ـ يا عدل واحد ،چنانچه در رسايل
معموله مقرر داشتهاند .بلى؛ اگر چنان چه ترديد بين فردين باشد
و به
اعلميت طرف مقابل مجزى معارض نشود ،البته مظنون است،
حصول توثيق عامى بر حكم اعلميّت ،و در صورت تعارض منجرين
و ادّعاى اعلميّت مجمعين قطعا حكم بر تكليف عامى بر معرفت
اعلم تكليف ماليطاق 1و فرض حصول آن فرض محال است و
بس.
و اگر گوئى تكليف او در اين صورت تخيير است ،بعد از بذل
وسع بنا بر قول خود سركار اگر در واقع اخذ قول غير اعلم شد ،و
حكم بر خلف واقع ،واقع شد،مورد ملمت و عتاب بلكه مستحق
مؤاخذه و عقاب خواهد گشت ،پس نتيجهاى اين اعتقاد كه
منسوب به
ل مردم را مهمل اتفّاق اهل اجتهاد است،اين كه خداوند عّزوج ّ
گذاشته
و تكليف بر ايشان ظاهر نكرده و تكليف بر عبادت كرد .مع تناقض
وب الرباب لزم جبر و ظلم مىشودَ ( . اين نيست بذات مقدس ر ّ
ما
وا كَبيًرا) 3ـّ ُ علُ نَ وُ قولُ ي
ّ َما ع
َ َعالى ت و َ ( ـ 2
د) عبي
َ ِ ْ ِل ل ٍ مّ ل َ ظ ِ ب كَ َرب ّ
چه طور
مىشود كه خداوند حكيم تكاليف را مهمل گذاشته باشد ،و حال
آنكه
به وجوب لطف بر حكيم جميع عقل اعتراف دارند ،چنانچه اين
معنا
را مىفرمايد حضرت صادق عليهالسلم در خبر متواتر النسبه قطعى
الدلله و
آن اين كه :قال عليهالسلم« :للزنديق الذّى سأله من أين أثبت
النبياء و الّرسل».
ن لنا خالقا صانعا متعاليا ما أثبتنا أ ّ ّ ل ّا ن ا قال ـ عليه السلم ـ:
عن ّا ،و عن
صانع حكيما ستعاليا لنا لم جميع ما خلق و كان ذلك ال ّ
يجز ان يشاهده
خلقه،و ل يل مسوه فيباشرهم ،و يباشروه و يجاجهم ،و
نيجاجوه ثبت أ ّ
له سفراء فى خلقه ،يعبرون عنه الى خلقه و عباده و
يدنوهم على
مصالحهم و مناقعهم و ما به بقائهم و فى تركه فنائهم
فثبت المرون ،و
التاهون عن الحكيم العليم فى خلقه و المعيّرون عند
ل و عّز و هم ج ّ
النبياء و صفوته من خلقه حكماء مؤدبين بالحكمة
مبعوثين بها غير
مشاركين للن ّاس على مشاركتهم بهم فى الخلق و
التركيب فى شىء من
م يثبت احوالهم ما يدين من عند الحكيم العليم بالحكمة ث ّ
لذلك فى ك ّ
ما أتت به الرسل و النبياء من الدّلئل و نم ّ دهر و زما ٍ
البراهين لكيل
ل على م يد ّ جة يكون معه عل ٌ تخلوا الرض اللّه من ح ّ
1
-تكليف بر چيزى كه طاقت آن راندارد .و اين خلف روش عقلء است.
2
-فصلت .47 /
3
-اسراء .43 /
چون كه ما ثابث كرديم كه به تحقيق از براى ما خالقى عليهالسلم امام
است كه
ما از صنعت او بوجود آمدهايم و بايد آن خالق ما متعالى باشد ،از
ما و
از جميع مخلوقين خود و آن صانع ما كه حكيم و متعال است ،از
جميع مخلوقين تجويز نمىكند عقول درك كنه ذات او را پس جايز
نيست كه درك كند او را خلقش ،و جايز نيست كه درك كنند او را
به
لمس و نظر كه به آن سبب مباشرت اين مخلوقين به او حاصل
شود،
و حجت و تكاليف را از او بشنوند بنابراين ثابت شد كه خداوند
ل را سفراى در خلقتش و تعبير كنندگان از طرف او به عّزوج ّ
سوى
خلقتش و بندگانش راهنمائى مىكنند ايشان را به آنچه كه مصالح
ايشان است ،و منافع او است آنچه از امور كه به او بقاى ايشان
است و
در ترك آن امر فناى ايشان است ،پس با اين ادّله ثابت شد
آمرون و
ناهون از طرف حكيم عليم به جهت تبليغ امر و نهى او در بين
خلقش ،و تعبير كنندگان از طرف او به خلقش و آن سفراء انبياء
خدا و
برگزيده گان او است از جمله خلقش ،حكماءاند كه تاديب مىكنند
ل مبعوث شدهاند به خلق را به حكمت از طرف خداوند عّزوج ّ
جهت
تعليم مصالح و آنچه حكمت در آن به جهت خلق و هيچ مشاركت
ندارند در اين دانستن حكمت به مردمان مع مشاركت ايشان در
كيفيت خلق و تركيب و در هيچ چيز از احوال ايشان و در مواد
دانستن
به حكمت مؤيدند از نزد حكيم عليم به مصالح حكمت پس از آن
لزم است ثابت بودن آن معبر در هر هنگام و زمان از آنچه از
امور كه
جت همه ثابت باشد از لزمهاى بعثت انبياء و ُرسل بوده بايد بآن ح ّ
ل از دلئل و براهين ،تا اين كه خالى نماند زمين خداوند عّزوج ّ
جت كه با او باشد علم كه دللت كند بر صدق مقال او ،و جواز ح ّ
عدالت او ،پس بنابراين حديث و عقل ً تبليغ و توضيح آنچه مصالح
ل چنانچه لطف بر خلق است بر اين معبّرين از طرف عّزوج ّ
خداوند
حكيم لزم بوده ،لزم است ،و اعمال مصالح از طريق بيان از
نقض
است كه نسبت آن به خداوند جايز نيست ،و به لطف نيز نسبت
تقصير كفر است البته هيچ تقصير نشده در تبليغ مسأله چنانچه
بعد
تدّبر در كلمات ايشان بر هر منصف بصير معلوم مىشود كه در امر
مشتبه هيچ حاجت به اجتهاد مجتهد ندارد.
زيرا آنچه مصلحت در اظهار آن است حكم او ظاهر است ،و
آنچه بالكلّيه مخفى است موضوع است از بندگان به حسب مصالح
ايشان و آنچه مشتبه است حكم او نيز من حيث المصلحة ظاهر و
تكليف به احتياط است و بس ،و اين مرد بى تميز ،بعد از كلمات
مزخرفات خود استهزاءً مىگويد :در جواب شبهات كه از اخبار و
ول آيات بر مطابعت عقول ناقصه وارد مىشود از قبيل آيهَ ( :
ف ما ق ُ تَ ْ
1
م يُحيطُوا ْ َ ل ما ِ ب وا ُ ب ّ ذ َ ك ْ
ل َ ب( تعالى: قوله و . م) ٌ ْ عل
ِ ه
ِ ِ ب كَ َ ل سلَي ْ َ
ما َ ّ َ ل و ه
ِ معل ْ ِ بِ ِ
فان ْظُْر كَي ْ َ
ف م َ ه ْ ل ب قَ ن م ن ذي ب ال ّ ّ ذَ ك كَ ل ذَ ك ه م ت َأْويل ُ ه ْ
ِ ِ ْ ْ ِ َ َ ِ ُ ْ يَأ ِ
ِ ت
ة
قب َ ُ ن عا ِ كا َ
2 ّ
ة إِذا
من َ ٍمؤ ِ ول ُ ٍ َ ن م
ِ مو
ٔ ُ ِ ل ن َ كا ما و
َ ( تعالى: قوله و . ن) َ ِمي ل ا الظ
و
ه َ ضى الل ّ ُ ق َ َ
1
-اسراء .36 /
2
-يونس .39 /
َ م ال ْ ِ َ رسول ُ َ
يا كسب و اختراع فضول 8از فضول .اگر از اول است آيا ص
ع ِ ن يَ ْ
م ْو َ م َ ه ْ
ر ِم ِنأ ْ م ْخيََرةُ ِ ه ُن لَ ُ
ن يَكُو َ مًرا أ ْ هأ ْ ُ َ ُ
َ َ
ه فقدْ َ
سول ُ و َر ُ ه َ الل ّ َ
مبين ًا) 1و غير اينها آيات بيشمار كه در نهى از متابعت ضلل ً ُ ل َ ض ّ َ
و
تمسك به عقول ناقصه نازل شده است .و نظائر آن از اخبار بر
آن معنا
وارد است.
از قبيل قوله عليهالسلم« :دين اللّه ل يصاب بالعقول» .و قول
الصادق عليهالسلم :در
ر
غي ْ ِ
هواهُ ب ِ َ ع َ ن اتّب َ َم ِم ّ ل ِض ّن أَ َ
م ْو َ ل؛ ( َتفسير قول خداوند عّزوج ّ
ن
م َ هدًى ِ ُ
ه) 2قال« :اتخذ رأيه دينا» و قول ابى الحسن عليهالسلم در ِ ّ الل
تفسير آيه مذكور
يعنى :اتخذ دينه هواه بغير هدى من الئمة عليهالسلم» .و نظائر
اين اخبار را به
جهالت رأى خود حمل بر فروع مىكند.
و تخصيص ميدهد اين نصوص مطلقه را به غير مخصص به فروع
دين ،و متابعت عقل را در اصول دين لزم مىداند ،كه بدون اذن از
ل و حجج او و نيز اين متابعت عقول ناقصه را طرف خداوند عّزوج ّ
بالنسبه به عوام به جهت خاص لزم ميداند كه مجرد رجوع به
علماى
اهل رأى باشد و بس.
4 ه و تغلي ٌ
ط 3و تجهي ٌ
ل» «تنبي ٌ
معروض خدمت اخوان ايمانى كه تابع اند عقول ايشان به شرع
ل را دو حجت رحمانى؛ اين كه هيچ خفائى نيست كه خداوند عّزوج ّ
سل و است بر خلقش 1 :ـ حجت ظاهره كه مراد به آن انبياء و ر ُ
جت باطنه كه با مراد به آن عقول صافيه كه به اوصياءاند 2 .ـ و ح ّ
آن
تميز دهد صدق را از كذب و تصديق كند صادق على اللّه را و
تكذيب
كند كاذب على اللّه را ،و از براى صدق و كذب علمت ظاهره
قرار
داده است كه عقل موهوبى را به آن تابع گردانيده و مخالفت آن
نو لك ِ ّ علمات را تعبير به جهالت فرموده چنانچه مىفرمايدَ ( :
ن الّذي َ
5
ن) . ُ َ ْ َ َ ْ ّ َ ْ كَ َ
قلو َ ع ِم ل يَ ْه ْ
و أكثُر ُ ب َ ذ َ ه الك ِ على الل ِ ن َ فُروا ي َفتَُرو َ
ن) و نيز ائمه عليهالسلم به 6 ُ َ
ن أكْثََر ُ
هلو َ ج َم يَ ْه ْ و لك ِ ّ و مىفرمايدَ ( :
شيطنت و
نكرى تعبير فرمودهاند :چنانچه در محل خود مىآيد انشاءاللّه
مًرا َ نمىدانم از كجا تخصيص دادهاند .مثل آيهاى( :إِذا َ
قضى أ ْ
فإِن ّماَ
ن) 7را به فروع دين و باقى آيات و اخبار كه ُ و ُ كَ ي فَ نْ ُ ك ه
ُ َ ل ُ
ل قو ُ يَ
عموما
همه در نهى از تمسك بعقول ناقصه وارد شده است.
و از چه چيز فرق كردهاند ،زيادتى عقل علماى اهل رأى را از
عقول عوام؟ آيا زيادتى عقل علما از جهت تدريس و تتبع در علم
منطق و اصول است ،و يا از بركت كلمات شافيات رسول
صلىاللهعليهوآله و آل
رسول صلىاللهعليهوآله اگر از اوّل است .آيا آن اولى موضوع نزول از نزد
واهب
العقول است.
1
-احزاب .36 /
2
-قصص .50 /
3
-به غلط واداشتن فرهنگ عميد.
4
-به نادانى واداشتن .همان.
5
-مائده .103 /
6
-انعام .111 /
8
-فضولى،:خالت كردن بيجا در كار كسى ،فضول :باقيمانده چيزى از باقيمانده .فرهنگ 7
عميد. -بقره .117 /
عقلش از طبقهاى اوّلى از درجات ثلثة است ،كه نيز به تصور مخصوص از براى پيغمبر و رسول است ،و يا رسالت قابل هر
محض ظلوم
عقل اش درك كند اشياء را ،پس هيچ رجوع آنها در مقام تحرير و جهول ،و اگر از ثانى است چه حاجت به متابعت عقل نواقص
علما العقول.
لزم نخواهد بود ،به اين وجه اختصاص مىيابد رجوع سفها به عقول و آيا بين منطقيين كه يكى از ديگرى اخذ كرده باشند تا واضح اول
نواقص بعض اشقياء از علماء اهل رأى و بس. ايشان ،آيا آن اوّلى محض به تصوّرات عقلى خود اختراع كرده
و نيز آنچه در جواب شبهاى ،اين عامل به شبهه نوشته هيچ ربطى باشد
به لزوم رجوع جاهل به عالم و عمل او ندارد ،زيرا حكم او به يا از نبى و وصى نبى كه علم ايشان موهوبى است؟ بر فرض اگر
محض از
عقل است ،و مجرد شنيدن سوال و گفتن جواب بحكم عقل و تصور عقلى محض باشد پس بايد ممكن باشد از براى بعض عوام
رجوع كه
عامى در مقام تحيّر به عالم غير از فتواى عالم است ،زيرا رجوع
عامى
به عالم يا در اصول دين است يا در فروع ،اگر در اوست :آيا غير
اخذ
قول عالم در اصول دين را در اصطلح تقليد مىنامد يا خير؟ اگر
فرضا تقليد بر اين معنا اطلق يابد تقليد در اصول دين لزم مىآيد
ازجملهاى عامى و جاهل در اصول ،اگر گوئى :تقليد اخذ بى دليل
است.
و رجوع در اصول دين بايد اخذ با دليل باشد آيا اين اخذ با دليل،
از دليل سماعى از معصوم باشد ،يا از رأى و عقل علما اگر قول
معصوم اخذ شود نيز تقليد معصوم گفته مىشود يا خير؟
و اگر اخذ قول و رأى علما لزم است آيا دليل كه بر اين مطلب
عامى اخذ مىكند از هر عالم كه موافق به دين او باشد اخذ كند ،يا
اختصاص اخذ در اين مسأله به «شيخ رضا» و امثال او دارد ،اگر
اختصاص به او نداشته باشد ،عامى در مقام تحيّر در اصول دين به
هر
مذهب كه رجوع كند ،و دليل رأى آن مذهب را بشنود چارهاى به
جهت جواب او ندارد.
و آن مساله از قرار عقل او البته موافقت مىكند ،منتهى هر عامى
نوعى از اعتقاد را قبول خواهد كرد ،به حسب اختلف طبائع ،پس
لزمهاى اين قول مظنون اين كه به هر مذهبى به حكم عقل خود
رجوع كند ،مصاب خواهد بود.
از اين جا است فساد نظام و تدبير ،منشاء اختلف مذاهب اهل
رأى ،كه باعث ريختن خونها است.
بلى :رجوع به معصوم كه تعبير امور را به جهت هر يك از جهّال و
عامى به قدر فهم و مصلحت ايشان مىفرمايند :منشاء فساد و
اختلف عوام در عقايد نخواهد بود ،و در اين زمان نيز از اقوال
ايشان
به قدر كفايت اهل زمان از دليل واضحه موجود است كه در هر
امرى
از امور برتر از آن چه محتاج به جواب اهل رأى است ،و در
اعصار
حضور ايشان[ ،به قدر كفايت اهل زمان] آن چه از جوابهاى كه به
اهل اديان مختلفه فرمودهاند ،و هر يك از آن را آن قدر تفصيل
دادهاند
كه تا قيامت به هر وجه از وجوه كه اهل آن ايراد كنند شامل ،و
جواب
او تام و كامل باشد.
و بر فرض حادثهاى كه به حيله و مكر از ثبوت دعواى دين
مدعيّان سر زند كه در اعصار حضور ايشان عليهالسلم وقوع نيافته
باشند ،البته
به جهت ابقاى دين مبين آن عذر و حيله را دفع خواهند كرد،
چنانچه
نقل شهور از قضيّه كه بر اهل بحرين واقع شد از حيلهاى وزيرى
ناصبى كه به محمد بن عيسى ـ رضوان اللّه عليه ـ حل جواب از
طرف
جت عجل الله فرجه واقع شد ،چنانچه اگر مؤمنين بصير حضرت ح ّ
اندك تصوّرى كند در آن قضيه البته به جهت او مبين مىشود؛ كه
اجوبه جور حوادث مال «شيخ رضا» و امثال او در مقام تحيّر
عوام
نخواهد بود ،تا خصم ساكت شود ،از آن اما در مقام ايرادى كه از
فرق
مختلفهاى وارد مىشود ،در صورت امكان جواب موافق به عقل
اگر
چه اين اهل رأى محتاج به قول ائمه عليهالسلم به زعم ايشان نيستند
لكن
ماها كه خود را مطيع ائمه عليهالسلم مىدانيم ماموريم از طرف ايشان
كه به
قول ايشان با خصم تكل ّم كنيم ،چنانچه مىفرمايد :صادق عليهالسلم
نم ْف َاين آيات كردهاند ،تعبير به شركت فرموده :بقوله تعالىَ ( : «حاجوا
ن
كا َ النّاس بكلمى فان حاجوكم كنت أنا المحجوج ل أنتم».
ة
عبادَ ِ ك بِ ِر ْ و ل يُ ْ
ش ِ حا َ مل ً صال ِ ً ع َل َم ْ فلْي َ ْ
ع َ ه َ جوا ل ِقاءَ َرب ِّ ِ يَْر ُ جه تابع نص وارد از شارع مىدانيم ،نه و نيز عقول خود را در محا ّ
7
حدًا) . َ مستقل ،چنانچه نصوص وارده كه موافقت به عقل هم دارد ،و
هأ َ َرب ِّ ِ
مراد به عمل صالح :وليت اميرالمؤمنين عليهالسلم و اطاعت آن رجوع
حضرت عامى به معصوم در مقام تحيّر و در فروع و اصول هيچ فرقى
را فرموده و به شرك :به عبادت و اطاعت غير ايشان عليهالسلم را :و ندارد.
آيه را ة ثابت است كه انكار آن و مطالب اصليه واردهاى از معصوم كلي ّ ً
وجوه ديگر از معانى هم است. از
علَي ْ ِ
ه ه َم الل ّ ُ حّر َ
قدْ َف َ ه َك بِالل ّ ِر ْ ن يُ ْ عدم اطلّع يا معانده به ائمه عليهالسلم است.
ش ِ م ْ ه َنيز مىفرمايد( :إِن ّ ُ
و حوادث چنانچه عرض شد كه مكر و حيله باشد عقول از آن
ة) 8قوله جن ّ َ ال ْ َ
9 عاجز است ال ثبوت آن به معجزهاى شود يا به آنچه فرق آن را
شيْئًا) و از جهت اين ه َ ركُوا ب ِ ِ ش ِو ل تُ ْ ه َ عبُدُوا الل ّ َ وا ْتعالىَ ( : ائمه عليهالسلمفرمايش كردهاند ،چنانچه بعد از تدبّر در كتاب
آيات «الخرايج و
مىفرمايد شيخ صدوق ـ عليه الرحمه ـ( :اعتقادنا فى من الجرائح» شيخ رواندى ـ عليه الرحمة ـ معلوم مىشود يا به خبر از
خالفنا فى فعل
شىء من أمور الدين كاعتقاد فى من خالفنا فى جميع آن.
امور الدين». و اخباريين ـ رضوان اللّه عليه ـ در حجت عقل به وجه كه عرض
يعنى؛ اعتقاد ما دربارهاى مخالف به يك امرى از امور دين و در شد ،هيچ اختلفى نيست ،ال ّ به عبارات كه همه ايشان حجيّت آنرا
مخالفت به جميع امور دين يكسان است ،زيرا كه مخالف به يك از
امر ل محض به جهت قبول كردن حق ،و فهم آن از نزد خداوند عّزوج ّ
را ائمه عليهالسلم شرك فرمودهاند و به جميع امور را مثل آن چنانچه طريق مذكور بخلف آن بكار مىبرند و بس .وجه رجوع عامى در
مىفرمايد امام عليهالسلم :در ضمن حديث صحيح« :و من حكم اين زمان به معصوم عليهالسلم در ضمن به شبههاى موضوعيهاى
بدرهمين ثانيهاى او
بغيرما أنزل اللّه فقد كفر باللّه». عرض مىشود.
يعنى كسى كه حكم كند بين مدّعى و مدّعى عليه در دعواى دو تنبيه
در 2 1 قال اللّه تعالى( :لِك ُ ّ ُ
وم ٍ هاٍد) ق ْ ل َ و لِك ُ ِّ ل) و ( َ سو ٌ ة َر ُ م ٍلأ ّ ِ
هم براى خود اگر چه اين حكم در نزد او كوچك آيد ،پس سبب اين
حكم رأى به غير ما انزل اللّه است حكم كرده ،كافر شده بخداوند عرض
عظيم و فرمودهاند« :هيچ چيزى نيست از احكام مگر اين كه در مىشود اين كه بنابراين آيه و آنچه پيشتر عرض شد ،از اين كه
آن جايز
دليلى از كتاب و سنّت است». نيست اهمال در تبيلغ ،و مصالح خلق مبين است كه خداوند
عّزوج ّ
ل
تذنيب 10و تغليط را حجتى است ،بر خلقش در هر حين و زمان كه مأمورند بندگان
بدانكه از جمله غلطهاى مغالطه؛ اين كه در جواب شبههاى ثانيه به
مىنويسد: َ
و
ه َ عوا الل ّ َ ل( :أطي ُ اطاعت او چنانچه مىفرمايد ،خداوند عّزوج ّ
«اين كه جواب از شبههاى عدم جواز تقليد غير عوا َ
أطي ُ
معصوم ،اين كه وحشت شما از لفظ تقليد است، م) 3منحصر است اخذحكم از َ ُ
منْك ُ ْ ر ِ م ِو أول ِي اْل ْ ل َ سو َ الّر ُ
يا از ايشان ـ عليهم
معناى آن؟ .اگر جهت اوّلى است ،مىگوييم :اين هوا).4 فانْت َ ُ ه َ عن ْ ُم َ و ما ن َهاك ُ ْ السلم ـ چنانچه مىفرمايدَ ( :
و سوال در مقام تحيّر را نيز از ايشان عليهالسلم امر فرموده ،و
اراد بر فرمود:
امام عليهالسلم وارد است كه در خبر منقول از ن) .5و ايشان عليهالسلمرا مو َ عل َ ُم ل تَ ْ ن كُنْت ُ ْ ر إِ ْ ذّك ِْ ل ال ِه َ سئَلُوا أ َ ْ ف ْ ( َ
«احتجاج» چنان از حيثيت تبليغ
ْ ة أُ ْ ُ
چه در«وسايل» شيخ حر عاملى است ،و هم در ن
مُرو َ س ت َأ ُ ت ل ِلن ّا ِ ج ْ ر َخ ِ م ٍ خيَْر أ ّ م َ ايشان به آيهاى (كُنْت ُ ْ
و
ف َ عُرو ِ م ْ بِال ْ َ
غير آن ر) فرموده و كسى كه مداخله در احكام او َ 6 ْ
منْك ِن ال ُ ع ِن َ و َ ه ْ تَن ْ َ
كه امام عليهالسلم پس از فرمايشتاتى مىفرمايد( :و أما بخلف
من كان من
الفقهآء صائنا لنفسه ،حافظالدينه مخالفا على هواه
مطيعا للمر موله
فللعوا ان يقلدوه )...در اين معجز نظام تكليف
عامى به لفظ
تقليد فقيه تعمير و مقرر داشتهاند»...
و اين حقير اول ضعف عمل و اعتقاد اين جاهل و امثال او را
عرض مىكنم ،بعد عمدهاى كلم او را مع ايراد بر آن تا فساد
عقيده -يونس .47 /
1
ايشان بر صاحبان بصيرت ظاهر شود ،و آن اين كه اعتقاد جملهاى
كسانى كه متلبس به لباس او است ،اين كه عمل به خبر واحد 2
مطلقا -رعد .7 /
7 3
-كهف .110 / -نساء .59 /
8 4
-مائده .72 / -حشر .7 /
9 5
-نساء .36 / -نحل .43 /
10 6
-دنباله .فرهنگ عميد. -آل عمران .110 /
ممنوع است ،و اين خبر هم خبر واحد است ،مع وجود معارض،
متواتر النسبه و قطعى الدللة و نيز اين خبر نزد ايشان به
اصطلح
ُ َ
مُروا إِلّ و ما أ ِ م َ
مْري َ َ
ن َح اب ْ َ مسي َ و ال ْ َه َ ن الل ّ ِ ن دُو ِ م ْ أْربابًا ِ ايشان ضعيف است ،و روايت مرسل ،پس چه طور مىشود سند
حدًاها وا ِ عبُدُوا إِل ً لِي َ ْ ايشان به تقليد مىشود ،چه طور بشود كه ممكن باشد.
ن) 1فقال( :اما و الله ما ركُو َ شْ ي ما ع ه ن حا ب س و ه ّ ل إ ه ل به اين خبر فريب دادن عوام ،و حال آن كه اين خبر عام است كه
ِ ُ ّ َ ُ َ ْ ُ َ ُ ِ َ ل ِ
إ
دعوهم الى اختصاص به فروع دين ندارد بلكه ورود آن در اصول دين اقرب و
عبادة أنفسهم ولو دعوهم ما أجابوهم و لكن احلوا لهم حمل آن چنانچه عرض خواهد شد ،بقرائن سياق كه عقب اين
حراما ،و حرموا الفاظ
عليهم حلل ً فعبدوهم من حيث ل يشعرون). مىآيد از فرمايشات امام عليهالسلم و نيز اين خبر كه ورود آن در اصول
يعنى مىگويد ابوبصير :عرض كردم خدمت صادق عليهالسلم كه آيا دين
ل به ظاهر آيهاى كريمه كه اخذ چنانچه مىفرمايد خداوند عّزوج ّ است ،اگر اصوليين به اين خبر عمل مىكردند ،فرق در بين اصول
كردند يهودى ملهاى خود را ،و رأىهاى خود ايشان را خدايان و
شان ،غراز خداى معبود بحق ،پس فرمود حضرت صادق ـ عليه فروع در وجوب تقليد بايد نمىكردند ،و حال آن كه در اصول دين
السلم :-بدان اى ابوبصير به خدا قسم است ،كه دعوت نكردند تقليد را باطل مىدانند ،بحلق فروع و نيز امام عليهالسلم كه در اين
مل و حديث
زاهد ايشان را به عبادت نفسهاى ايشان اگر دعوت مىكردند به شريف به لفظ تقليد فقيه تكليف عامى فرمودهاند در زمان حضور
عبادت خود ايشان در ظاهر قبول نمىكردند عوام ايشان و لكن از
حلل اين گونه معانى را در بسيارى از مواضع انكار و تخطهاى أهل
خدا را اين ملهاى ايشان به هواى نفساى حرام كردند ،و حرام را تقليد
بر فرموده چنانچه مىفرمايد؛ امام عليهالسلم به بعض از اصحاب وقتى كه
ايشان حلل كردند ،و آنها بدون دليل قبول كردند ،پس از اين سوال
جهت مىكند كه من حديث بدون نسبت به شما بگوييم كه خود را امام
ل فرمود :كه عبادت كردند ايشان را به حيث كه خداوند عّزوج ّ صغير قرار دادهاى.
نداستند كه اين معنا عبادت آنها مىشود. و نيز چرا اخذ از خود ايشان عليهالسلم را اصوليين نمىنامند و حال آن
و مىفرمايد حضرت صادق عليهالسلم« :ايّاك و هؤلء الرؤسآء كه
الذين اگر چه ايشان :را معجزهاى است ،و قولى كه از ايشان اخذ
يتراسون فرالله ما -خفقت النعان خلفت احد ال و هلك مىشود در
و اهلك). آن قول مخصوصا دليل هم است ،يا خير..
يعنى به پرهيز از اين رئيسهاى كه رياست مىكنند ،و اگر عقب اگر چنانچه به سبب معجزهاى اخذ ايشان عليهالسلم را تقليد نه نامند
اين رئيسهاى محب رياست روى و دين خود را از آنهاگيرى ،پس به بايد
خدا قسم است. اخذ از كسى كه منصوص بالخصوص از ايشان است ،هم تقليد نه
كه بلند نمىشود صداى كفش عقب هيچ كس مگر اين كه او هالك نامند زيرا كه بعضى آنها مثل :حسين بن روح -عليه الرحمة -و
است ،و مهلك مريدانش. امثال
جة فتصدّقه فى جل ً دون الح ّ و مىفرمايد« :ايّاك ان تنصب ر ُ او هم معجزهاى مكتبى فرمودهاند ،و مثل آن منصوص بالعوام،
ك ّ
ل زيرا كه
ماقال». اگر چه معجزهاى نداشته باشند لكن دليلى از صاحب عليهالسلم دارند
يعنى به پرهيز از اين كه نصب كنى مردى را از غير امام عليهالسلم و كه اخذ
تصديق كنى او را در هر چه بگويد. از آنها اخذ با دليل شود ،و اخذ با دليل نزد اصوليين تقليد نيست!
و قوله عليهالسلم« :القوا الله و ل تأتو الرؤساء أنا و الله چنانچه در معناى تقليد مىگويند :و اگر وحشت شما از جهت
خيرلكم منهم». ثانيه است ،پس مىگويم :معناى تقليد در اصطلح؛ قبول كردن
بپرهيزيد از خدا و نرويد عقب رؤسائى بخدا قسم كه من بهترم از قول
براى شما از آنها. غير است بدون دليل .و وجه تسميه اين معنا به تقليد آنست كه
و قول على عليهالسلم در حديث« :ل تؤتى البيوت اّل من أبوابها مقلّد
فمن أتاها قول غير را حق باشد يا باطل صحيح باشد يا فاسد .بمنزلهاى
مى سارقا». من غير أبوابها س ّ قلده
يعنى داخل خانه نمىشود كسى مگر از درهاى آن خانهها ،پس فرض نموده بگردن غير مىاندازد و تفحص از حق يا باطل بودن آن
نمىكند - .چنانچه مىكند . -
كسى كه داخل خانه شود از غير آن ،دزد ناميده مىشود [و مائم
عوام فارسى كلم نيز معروف است مىگويند« :اين مطلب؛ فلنى
خانه و
گفته به من ،صحت و فسادش را نمىدانم ،من بجا مىآورم گناهش
اصحاب ابواب آن] و احاديث و منع تقليد غير موصوم زياده است، به
از گردن او ».انيست معناى تقليد ،چنانچه پوشيده نيست ،عوام
اين كه شمرده شود ،در اين مختصر مع موافقت اين احاديث به بيچارهاى
قرآن، در مثل اين زمان بلكه در زمان ائمه :نيز چارهاى و گريزى از اين
صل بودن و صحت آن از تواتر ،كى مىشود كه اينها مع مبيّن و مف ّ معنا
صل مطروح به يك حديث مجمل شود ،كه آن آنها در اخبار مف ّ نداشته و ندارند ،زيرا كه طريقى به احكام الهيه و فهم تكاليف
حديث را نيز ممكن است كه حمل به روايتهاى كه در اخذ بواسطه براى
از موصوم است شود ،مثل قول امام عليهالسلم( :خذوا بما رووا و آنها نيست ،جز اخذ از غير و نيز عمل به احتياط را به جهت عوام
زروا جايز
مارؤوا.)2 نمىداند چارهاى را منحصر در تقليد مىداند و بس .اين بود قول او
در تقليد.
و اين حقير تفسير آيه با چند حديث صحيح متواتر النّسبه از قول
ائمه عليهالسلم مع معناى تقليد و حمل روايت را فى الحقيقه ،عرض
مىكنم،
تا فساد عقيدهاى فاسد العقيده ظاهر شود ،و آن اين كه محمد
يعقوب
كلينى -عليه الرحمه -با سند متصل از ابى بصير از امام جعفر
و َ
م َ ه ْ
حباَر ُ
خذُوا أ ْ صادق عليهالسلم روايت فرموده( :قال :قلت له( :ات ّ َ
م
ه ْهبان َ ُ
ُر ْ
1
-توبه .31 /
2
-
يعنى آنچه نقل كنند ،از قول ما اخذ كنيد آن را ،و بگذاريد و عمل
نكنيد به اقوال كه به رأى خود مىگويند بدون نسبت به سوى ما ،و
صاحب وسائل به اسناد خود از معاذ بن مسلم نحوى از ابى
عبدالله عليهالسلمروايت فرموده«:قال :قال عليهالسلم :لى ،بلغى أن ّك
تقعد فى
الجامع ،فتفتى الن ّاس؟ قلت:
نعم ،و أردت ان أسئلك عن ذلك قبل ان اخرج ،انّى اثعد في
المسجد فيجى الّرجل فيسألنى عن الشيء فإذا عرفته بالخلفت
لكم
اخبرته بما يفعلون ،و يجى الرجل اعرفه بمودّتكم فأخبره بماجاه
عنكم،
و يجى الرجل ل أعرفه و ل أدرى من هو؟ قأقول :جاء عن فلن
كذا،
وجاء عن فلن كذا فادخل قولكم في ما بين ذلك ،فقال لى :اصنع
كذا،
فانّى كذا اصنع).
يعنى معاذ مىگويد :فرمود به من حضرت صادق عليهالسلم رسيده
است
به من كه تو در مسجد جامع مىنشينى پس فتوى مىدهى مردمان
را
عرض كردم ،آرى و مىخواستم كه سوال كنم از خدمت شما از
اين
مسأله پيش از بيرون شدن ،من مىنشينم در مسجد ،پس مردى
مىآيد
از من سوال مىكند از شيء از احكام ،پس اگر او را به مخالفت
امر
شما مىشناسم به حكم ايشان خبر مىدهم ،و بعضى را كه از من
سؤال ميكند و به مودّت و محبّت شما او را مىشناسم به روايتى
كه از
شما رسيده خبر مىدهم ،و ديگرى مىآيد سوال مىكند من او را
نمىشناسم ،اقوال فقها را به او مىگويم ،و قول شما را در بين
داخل
مىكنم.
و مىفرمايد ،حضرت صادق عليهالسلم :بشناسيد منازل شيعيان ما را به
قدر روايت ايشان از ما ،در حديث كه براى اصوليين در تقليد
حجت
است ،مىفرمايد :اين مضمون را :كسى كه مرتكيب شود قبايح و
فراحش كه فسقهاى فقهاى عامه مرتكيب شدهاند از فقهاى
شيعه پس
قبول نكنيد از آنها روايتى را كه از ما نقل مىكند.
بنابراين احاديث و آنچه از ادّله كه از آيات ثابت مىشود بر هيچ
ب رياست از خود دور گذارد ،و به جهت جيفهاى دو منصفى كه ح ّ
روز دنيا متابعت هواهاى نفسانى را اختيار نكند ،البته اشتباه
نمىماند
كه اذن از ائمه :در غير قبول روايت وارد نشده است ،و نيز از
قرار
همين(:روايت كه نزد اصوليين به اصطلح ضعيف است ،و خبر
واحد ،و سند ايشان هم است بلفظ تقليد) معلوم و مبيّن است،
كه
چنانچه شنيدى كه در همان معجزه نظام مىفرمايد :كه روايت او
را از
ما قبول نكنيد.
كه مراد به لفظ تقليد هم قبول روايت و رفتار به سيرهاى او
است،
در صورتكه به آن اوصاف كه در آن حديث شريف مذكور است
موصوف باشد ،در اين هر دو صنف ضدّند به هم ،پس در صنف
دوّم
كه منع از قبول روايت است ،لزمش اين كه مراد بجواز تقليد
صنف
اول هم قبول روايت باشد از ايشان.
و نقل روايت چه بعينه لفظا باشد چه به حد ّ نسبت به موصوم
معنا،
ن هم ن) كه از مخواى آن مذ ّمت عمل به ظ ّ
1
م إِل ّ يَظُن ّو َ
ه ُْ چنانچه رخصت در نقل به معنا وارد شده ،و نيز همين روايت در
ُ
فهميده ن الْكِتا َ
ب إِلّ عل َ ُ
مو َ ن ل يَ ْ
ميّو َ
م أ ِّ
ه ْ
من ْ ُ
و ِ
تفسير آيه اى كريمهَ ( :
ن َ
مىشود ،اين آيهاى كريمه در مذ ّمت يهود كه از جهت امر قبول و إِ ْ
ي َ
أمان ِ ّ
كردن
نبّوت تقليد علما خود كردند ،و به دلئل واضحه معجزهاى عمل
نكردند ،نازل شد.
كه امر قبول نبّوت با هم از اصول دين است ،اگر چه در حديص
شريف از بعض الفاظ آن امر فروع با هم فهميده مىشود ،مثل
قول
امام عليهالسلم كه در ضمن آن مىفرمايد« :و منهم قوم نصاب ل
يقدرون على
صحيحة فيتوجهون القدح فينافيتعلمون بعض علومنا ال ّ
به عندشيعتنا ،و
م يضيفون اليه اضعافه ،و ينتقضون بنا عند نصابنا ث ّ
اضعاق -اضعاقه
من الكاذب علينا التى نحن براء ،فيقبله المستسلمون
من شيعتنا على ان ّه
ضلوا و هم أضدّ على ضعفاء من علومنا فضلّوا و أ ّ
شيعتنا من حيش يذيد
على الحسين بن على -عليها السلم »...-
از فقها قومى از ايشان دوشمنان مايند ،و نمىتوانستند ضرر
رسانند به ما از حيثيت دين ما ،پس تعليم مىكردند بعض علوم
صحيحهاى ما را و رو مىآورند بواسطهاى آن علم به سوى شيعيان
ما
با آبروى مىشوند نزد ايشان و غيبت گرى مىكنند به ما نزد نصاب
ما،
پس براى ايشان زائد و نقصان مىكنند در آن علوم ما از آن
دروغهاى
كه ما بيزاريم از آن ،پس قبول مىكند اقوال آنها را اهل تسليم از
شيعيان با خيال ايشان كه علوم كه اين فقها در حقيقت به رأى
مىگويند از علوم ما مىآيد ،پس اينهاى كه زياد و نقصان مىكنند
براى
ايشان در علوم ما گمراه مىشوند.
و گمراه كننداى ،و ضرر ايشان بيشتر است بر ضعفاء و شيعيان
ما
از لشكر يزيد بر حسين بن على (عليه السلم) و علم فقه علم در
فروع او است ،بلفظ فقها ،هم علماى فروع مراد خواهد بود ،لكن
تقليد در امر نبوت در مثل آن كه از اصوليين بر فرض جواز تقليد
از
عالم در فروع و اصول كه فقاهت بر آن صدق مىكند ،مناقاتى
نخواهد
داشت.
تقليد به معناى خاص كه مراد به آن اخذ روايت است در اصول و
فروع صدق مىكند.
فى البحار :قال الصادق عليهالسلم« :كذب من زعم أن ّه يعرفنا و
هو متمسك
بعروة غيرنا».
و بحار النوار از حضرت صادق عليهالسلم روايت فرموده ،دروغ
مىگويد كسى كه به خيالش معرفت ما دارد و حال آنكه متمسك
است به طريقهاى غير ما،
محمد بن يعقوب كلينى ،با سناد خود از حضرت صادق عليهالسلم
روايت فرمود قال عليهالسلم« :من أخذ دينه من كتاب الله و سن ّة
نبيته -صلى
الله عليه و آله -ذالت الجبال قبل ان يزول ،و من اخذ
دينه من أقواه
دته الّرجال». الّرجال ر ّ
يعنى فرمود حضرت صادق عليهالسلم كسى كه اخذ كند دين خود را از
كتاب خدا و حديث رسول خدا صلىاللهعليهوآله دين او محكمتر است از
كوههاى
گران كه ممكن است از براى مردمان زوال كوهها و ممكن نيست
كه
اين كس كه دين خود را از كتاب و سنّت اخذ كرد.
از دينش گردانيده شود ،و هر كه اخذ كند دين خود را از دهن
مردمان بدون رجوع به كتاب و سنّت ،دين او عاريه است ،بر
مىگرداند او را مردمان از دهنش.
«قال :و قال عليهالسلم« :من ل يصرف أمرنا من القران له -
يتنكب الفتن».
1
-بقره .78 /
كه آن فقيه كرده اين عامى كرده ،و به روايت از معصوم با دليل يعنى فرمود كلينى -عليه الرحمة؛ فرمود حضرت صادق عليهالسلم:
او را كسى
تصديق كرده و اخذ روايت از عالم در همان روايت كه همهاى كه نشناسد امر ما را از قرآن يك سو و دور نيست از اين كه فتنه
اطراف در
آن را از معانى و معارضات و عدم آن ،و غيره محفوظ داشته دين او عارض شود ،اگر چه از دهن مردمان بادلّه عر كتاب و
باشد. سنت امر
اگر چه اطّلع در همهاى مسائل فقه نداشته مع الدلئل ،يا داشته وليت ما را شنيده باشد.
ل مسائل هيچ فرق در جواز آن ندارد ،زيرا كه عدم امكان ضبط ك ّ در حديث ديگر كلم در اصول دين زا نهى فرمودهاند ،اهل تسليم
در را مدح فرمودهاند ،به نجايت نسبت دادهاند [بلى ]بعد از ثبوت
احكام ،دليل است بر جواز صدق فقاهت بر عالم بر بعض ،مع ل الهام آن را به ذى معجزه ،و معرفت اجماليه ،كه خداوند عّزوج ّ
تعاضد عقل
و تأييد روايات بر آن ،چنانچه مىفرمايد حضرت صادق عليهالسلم« :من -مىفرمايد ،در ما بقى از تفاصيل در اصول دين ،به غير رجوع و
حفظ من شيعتا اربعين حديثا بعثه الله تعالى يوم القيامة عالما استدلل از ائمه :چنانچه سيد ابن طاووس -عليه الرحمة -جميع
عالما محدّثين -اخوان الله تعالى عليهم اجمعين -مىفرمايند ،هيچ ممكن
فقيها ».عرض مىكند :من علم ندارم؟ حضرت از اعتقاد او سوال نيست از براى عقول ذوى العقول درك آن ،چنانچه وجدان شهادت
مىكند ،مىفرمايد :بعد از عقائد ،عرض مىكند :آنچه مىشنوم از قول مىدهد بر آن.
شما تسليم مىكنم .حضرت صادق عليهالسلم مىفرمايد :و لله هو علم.2 چنانچه مسعده بن صدقه ،از حضرت صادق عليهالسلم از پدران خود از
و امثال آن نيز جواز تقليد متجزى اكثر از اصوليين نيز قائل اند ،و اميرالمؤمنين عليهالسلم روايت فرموده است ،فرمود حضرت امير
اگر چنانچه فقيه بر غير مجتهد مطلق صدق نمىكرد ،تقليد متجّزى عليهالسلم :پس
جايز نمىبود ،مع عدم امكان مجتهد مطلق. ل ،و رسول آنچه كه دللت كند ترا قرآن از صفت خداوند ،عّزوج ّ
و ادّعاى ايشان به وجود آن و غفلت ايشان از اين كه اختصاص ل ،اهتمام كن به الله صلىاللهعليهوآله [اقدام كرده از معرفت خداوند عّزوج ّ
دارد علم ما يحتاج اليه الّمة به ائمه :و بس! آن اعتقاد
تنبيه برسول الله] و قرآن و مستغنى باش به نور هدايت پيغمبر صلىاللهعليهوآله
بدان كه به آنچه عرض شد از براى عقل ظاهر مىشود كه مراد به از رأى و
فقيه از رعيّت همان معناى لغويه است ،و صدق آن عموما فقيه و همهاى باطله آنچه به غير كتاب و سنّت شيطان ترا به تكليف
بالنسبه معرفت او اندازد كه فرض فهم او در قرآن نباشد ،و در احاديث،
با فقيه بعيد نخواهد بود ،چه بسيار است كه مجتهد جامع الشرائط نبى صلىاللهعليهوآلهو ائمهاى هدى عليهالسلم اثرى از او نباشد ،پس وا گذارد
به علم او را به
زعم شيخ رضا و امثال آن اطّلع به مسألهاى بدون سماع حاصل ل را به قدر خداوند عليم و اندازهاى لكن عظمت خداوند عّزوج ّ
نكرد. عقل
و نتواند چنان چه عامى بواسطهاى از معصوم يا بى واسطه از
همه خود كه به اين سبب از جملهاى هالكين مىشوى.1
اطراف و جوانب آن اطّلع يافته و قطع حاصل كرده چنانچه و در حديث ديگر« :المحسن و غير المحسن ل يتكلّم.»...
اعتقاد پس ببين اى غريز تابع به هدايت! كه چه قدر تصريحات است از
عوام طائفهاى حقّه بر اين كه جايز نيست اسناد بر خلى امام ائمه :در نهى از استكال به عقول ،و متابعت أهل رأى ،و تقليد بى
معصوم، دليل ،وارد شده ،چنان چه تمام آن تصريحات ائمه :را ذكر كردن
زيرا كه از آيات و اخبار بر ايشان ثابت شده و عصمت آن. از
و اين كه آنچه خبر مىدهد در آن هيچ خطاى و شبههاى نخواهد وظيفهاى مثل اين كنيه ،كه اين قدر را هم قادر نبودم.
ة وقوع آن نزد ايشان قطعى مىشود. بود از اخبار در مغيّبات ،تجرب ً اّل به اعانت و مرحمت ايشان :دور است .مع عدم لزوم زاد بر
و اين
مثل آن در احكام. كه كفايت است ،به جهت ذوى العقول به اين كشف اغلط ،و
و علمه مجلسى -رحمة الرعيه -در مجلد دهم بحار النوار از انحراف
اقوال سيد مرتضى -عليه الرحمه -نقل مىفرمايد - :كه از فحول طريقهاى«محمدرضا» صاحب اجوبه ،كه متمسك به رأى خود
علما است -اين كه سيّد به دليل آيهاى« :و ل تلقوا بأيدكم الى است
در ادلّه و ثبوت مطلب خود ،چنان چه فهميدى نزد ما وجه تسميه
التهلكه ».3مىگويد امام عليهالسلم :اجتهادى در خروج از مكّه معظّمه به
فرمودند ،و اجتهادى ايشان خطا واقع شد ،بعد از نقل ادلّه و تقليد از جهت اين كه فقيه ادلّه را از كتاب و سنّت مثل قّلدهاى
اقوال او فرض
مجلسى -عليه الرحمة -مىفرمايد :اگر كسى اعتقاد به امامت و نموده به گردن خود مىاندازد.
عصمت داشته باشد اين نسبت به امام معصوم نمىدهد.4 هر طرف كه كتاب و سنّت بكشاند هيچ سر نمىپيچد و در همهاى
و ما دربارهاى سيّد چيزى نمىگوئيم! و نيز صاحب جواهر را در امور مطيع به امر مولى خود است ،عامى كه آن دليل كتاب و
تخمين كه در نسبت خطا بر امام عليهالسلم قولى است ،5و نيز آن سنّت را
عدّهاى اخذ كرد ،كأنّه همان قلدهاى او را به گردن خود انداخته و همان
اصوليين در جهت قبله در مسجد ذوقبلتين بر پيغمبر -صلى الله تقليد
عليه
6
و اله -نسبت خطاء مىدهد ،و شيخ مرتضى انصارى در رسائل
2
-
3
-
4
-
5
-پ
6 1
- -
است ،تا بر او ظاهر شود و آن حكم زايد بر احتياط ،تكليف از او مىفرمايد« :بحث كه جا ثليق زنديق با ثامن الئمه عليهالسلم كرد ،در
موضوع است ،مع مطلب به قدر وسع ،و عمل به نص احتياط جواب
يقين امام عليهالسلم خدشهاى است»1
است ،و علماى ما ضمين و محدثين ربانبين هيچ مسامحهاى نه و عامى طائفهاى حقّه قطع دارد بر اين كه نسبت خطا بر كسى
فرمودهاند در تأليفات. كه
و به مؤلفات ايشان تميز و قطع در اين اعصار از براى اولى اسم عصمت براد اطلق يابد ،از ضللت است ،و طريق قطع
البصار عامى و
حاصل است ،و كيفيّت جمع احاديث و صحت آنچه شهادت داد .از عالم در اخبار وارده از معصومين عليهمالسلم يكسان است ،و اگر
احاديث در كتب ايشان ،مع قرائن موجبه قطع( ،كاالشمس فى چنانچه در
رابعة اصوليين گمان كردهاند عدم امكان قطع را در صدور و مفاد اخبار
النهار) معلوم مىشود كه از احاديث كه در كتب اربعه يا در كتاب از
وسائل الشيعه و كتب كه اسم برده صاحب آن در آخر كتاب خود، معصوم عليهالسلمبواسطهاى صلحا و علماى فرقهاى ناصبيه ،لزمهاى
و بر اين
صحت و توثيق هر يك از آن كتب به شاهد صدق ذكر فرموده كه گمان اين كه بايد هيچ يك از مخلوقين ديگرى را به هيچ قولى
ذكر تصديق نكند ،زيرا كه تصديق قولى غير مقطوع نزد عقل از غفلت
قرائن و اسمهاى آنها گنجايش در اين مختصر ندارد ،از آن ،اسم و
ضعيف و ظنى الصدوريّه اطلق نمىيابد. جهالت است.
ل بِئ ْ َ
سما م ُ
ق ْ ه ْ
ر ِ ل بِك ُ ْ
ف ِ ج َ م ال ْ ِ
ع ْ ه ُ ربُوا في ُ ُ
قلوب ِ ِ ش ِ و أُ ْ ( َ پس رسائل كه از عتبات عاليات زوّارها مىآورند و مىگويند از
ن ُ ُ ْ
م إِ ْ ه إيمانُك ْ م بِ ِ مُرك ْ يَأ ُ نظر شريف فلن مجتهد كه شما مقلّد او مىباشيد گذراندهايم ،از
سم غفير 3از صالحين ن) چطور مىشود كه اين ج ّ
2
مني َمؤ ِ م ُ كُنْت ُ ْ جهت اين كه در صحت او شبهه نماند بايد تصديق او نشده به او
حديث گفته
ضعيف در كتاب خود بدون تحقيق نوشته و شهادت به آن داده ،و شود:
عمل هم فرموده باشد .تا باعث افساد عمل عاملين ،مأمورين كه شايد اين كتاب را آن مجتهد نديده ،و حاشيه و يا تصنيف او
ايشان به نباشد ،و تو به حيله چاپ كرده باشى و يا تهمت به ايشان بندى ما
مسامحهاى ايشان و نحو آن شود. عوام كه خود ،از اقوال او اين احكام را در اين كتاب است
جت است بر ما از خداوند عّزوجل و حال آنكه و گويند :اين ح ّ نشنيدهايم
كتب و احاديث به جهت مثل همين از منه از ائمهاى طاهرين - عمل به قول تو نمىكنيم ،تا خود ببينيم و بشنويم ،چنانچه پيشتر از
سلم ى بود از او نشنيده اين اقوال مجتهد ميّت را در زمان كه او ح ّ
الله عليهم اجمعين -به جهت عمل اهل او صدور يافته ،آيا نشنيده بوديم ،و
فرمايش صادق عليهالسلم را«:كه بنوسيد احاديث ما را و موروث اعليّت او بر ما ثابت شده بود ،و او را نائب امام خود مىدانستيم.
گذاريد و به قول او عامل بوديم اعليّت او قدر متيقن است ،و قول تو كه
كتابهاى خود را بدرستى كه روز است كه بيايد زمانى كه انس كتاب جديد آوردهاى محتمل و دور از ثبوت و يقين است .و قول او
نمىگيرد را كه فهميدهايم بر ما كافى است .و تا دليل خطا بر ما ثابت
اهل آن زمان مگر به كتب ايشان». نشده و
و در زمان ايشان صحابهاى عدول كتابهاى نوشتهاند ،به جهت فرعى زايد بر اين كتب رسائل معموله تو نياوردهاى ،و اگر حكم
عمل شيعه ،تا ضايع نشود آن شيعيان كه در اصلب رجال اند ،و خارج از اين مىبود ما عوام را در حصول فرق و تمييز بين اعلم و
اين غير
مضمون در حديث صحيح ديگر مرقم است انشاء اله تعالى در اعلم تكليف لزم مىآمد.
ضمن و بعد از حصول آن البته قبول مىكرديم ،و ادراك امر اعليّت هم
سوال ثانيه تفصيل ً عرض خواهد شد. چنانچه عرض شد ممكن نيست جزاهل خبره ،چنانچه در صورت
مع وجه موجبهاى اختلف واقعه بين فرقهاى محقّهاى اخباريه ،و اختلف ايشان معتمد نبود ،در اين جا به قول عدل و احد از ايشان
اين كه -اختلف نيست آن اختلف فى الحقيقة و السلم على من هم
اتبع ن هم نمىكند، اعتمادى نيست ،زيرا كه جز واحد ايشان افادهاى ظ ّ
الهدى. و
سوال :فقرهاى ديگر اين كه استنباط ظنيّه و دليل عوام و علما كه اين شريعت خاتم النبياء صلىاللهعليهوآله به سحله و
سمهه نسبت
عقل ،و استحسانيه ،و اجماع را در حكم الله مىدهند ،و اعتقاد دارند اين تكليفات بر آنها هيچ لزم نيست ،به
مسند قرنيهاى سهله به جهت ايشان قطع حاصل است.
نمىداند ،و مىگويد :دليل عقل براى تصديق و فرق -الحمد لله رب العالمين ،على جزيل نعمائه و اكمال آلئه على
المؤمنين بشريعت سيد الولين و الخرين -
بين پس مىگوئيم :طريق قطع از براى علما و عوام ما در صحت
صحيح و باطل باشد ،نه در حكم الله چنانچه در همهاى احاديث كتب معتمده همان شهادت شاهد عدل كه مراد بر
قواعد آن
صاحب به همان كتاب است ،كفايت مىكند ،و حال آنكه تمام علما
اصوليه فى المعالم الصول« :ل حكما معينا لله ،بل
و
حكم الله تابع
محدثين در صحت احاديث كتب اربعه كه مأخوذ از كتب اربعمأة
ن المجتهد ،فما ظنه كل مجتهد فهو حكم الله فى لظ ّ است ،اتفاق دارند ،و مع توثيق ،عوام در همهاى افعال و اقوال
حقه ،و حق مقلده».
عالم در
و مخطى را معذور مىدارد ،و حال آنكه واضح شنيدن معناى حديث از او يقين مىكند ،بر آن معنا و جمع كردن
است؛ كه آن،
حضرت پيغمبر -صلى الله عليه و اله -كه عقل در آنچه از معصوم نرسيده يا نديده تكليف بر احتياط ظاهر و
هويدا
كل بودو
منتظر وحى بود و به مظنّه و عقل نمىگفت.
2
-بقره .93 /
3 1
- -
عرض مىشود خدمت از جمله مؤمنين و نصفين اين كه از و ما ن َهاك ُ ْ
م ل َ
سو ُ و ما آتاك ُ ُ و قول تعالى:
خذُوهُ َ
ف ُ م الّر ُ ( َ
وقاحت و تلبس اين طائفه مع اقرار ايشان به اين اقوال عمل خود ه
عن ْ ُ
َ
را
نسبت مىدهند به كتاب و سنت و انكار عمل برأى مىكنند و حال
. 1
هوا)
فانْت َ ُ َ
سئَلُوا أ َ ْ
و قول تعالى:
2
آنكه كالشمس ظاهر است كه فتوى به اين قسم اجماع محض ن) . عل َ ُ
مو َ ن كُنْت ُ ْ
م ل تَ ْ ذّك ْ ِ
ر إِ ْ ه َ
ل ال ِ ( َ
ف ْ
فتوى و قول رسول الله -صلى الله عليه و اله و سلم»:
برأى است و بس. فان ّى
زيرا كه اذن از شارع به هيچ وجهه از آن وارد نيست مع الصداحة تارك فيكم الثقلين؛ كتاب الله و عترتى أهل بيتى».
اقوال ايشان كه اصل از رأى علماء است.
و قول صاحب الزمان -عجل الله تعالى فرجه
الشريف « :-فأ ّ
ما الحواث الواقعه ،فارجعوا فيها الى
رواّة احاديثنا.»...
ن المفتى ضامن يلحقه وزر
«ا ّ و قول معصوم عليهالسلم:
من عمل
بفتياه».
تقرير سؤال و ايرادات آيات و اخبار جواب :چون
در
ضمن آن و استدلل به آنها على ما ينبغى محرز
نيست،
يا بمعونهاى اطلع از خارج استكشاف ايرادات
نموده ،در
هر مقام به مقدار اقتضاى فهم عوام تكلّم كرده.
مىگوئيم« :اجماع نزد مجتهد نيست مگر از باب
اشتمال قول مجمعين است به قول امام عليهالسلم و
به جهت
اثبات حجت مدّعاى خود را ،اقوال فقهاى اصوليين
را ذكر
مىكنند كه حاصل آن اين كه حجت اجماع مشروط
است
به دخول قول امام عليهالسلم در ميان اقوال علما چه
كم باشند
آن علما و چه زياد اگر چه اين شرط در ضمن
فردى از
ايشان حاصل شود ،و حجيت آن ثابت مىشود به
شرط
كه وجود اقدس امام عليهالسلم ،بر سبيل اجمال و
احتمال در بين
باشد نه قطعا ،زيرا كه اگر قطعا امام عليهالسلم
معتبر است».
اگر چه از روى نافهمى اين را نمىگويند :كه سيّد مرتضى ،اگر امام
جت مىداند .لكن -عليه السلم قطعا داخل باشند هم اجماع را ح ّ
همان دخول قول امام عليهالسلم بر سبيل اجماع نزد ايشان در حجيّت
آن
معتبر است ،و حصول آن بر وجود مجهول النسبى فى الجمله
جت آن را از جهت وجود آن مجهول النسب مىدانند، مىشود ،و ح ّ
نه از جهت اجماع مطلقاً ،و فى الحقيقه قول آن مجهول نسب نزد
ايشان حجة است نه قول ديگران.
و بعض ايشان مىگويند :وجهه تسميّه اين معنى از جهت اين كه
جةمة اجماع گفته مىشود كه اجماع اگر ح ّ جة با عا ّ
در مقام محا ّ
باشد
جة است و هم بجهت تضمين بر سبيل اجمال بر قول معصوم ح ّ
الله
فى الحقيقة ،نزد ايشان قول همان مجهول النسب حجة است و
بس.
تنبيه
1
-حشر .7 /
2
-نحل .43 /
و نيز عقل و هيچ ذى عقل حكم نمىكند كه امام عليه السلم خود
را مجهول النسب ساخته و قول خود را در ،ضمن اقوال اهل رأى
داخل كند و راى آنها را تصديق كند ،در آن مسأله ،زيرا كسى كه
به آن
مجهول النسب در آن قول اتفاق كردهاند به اين كه قبل از آن
مجهول
النسب اينها به رأى خود آن مسأله را درست كردهاند يا بعد ،بر
فرض
اول :اگر آن مجهول النسب به زعم ايشان امام عليهالسلم باشد.
و تصديق رأى اهل رأى كند البتّه هم رأى ايشان چنانچه مصوبه از
ل خواهد شد زيرا كه ايشان مىگويند :موافق به حكم خداوند عّزوج ّ
ل را تصديق نمىكند، امام عليهالسلم حكم مختلف از حكم خداوند عّزوج ّ
پس به معونهاى آراء ايشان مستغنى اند از وجود اقدس امام
عليهالسلم
قد عهد اليهم رسول عليهالسلم روايت فرموده است« :قال المام
الله صلىاللهعليهوآله قبل
ل رسوله صلىاللهعليهوآله يسعنا موته ،فقالوا :نحن بعد ما قبض الله عّزوج ّ
ان نأخذ
بما اجتمع عليه رأى النّاس بعد قبض الله رسوله صلىاللهعليهوآله و بعد
عهده الذى
عهده الينا و أمرنا به مخالفاًلِل ِه و لرسوله فما أحد اجر على الله و
ل بين
ضللة ممن اخذ بذلك وزعم ان ذلك يسعه الى ان قال :و كما أنّه
له
يكى از ايشان ،و آيا اين تكليف به بعض علما دارد يا همهاى ايشان ان يأخذ بهواه و ل رأيه يكن لحد من للناس مع محمد
صلىاللهعليهوآله
و و ل مقايسه،
عوام هم مكلّف به اين اعتقاد است يا نه؟ و اين علما در اوّل سن مد ان يأخذ بهواه و ل خلفا لمر محمد صلىاللهعليهوآله كذلك لحد ٍ بعد مح ّ
خود رأيه و ل
عامى بودهاند يا خير ،بلى نزد عقل شبهه نيست از ايشان زيرا كه مقايسه ،ثم قال :و اتبعوا آثار رسول الله صلىاللهعليهوآله و آثار الئمة و
اثرى خذوا بها و
در آن از طرف شارع نيست كه اصل باشد از براى آن پس اين ن أضل النّاس عند الله من اتبع هواه ل تتبعوا أهوائكم و رأيكم ،فا ّ
اجماع و
ترجيح ندارد و بر اجماع كه در اوّل واقع شده ،و فرق كه در بين رأيه بغير هدىً من الله ،و قال أيها العصابة عليكم بآثار رسول الله
اين و
اجماع و اجماع در خلفت خلفا است ،اين كه در آن اجماع قليل از سنّته و آثار الئمة الهدى من أهل بيت رسول الله من بعدهم و
مت اختلف فرموده بودند ،و اين اجماع بالعكس البته معصوم در ا ّ سنّتهم ،و
آن قال :من أخذ بذلك فقد اهتدى و من ترك ذلك و رغب عنه
زمان هم وجود داشت ،اگر لزم مىبود كه داخل كند قول خود را ل.».. ض ّ
در يعنى فرمود حضرت صادق عليهالسلم به تحقيق كه عهد فرمود رسول
جملهاى ...ممكن بود ،لكن قول اميرالمؤمنين -عليه السلم .كه الله با مردانى ،قبل از وفات خود به متابعت ثقلين ،سپس گفتند
به ابن اين
عباس مىفرمايد« :و استدلل اجماع قوم موسى -على نبينا و اله ل رسول خود را مردمان :بعد از آن كه قبض فرمود خداوند عّزوج ّ
و كه
عليه السلم -در رد ّ او است»2. ل وسعت داده ما را اين كه اخذ كنيم. خداوند عزوج ّ
و مىفرمايد :اگر بصير در آن ملحظه فرمايد بر او ظاهر خواهد هر امر هر كه اجماع كند ،به رأى ايشان .مردمان بعد قبض آن
شد فساد كار ايشان در اختصاص جواز آن به جهت اهل حل و حضرت و بعد از عهد او كه عهد گرفته است از ما اگر چه اين رأى
عقد، ل ،و رسول او، مردمان مخالف واقع شود به امر خداوند عّزوج ّ
محض دعوا و جهالت است و بس .در اين اجماع مجهول النسب و پس
ابن اندلس در كتاب خود خوب ظاهر كرده است ،و گفته :خوب هيچ كس ،جارىتر و ظاهرتر در ضللت نيست از كسى كه به اين
است اجماع رأى عمل كند ،كه اين قسم عمل كردن هم به جهت او
كه اين فرقه به همان اجماع اهل سنّت و جماعت اتفاق دارند جايز
اعتقاد است ،و حديث طويل است تا اين كه در آن حديث فرمود امام
كند ،زيرا كه آن اجماع ارجح است ،بدليل ظاهر بودن معصوم اگر عليهالسلم و
نسبت قبول معصوم از جهت تقيه بوده و السلم على من اتبع حال آنكه چنانچه جايز نبود از براى هيچ يك از مردمان كه اخذ كند
الهدى. دين خود ،هوا و رأى و مقايس خود را در حيات رسول الله
الحاصل :از اين عقايد منشأ اختلف بين اصوليين در فرايض و صلىاللهعليهوآله.
3 بخلف امر آن حضرت ،مثال آن جايز نيست از براى هيچ كس كه
سنن و حلل و حرام است ،نه چنانچه تلبيس خود «شيخ رضا» اخذ كند بعد از آن حضرت به هوا و رأى ،و نه مقايس .پس فرمود
اغماز كرده است ،و از اين اجماعات كه اركان و معالم اسلم، امام عليهالسلم متابعت كنيد آثار رسول الله صلىاللهعليهوآله و سنّت او را و
چنانچه آثار ائمه هدى:
-شيخ رضا تصريح كرده است ،مهجور ،و علماى ربانيين هيچ يك بعد از آن حضرت پس اخذ كنيد دين خود را از آن و متابعت نكنيد
از هواها و رأهاى خود را ،اگر اخذ كرديد دين خود را هواى خود ،پس
ايشان از تيغ زبان ايشان دم نزنند ،و بعض ايشان از اجتماع به تحقيق گمراهترين مردمان كسانى اند كه متابعت كند ،هوا و
عدوان در رأى
برارى ،4و صحارى قرار مىكردند.
5
خود بدون هدايت كنندهاى از طرف خداوند عّزوج ّ
ل.
و هيچ ايشان را نشناسند و بر اهل ارض مخفى و بر اهل آسمان و فرمود :اى جمع مردمان لزم داريد اخذ آثار رسول الله صلىاللهعليهوآله
6
-
7 1
- -
مثل
صاحب اجوبهاى مزخرفه است ،كه آن قانونها را نزد عوام انكار
كرده
به چربى سان شان ،به كتاب سنّت نسبت دهند تا بر عوام اين امر
مشتبه شود ،بدون دليل اطاعت شان كنند.
جت خود را تمام مىفرمايد :و به زبان
لح ّاگر چه خداوند عّزوج ّ
اين اتفاق دارند؟ ايشان از روى سهو يا اسها بطلن طريقهاى ايشان را جارى
1
تنبيه ففيه تفضيح مىفرمايد،
بدانيد اى آن كه اهل ايمانيد كه آن چه از آثار كه از ائمه اطهار ،در چنانچه در جواب و فصل كه در دليل عقل قرار داده از انكار و
معناى عقل وارد شد برخى از آن را اين ذّرهاى بى مقداز به جهت اقرارش مىگويد.
فى جيت عقل؛ ما ح ّ ا ّ
الجمله بصيرت ناظرين عرض مىكنم ،تا ظاهر و كشف شود اين پس مىگوئيم :كه حكم عقل يا بديهى است ،و آن عبارت است،
كه از احكام كه در تحصيل آنها حاجتى به امعان نظر و فكر نباشد ،و
آنچه اهل رأى آن را عقل مىدانند ،فى الحقيقه عقل نيست بلكه هر
جهل ملى آنها را درك و تعقّل نمايد ،مانند قبح عقاب عاقلى به اندك تأ ّ
محض و ضد عقل ،و اين كه صاحب الرسائل در فصول المهمه از بلبيان ،و قبح ظلم ،و حسن احسان ،و چون قبح ،بودن تكليف
كتاب ثواب العمال صدوق -عليه الرحمة -به اسناد او از حضرت ماليطاق و نظائر آنها.
صادق عليهالسلم روايت فرموده قال الراوى -قلت له عليهالسلم :ما يا نظرى است :و آن عبارت است از حكم كه در تحصيل آن
العقل قال :ما محتاج به مقدّمات بعيده و نظريهاى باشد ،مثل حكم نمودن عقل
عبد به الرحمن ،و الكتسب به الجنان .قال قلت :فالّذى از
في المعاوية روى مطالب عقليه و مناطات ظنّيه مستنبطه از حكم عقل در
عليه اللعنة؟ قال :تلك النكرى و تلك الشيطنة». شرعيات.
ول :پس هيچ عاقلى كه اندك شعور و درك داشته ّ ا قسم ما ا ّ
باشد،
مل و ججيّت آن نمىكند فضل ً از عالم و اين اعتقاد را نسبت به تأ ّ
اخباريين نيز مىدهد و مىگويد.
وم :پس ظاهر است ،بعد از اين اقوال عبارت شيخ ما قسم د ّ ا ّ
نامه مرحوم شيخ عبدالله وثيقى به مرحوم محدّث مرتضى را از فرائد نقل مىفرمايد معه ترجمهاش استنباط ظنّى را
مل غلم در
شاه وكيل مرحوم علّمه محدّث سيد شاه عليرضا شريعات حرام مىداند .خصوصا در اصول دين تأكيد حرمت آن
غزنوى جت مىداند ،بهبيشتر مىنمايد ،و مناطات ظنّى را بعد از قطع ح ّ
هو حضرت استاد محترم جناب آخوند صاحب «مل غلم شاه اين
سلمه الله تعالى» با تمام خانواده خويش در حفظ الهى باشند. عبارت مىگويد :بلى نزاع كه بين مجتهدين و اخباريين واقع است،
قبل از همه چيز سلم مخلصانه خدمت مبارك تقديم و سلمتى در
وجود شريف را از خداوند مسألت داشته و ضمنا ً از سلمتى خود اين است كه هرگا كسى كه در اين كار يعنى در حكم نمودن از
نيز روى
اطمينان مىدهم. مطالب عقليه و مناطات ظنيّهاى مستنبطه از حكم عقل در
مكتوبى به ذريعه يكى از هم وطنان برايم رسيد كه با قلم مبارك شرعيّات
شما و به عبارت و اسلوب عربى تحرير شده بود و در بدو مكتوب اقدام نموده ،به رأى او و احيانا قطع حاصل شد ،آيا مخالفت آن
بنده را مورد نوازش قرار داده ابراز شفقتها فرموده بوديد اما در قطع
آخر جايز است يا نه؟
آن اعتراض شديدى بر حقير وارد كرده بوديد. مجتهدين مىگويند :پس از حصول قطع به حكم ،چاره و گريزى
بنده جواب آن را مختصرا ً به سبك عربى تحرير و توسط همان از اتباع آن نيست» اخباريين مىگويند :با قطع به حكم هم بايد
آورنده خدمت شما تقديم نمودم شايد رسيده باشد و در آن وعده عمل به
داده بودم كه ثانيا ً جواب مفصلترى مىنويسم ،اينك جواب آن نبايد كرد و آنچه را از احكام كه امتثال او واجب و لزم است،
مفصلتر:2 احكامى است كه از معصوم رسيده باشد ،هر واجب و حرامى بعد
از
اين كلمات مثالى براى تصديق مذهب اصوليين ذكر مىكند ،كه نيز
عقل آن قسم مثال را قياس مع الفارق مىنامند ،زيرا كه آن مثال
در
موضوع است ،و در حكم هيچ ممكن نيست كه بدون سماع قطع
حاصل شود ،و نيز عبارت معالم را با ترجمه نقل مىكند :و مىگويد:
«مجهتدين اصوليين شيعه ائمه مخطّئه هستند ،كسى كه و به دليل
اين
عبارت ايشان يا غير آن ايشان تصويب نسبت دهد از نافهمى و بى
سوادى است.
و به چند سطر قبل از اين در ضمن اقوال كه نسبت مىدهد
اصوليين را به استنباطات ظنيّه از كتاب و سنّت مىگويد «مجهتدين
از
-رسوا ساختن فرهنگ عميد.
1 جهت احاطه به اطراف و جوانب احكام مستنبط از آنها را مظنون
ن مجتهدمىدانند ،و از اين جهت است كه مجهتدين مىگويند :ظ ّ
2 جت است ،و مظنون وى حكم الله در حق او و مقلّدين او ».و ح ّ
-بسم الله الرحمن الرحيم
مرحوم مغفور حاج شيخ عبدالله وثيقى ،نگارنده نامه مرد بزرگوارى بود كه مدتى از
آيا
مجالست اين قول مصويهاى از اصوليين است ،يا مخطّئه ،و يا هر دو طائفه
ايشان بهرهمند شده و از اخلق نيك و آداب معاشرت نيكو ايشان در شهر «اصفهان» و بر
«كابل» استفاده كردم.
ن كه به حقير داشت دائما ً مرا اميد به پيشرفت در علوم و ايشان نيز با كمال حسن ظ ّ
اهل بيت عليهمالسلم و سبقت بر اقران و دوستان مىداد.
جه به اينكه نامه مرحوم حاج شيخ دربردارنده با كمال احترام به شخصيّت آن مرحوم با تو ّ
حرفها و انديشهها و تفكّرات طلبههاى امروزى در برابر محدثين بوده و در ضمن نامه
حاوى مطالب مفيد و راهكارهاى خوب جهت بهبود وضع اجتماعى بوده است ولى لغزش
هايى از آن مرحوم در اين نامه ديده مىشود ضمن طلب مغفرت از خداوند متعال براى
ايشان حواشى و تعليقههايى بر اين نامه نگاشتهام اميد است مورد استفاده قرار گيرد.
اولً :نامه با كمال تأسف بدون بسم الله الرحمن الرحيم فقط با ذكر «هو» آغاز گشته كه
بر خلف سن ّت پيامبر گرامى اسلم است كه فرمود :كل امر ذى بال و ذى شأن لم يبدأ
ببسم الله فهو ابتر ،و علوه بر اين نامه فاقد تاريخ نگارش بوده است.
اما با مطالعه و دقت در نامه و روش نگارش آن و اين كه اوايل و اواخر آن با خودنويس و
يعنى در وسط آن با خودكار نوشته شده است نشان مىدهد كه در حدود سالهاى 1346
دهه پنجم قرن حاضر نوشته شده است.
ن المصاحبة و التّدريس اث ّر فى اعتقادك ـ.1 نوشتهايد كه :ـ بلغ لى أ ّ
2
جواب :كل ّ بل التّتبّع و التّحقيق نبّئنى على حقايق كنت عنها غافل .
باز نوشتهايد :ـ عجبت و حيرت فى الوادى الحيرة ـ .
متتبّعا ً و متحقّقا ً فى العلم جواب :ل تعجب و ل تحيّر و كن ُ
شريف الصول 3حتى يُكشف عنك غطاءَك ،فبصرك اليوم الحديد. ال ّ
ما تصوّرت و نظرت الى امتزاج الحق و الباطل و باز نوشتهايد :ـ ل ّ
لم يمكن الفرق بينهما ال ّ بعد امعان النّظر و مراجعة كتب العلما...
ـ.
جواب :خوب است به عبارت فارسى قدرى تفصيل داده شود؛
مت فرقه فرقه عزيزم جناب آخوند صاحب بعد از رسول صلىاللهعليهوآله ا ّ
شدند و هر فرقه به رهى رفت تنها يك فرقه با اهل بيت ماندند كه
اثنى
عشرى باشند ،اينك كه تفرقه ديگرى بين طائفه افتاده خلف مفاد
آيه
كريمه (واعتصموا بحبل الله جميعا ً و لتفرقوا) مىباشد و حال آنكه
بنده بعد از تحقيق به اين نتيجه رسيدهام كه تمام استنباطات
مجتهدين
عظام از كتاب خدا و احاديث اهل بيت است كه به قدر يك ذّره
خارج
طريقه اهل بيت قدم نمىگذارند «يحومون حول المعصوم» و
مىكوشند كه در پيروى از طريق اهل بيت افراط و تفريطى از
ايشان
صادر نشود ،يعنى ما و شما هم اخبارى هستيم و ايشان هم
اخبارىاند
ولى فرقى كه است ما و شما اخبارىهاى بى اصوليم و آنها
اخبارىهاى اصولىاند!
شايد نزد جناب شما معلوم باشد كه مقصد واضع اصول اطفاء نور
اهل بيت و اضمحلل طريقه ايشان بوده ولى علماى اعلم مانند
شيخ
مفيد و شيخ طوسى و سيد علم الهدى رحمهم الله تعالى براى
اينكه
مت بر ميان طريقه اهل بيت مضمحل نشود مجبور شده دامن ه ّ
زدند
و اصول موضوعه را تنقيح نموده مطابق طريقه اهل بيت تنظيم
مىنمودند يعنى اصول را تابع طريقه اهل بيت ساخته نه اينكه
طريقه
اهل بيت را تابع اصول ساخته باشند.
1
ن للرتزاق من «الشهرية» و الرياسة
-بر كلم مرحوم محدّث مل غلم شاه بايد افزود :ا ّ
و
ب الدّنيا اثٌر عظيم فى تغيير العتقاد و هذه نكتة يقينية ل ينكرها العاقل.
ح ّ
2
-پژوهش و تحقيق در كدام كتابخانه شهر هرات كه دربردارنده تأليفات علماى محدثين
بوده است صورت گرفته؟ و كدام يك از كتابهايى را كه مرحوم علمه محدّث شاعليرضا
در جواب نامه مير على احمد كابلى نگاشته است را مطالعه كردهايد؟ و از كدام عالم
محدّث نظريّات اخباريين را سؤال نموده و بررسى نمودهايد؟ با توجه به شرايط زمان و
مكان و رتبه تحصيلى شما تحقيقات مذكور ناكافى به نظر مىرسد.
3
-محدثين «اصول» را كه بانى آن ابو حنيفه و شافعى بوده ،مجموعهاى از قاعدههاى
ساختگى و تراوشات ذهنى دانشمندان دينى مىداند ،و آن را مشتى مسائل لطائلت
دانسته كه نه تنها مفيد نيست بلكه مضر مىدانند و باعث دور افتادن از قرآن و حديث و
صرف عمر گرانبها را در آن بيهوده مىداند كه علماى امروز اين نكته را درك كرده و در
نوشتهها و مقالتشان به آنها اشاره مىكنند .ر.ك :مقاله علم اصول آيت الله دكتر صادق
تهرانى.
كجاى كتابهاى اصول فقه و رسائل و كفاية الصول چشمها را روشن مىكند؟ بلكه چه
بسيار طلبهها كه با خواندن اين كتابها داراى ضعف چشم شده و عينكى مىشوند! .و يكى
از فحول علما كه عمرى را در علم اصول صرف نموده گويد :اى كاش اين همه دقّتى را
كه در «فتأمل» هاى كفاية الصول نمودم نصف آن را صرف آيات قرآن مىكردم.
كردن ،سنگ بر سينه بكوبيد ،خوب است كه از رسالههاى علميه عجيبتر اينكه جناب شيخ طوسى عليه الرحمه صاحب دو كتاب
علماء اعلم و مجتهدين جامع الشرايط كه پرچمداران طريقه اهل از كتب اربعه «تهذيب و استبصار» مىباشد و ما و شما كتابهاى
بيت عصمت و طهارتاند ،استفادههاى علمى و عملى نموده در نامبردهاش را قبول داريم و باقى اقوال او را كه راجع به اصول
تهذيب اخلق و بلند بردن سويّه زندگى مردم بپردازيد از اينكه بنده گفته
جب مىكنيد؟ از تلقين تقليدى به سوى تحقيق و تتبّع قدم نهادهام تع ّ هيچ در ميان نمىآوريم و حال آن كه كتب اصول مملوء از اقوال
جب نيست بلكه جاى تمجيد و مدح است و و حال آن كه جاى تع ّ شيخ
جب در حقيقت از حال ملهاى غزنى است كه به چشم جاى تع ّ است! بيشتر از اين مجال بحث در اين مورد فعل ً نيست «لنه
خود يضيق
مفاسد اخلقى را در مردم مشاهده مىكنند و بى اطلعى آنان را عليه منطق التحرير» ،اگر خداوند شما را توفيق داد كه به زيارت
از عتبات عاليات مشّرف شويد و در ضمن ،ملقات اتفاق بيفتد
احكام و مسائل دينى مىدانند به اصلح آن اقدامى نكرده بلكه بالمواجه اين موضوع محل مذاكره و مطرح بحث قرار گرفته آن
برعكس تا مىتوانند مؤمنين و اثناعشرىها را به جان هم مىاندازند و وقت
بر ضد يكديگر مىشورانند ،مانند همان عربى و عجمى كه رفيق اشكالت و اعتراضات شما به خوبى انشاءالله حل خواهد شد،
بودند يكى مىگفت من دابوغه مىخواهم ديگرى مىگفت نه من بنده
هندوانه مىخواهم و با هم نزاع لفظى داشتند و از معنى غافل صب و پافشارى از قبل داشتم نادانسته پاشنه بلندكهاهم كه تع ّ
بودند كه مىكردم ،ولى بعد از آن كه دانستم كه آن گمانى كه در باب اصول
دابوغه عين هندوانه و هندوانه عين دابوغه است و فرق از لحاظ داشتم خالى از حقيقت بوده و مسئله غير از آنچه هست براى من
لفظ صب چه فايده تلقين شده بوده آن وقت فكر كردم كه لجاجت و تع ّ
است نه معنى ،شما مردم را از دعاوى ناحق منع كنيد قرائت دارد سركشى و بى خردى غير از ضرر چه ثمر خواهد داشت؟ به
قرآن و عقيده من به عوض اينكه براى تفرقه انداختن بى جهت بين
نماز را طبق تجويد به مردم بياموزيد ،مسائل طهارات و نجاسات اثناعشرىها و جماعت اماميه را به يكديگر دشمن ساختن و بدبين
را
تعليم مردم كنيد ،تأسيس منبر و تبليغ احكام حلل و حرام را به
مردم
بنماييد ،اگر اندكى متوجه شويد اين قدر نقايص در مردم مىبينيد
كه
شما را در حيرت مىاندازد .مثل ً در اكثر قلها[قلعه ها]يك
مستراحى
بنا نشده و مردم عموما ً براى قضاى حاجت در محاذ شريعه آب
بردارى قضاء حاجت نموده اطراف و نواحى جوى و چشمه و
كاريز
را از كثرت پليدى ملوّث مىسازند از مردها گذشته زنهاى بيچاره از
حيث عدم سر پناه در اصطلح خودشان به (پس قل) شتافته با
كمال
فضاحت قضاء حاجت انجام مىدهند ،در محافل عروسى ،جوانان
عزب در خانهاى كه عروس و دوشيزگان و زنهاى جوان مسكن
ى) ْ
ى و پُفِّ ْ
دارند ،در شب عروسى اجتماع نموده به عرف آنها(بُولب ِ ْ
مىنمايند ،اگر كسى مىميرد ،بيوه را مانند ميراث صاحب مىشوند
خواه و ناخواه زن بيچاره را به قانون زمان جاهليّت اگر چه راضى
هم
نباشد به عقد يكى از اقرباء شوهرش در مىآورند و هكذا.
ملّها را شيطان اغوا نموده ديده ايشان را از ملحظه اين معايب
كور و گوش شان را كر ساخته كه مىبينند و نمىدانند و فكر آنها را
به
طرف نفاق (اصولى و اخبارى) جلب كرده است و از اين راه
درهاى
جدال و نزاع و فساد را بين ايشان باز كرده كه شب و روز
مىكوشند
بنيان اين نفاق را بين عوام كالنعام مستحكم ساخته به نام دابوغه
و
هندوانه و تربوز به جان هم ديگر افتاده باشند از چنين مجادلت
علوه بر آن كه مفاد دنيوى و اخروى متصوّر نيست ضررهاى كلى
در
دنيا و آخرت وارد مىكند و خود آقايون مل صاحبان را با اتباع نادان،
زيان كار دنيا و آخرت مىسازد (خسر الدنيا و الخرة ذلك هو
الخسران المبين).
ما و شما كه به روى عمل كردن به اخبار معصوم سنگ بر سينه
مىزنيم نمىدانيم فرمايش حضرت عسكرى عليهالسلم «فللعوام ان
يقلّدوه»
خبر معصوم است يا خير؟ اگر است به مضمون آن تقليد مجتهدين
منصوص است و اگر گفته شود كه مجتهدين در رسالههاى فتوايى
خود مىنويسند (مطابق است با رأى من) عزيزم انسان اين قدر
قشرى نبايد باشد كه به مجرد شنيدن لفظ (رأى من) خود را
ديوانه
بسازد بلكه بايد اول تعمق كند كه رأى او مأخوذ و مشتق از كدام
منبع
است؟ در صورتى كه مشتق و مأخوذ از اخبار معصوم باشد پس
اين
رأى عين خبر معصوم است ،ما و شما به مجرد شنيدن (رأى)
جست
حسب وعدهاى كه داده بودم خط جداگانه براى خالوهايم نوشتم ب و حقيقت معنى قصور جه به ل ّ
و خيز قشرى نموده از تو ّ
تا جميع كتب عربى بنده را كه نزد ايشان است به شما تسليم كنند مىورزيم
و دو مانند همان كسى كه از يكى پرسيد چه نام دارى؟ در جواب گفت
كتاب مطلوبين شما نيز در بين آنها مىباشد اگر ندادند بار ديگر «خدا» تا گفت خدا ،پرسنده فرياد زد كه اى كافر نام خود خدا
بنويسيد كه ذريعه كس ديگرى خط اكيد بنويسم كه براى شما گذاشتهاى آن بيچاره گفت بگذار تا «داد» اش را نيز بگويم!
تسليم يعنى پس بياييد كه از اين هياهو و قيل و قال بى جا صرف نظر
كنند و اگر دادند از دادن آن اطمينان بدهيد. كنيم و كمر ببنديم تا اختلف از بين اين فرقه ضعيف برداشته شود
در اين جا يك سخن ديگر هم به يادم آمد كه بايد بنويسم ،راجع و
به مرحوم حضرت آقا صاحب رحمهالله تعالى و رضوانه عليه. همه با هم متّحد باشند و بين هم نفاق و عداوت بى جا نداشته
بنده همانطورى كه بودم حال نيز به فضل و زهد و تقوا و باشند،
بزرگواريش معتقدم بلكه مىتوانم بگويم حسن عقيدهام دربارهاش بنده در خلل پانزده سال كه در راه تحصيل قدم زدهام يگانه
از هدفم
سابق نيز بهتر مىباشد زيرا كسى بود كه مىكوشيد در اعمال خود همين بوده كه رويه و طريقه مجتهدين را بدانم و معلوم كنم كه
قدم چطور
به جاى قدم معصوم بگذارد ولى جاى بسى تأسف است كه يك است ولى هر قدر تحقيق و كاوش بيشترى كردم حقيقت آن نزدم
چنين شخصيتى در بين چنان مردم وحشى باشد و ايشان را از روشنتر گرديد و ثابت شد كه به تمام معنى پيرو معصومين بوده و
منابر فتاوى ايشان جميعا ً مأخوذ از اخبار اهلبيت مىباشد نه اينكه رأى
وعظ و تبليغ بليغ مستفيض نسازد و غير از خطبه جمعه ديگر هيچ ايشان در مقابل طريقه اهل بيت باشد بلكه عين طريقه و اخبار
خطابه و اندرزى نگويد و مردمى را با آن احتياج ليتناهى كه به اهل
تبليغ بيت است لهذا به ياد آوردم همان شعر مرحوم ميرزا رفيعا را كه
احكام و آداب دارند بهرهمند نسازد و به عوض آن تمام نيروى از
علمى زبان حضرت امير عليهالسلم در باب اتمام حجت بر حارث خيبرى
را صرف مناظره و مباحثه بى اساس (اصولى و اخبارى) نمايد. مىگويد:
«انشدكم بالله العظيم»!!! كه اگر حضرت آقاى مرحوم همان
پافشارى كه در اين قسمت داشت اگر در تبليغ و ترويج احكام و
آداب مىداشت ،مساجد و نمازهاى جماعت و قرائتهاى حمد و زياده بر اين شما را مزاحم نشده از خداوند سلمتى و
سوره و قرآن و غيره ضروريات را به مردم تعليم مىداد و كوشش سخاوتمندىتان را هميشه طالبم و دعا مىكنم تا ديده بصيرت شما
مىنمود كه مردم از وحشيّت و بربريّت نجات يافته صاحب آداب و را
اخلق مرضيّه شوند و از صحت و فساد نماز و قرائت و مطهرات كه الحمدالله بينا است روشنتر گردانيده از متابعت لجاجت و
و صب تع ّ
نجاسات و باقى چيزها خوب با خبر باشند و علوه بر شخص بر كنار داشته ،با حق و حقيقت مقرون گرداناد باالنّبى و آله
خودش ديگر ملها را تعليم منبر مىفرمود كه اقل ً در شبهاى جمعه المجاد.
به جمعه در قريههاى مربوطه خودها تشكيل منبر و تبليغ احكام
مىفرمودند و هكذا ،چه اندازه مفاد مىكرد و سويّه حيات مردم بلند
صل مىرفت و مردم را امر به مىرفت و خودش هم منبرهاى مف ّ
معروف و نهى از منكر مىفرمود چه قدر تأثير مىكرد زيرا
مقدسيّت و
روحانيّت آن بزرگوار در اعماق قلوب مردم نفوذ داشت و حرفش
بسيار مؤثر واقع مىشد .و السلم عليه و عليكم و علينا و على
جميع
عبادالله الصالحين .
و ما و شما هم كه از شدت غلو در مطابعت و محبّت ايشان و
محدوديت فكر خود از درك چنين مطالبى قاصر بوديم كه
به عرض ايشان مىرسانيديم با آن هم بنده در اواخر زمان
حياتشان راجع به منبر و تبليغ عرض كردم و جناب ايشان در اول،
ملىمنبر و تبليغ را ناشى از رياستطلبى دانستند و بعد از اندك تأ ّ
در
احوال پيغمبر و اهلبيت :به فطانت ذهن حسن مسأله را درك
فرموده
وعده داند كه اگر از همان مرض بهبود يابد اقدام به تبليغ اوامر و
صلى بنمايند ولى مع الحسرة و الفسوس نواهى توسط منابر مف ّ
كه آن
مرض مدهش مجالى نگذاشت و به رحمت ايزدى پيوستند غفرالله
له و لنا و لكم و لجميع المؤمنين و المؤمنات در خاتمه از جسارت
عفوم فرماييد.
در فنون ثلثه تناقضات و اختلفات بسيار واقع شده چنان كه با احترام
مشاهده حّرره احقر عبادالله الشيخ عبدالله وثيقى
است و معلوم است كه نقيضين حق نيستند البته يكى از ايشان
باطل
ن فقه به اصحاب خود است ،و تعليم فن كلم و فن اصول فقه و ف ّ
كردهاند و آن فن در كثيرى از مسائل مخالفت دارد بافنونى كه
مهعا ّ بخشى از دانشنامه شاهى
مهّ عا ثلثه فنون در كه فرمودهاند البيت: اهل و كردهاند آن تدوين
آنچه مد امين استرآبادى
مل مح ّ
حق است از ما به ايشان رسيده و آنچه باطل است از اذهان
ايشان
صادر شده و طريق اخباريين تا آخر زمان غيبت صغرى كه به
بعضى
روايات هفتاد و سه و بعضى روايات هفتاد و چهار است شايع بوده فايده اول:
ميان افاضل اماميّه بلكه در اوايل غيبت كبرى نيز شايع بوده و شائين ودر تقسيم أفاضل باشراقيين و صوفيّه متشرعين و م ّ
اصحاب متكلمين و آخذين از معصومين عليهمالسلم و در تقسيم متكلين
ائمه :بعد از آن كه اخذ فنون ثلثه از اهلالبيت :كردهاند تدوين آن باشاعره و
در معتزله و باصوليين اماميّه.
كتب به امر ايشان كردهاند تا در زمان غيبت كبرى شيعه اهلبيت پس بدان مطلب اعلى و مقصد اقصى معرفت خصوصيّات مبداء
در و
عقايد و اعمال رجوع به آن كند و آن كتب به طريق تواتر منتهى معاد است و تعبير از اين معنى در آيات كريمه بايمان بالله و اليوم
به الخر شده و حديث شريف اميرالمؤمنين و امام متقين صلوات و
متأخرين شده و در كتاب كافى ثقهالسلم محمد بن يعقوب كلينى سلمه عليه و على اولده الطاهرين رحم اللّه إمرءً عرف أنّه من
قدس اللّه سره تاليف آن كرده مشتمل است بر فنون ثلثه پس اين و
چون فى اين و الى اين در اين معنى وارد شده و افاضل در تحصيل آن
محمد بن احمد بن الجنيد العامل بالقياس ،و حسن بن على بن مقام
ابى چند فرقه شدهاند يك فرقه تحصيل اين مقام به فكر و نظر
مانى المتكلم به ظهور رسيدند و تقيّه در زمان ايشان عقيل الع ّ كردهاند،
شديد پس طائفه از اين فرقه إلتزام اين كردهاند كه مخالف اصحاب
مه بود بود و در مدارس و مساجد مدار تعليم و تعلّم بر طريقه عا ّ وحى
مطالعه كتب كلم و كسب اصول تعليم و تعلم ز طريق عامه نگويد و ايشان را متكلمين مىگويند.
كردهاند از اين جهت كه فن كلم را تصنيف كردهاند از روى افكار عقليّه و
چون مهارت تمام در فن اصول فقه و فن كلم كه از ائمه :منقول ب العّزة تطويل كلم كردهاند و در فن كلم در مسأله كلم ر ّ
شده مذاهب
نداشتند در بعضى از مباحث فن كلم و فن اصول فقه موافقت با مختلفه پيش گرفتهاند و طايفه ديگرى التزام نكردهاند و ايشان را
مه عا ّ احكماء مشائين مىگويند از اين جهت كه اوايل ايشان در ركاب
مهّ عا طريقه و أخباريين طريقه از مركب طريقه اختيار و كردند ارسطو مىرفتند در وقتى كه ارسطو وزير اسكندر شده بود و تردد
كردند بدولتخانه اسكندر مىكرد و در آن اثنا اخذ علوم از ارسطو مىكردند
و بناء اجتهادات فقه بر آن نهادند و بعد از ايشان شيخ مفيد؛ از و
روى يك فرقه ديگر تحصيل اين مقام به رياضت كردهاند پس طايفه از
ن به اين دو فاضل موافقت ايشان كرد و در كلم غفلت و حسن ظ ّ اين
و فرقه التزام كردهاند كه مخالف اصحاب وحى نگويند و ايشان را
اصول فقه سلوك طريقه مركبه از طريقه عامه و طريق اخبارين صوفيّه متشرعين مىگويند.
و و طايفه ديگر التزام اين نكردهاند و ايشان را حكماء اشراقيين
اصوليين كرد و از اين جهت علماء اماميّه منقسم شدند باخباريين مىگويند و افلطون كه استاد ارسطو است تعليم و تعلّم علوم به
و طريق رياضت كرده.
اصوليين چنان چه علّمه حلّى در بحث خبر واحد از نهاية ذكر كرده و فرقه سوم همگى اين طريق داشتهاند و ائمه :تحصيل اين مقام
است و در آخر شرح مواقف و اوايل كتاب ملل و نحل نيز تصريح از
به روى كلم اصحاب عصمت كرده و التزام اين كردهاند كه در هر
آن شده است و چون شيخ مفيد استاد علم الهدى و استاد رئيس مسئله
الطائفه بود آن طريقه در ميان افاضل اماميّه شايع شده تا نوبت كه ممكن باشد عادتا ً كه عقل در او غلط كند متمسك باحاديث
عّلمة اصحاب عصمت شوند و ايشان را اخباريين مىگويند ،و اصحاب
حر عّلمه در علوم ّ تب چون و شده ىّ حل ّ
لمه ع المغارب و المشارق ائمه طاهره عليهم الصلة و السلم ايشان را نهى كرده بودند از
از فن
ابن جنيد و ابن عقيل و شيخ مفيد بيشتر بود ايشان طريق مركبه كلم و از فن اصول فقه كه از روى انظار عقليّه تدوين شده و
را در همچنين
كتب كلميه و اصوليّه بسط و رواج بيشتر دادند و در اجتهادات ن فقه كه از روى استناباطات ظنيّه تدوين شده از اين جهت از ف ّ
فقهيّه كه
مه از بابت خبر و بنابر آن طريقه مركبه نهادند و چون احاديث عا ّ سك كلم اصحاب عصمت و لذا ّ تم در است منحصر خطا از عاصم
احد
خالى از قرائن بود ايشان تقسيم احاديث كتب خود باقسام اربعة
مشهوره كرده بودند عّلمه حلّى رضى اللّه تعالى عنه از روى
غفلت،
احاديث كتب طائفه محقّه باقسام اربعه تقسيم كرد و بآنكه علم
الهدى
و رئيس الطائفه وثقه السلم و شيخنا الصدوق و غير هم تصريح
كردهاند به اين كه اجماع طائفه محقه بر صحت آن شد و بعد از
عّلمه
حلّى شيخ شهيد رعايت طريقه او كرده و بناى تصانيف خود بر آن
نهاده و بعد از ايشان سلطان محققين شيخ علىموافقت ايشان
كرده و
العالم الربانى الشهيد الثانى؛ نيز رعايت آن طريقه كرد تا آن كه
نوبت
بأعلم العلماء المتأخرين فى علم الحديث و علم الرجال و او رعهم
استاد الكل فى الكل ميرزا محمد استر آبادى نور اللّه قبره رسيد
پس
ايشان بعد از آن كه جميع فنون احاديث بفقير تعليم كردند كه
احيآء
طريقه اخباريين بكن و شبهات كه معارضه به آن طريقه دارد رفع
آن
ب العّزهشبهات بكن ،مرا اين معنى بر خاطر مىگذشت ليكن ر ّ
تقدير
كرده بود كه اين معنى بر قلم تو جارى شود ،پس فقير بعد از آن
كه
جميع علوم متعارفه را از اعاظم علماء آن فنون اخذ كرده بودم
چندين
سال در مدينه منوّره سر به گريبان فكر فرو مىبردم و تضّرع به
درگاه
ب العّزت مىكردم و توسل به ارواح مقدسه اصحاب عصمت ر ّ
مه و كتب خاصه ّ عا كتب و احاديث به رجوع ً داّ د مج و مىجستم
ب العّزت مق و تأمل تا آن كه به توفيق ر ّ مىكردم از روى كمال تع ّ
و به
بركات سيّد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه و سلم عليهم
اجمعين به اشاره لزم الطاعت امتثال نمودم ،و بتاليف فوايد
مدنيه
موفق شدم و بمطالعه شريف ايشان مشّرف شد پس تحصيل اين
تأليف كردند و ثنابر مؤلفش گفتند؛
اگر سايلى گويد :كه لزم مىآيد كه جمع قليل از علماء و افاضل
مه كردهاند اماميّه كه در بعض از مباحث اصولين موافقت با عا ّ
فاسق
باشند؟
جواب گويم كه لزم نمىآيد از اين جهت كه اين مسئله از
ضروريات دين است كه غافل از حكم اللّه معذور است مادام
غَافِل ً و
معلوم است كه جمع قليل از افاضل متأخرين اماميّه كه طريقه
مركبه را
پيش گرفتهاند غافل بودهاند از اين كه اين طريق جايز نيست و در
ميان
جميع فَرِق اختلف بسيار در كتب كلميّه و اصول فقيّه و فتاوى
فقهيه
واقع شده چنان چه مشاهد است در ميانه اخباريين اماميّه در
مسايل
اعتقاديه كلميه و اصول فقه نزد تحقيق اصل ً خلفى نيست بله در
مسائل فقه به حسب اختلف احاديث اهلالبيت :از ايشان اختلف
واقع شده.
و حضرت صادق عليهالسلم فرمود است كه إحداث آن اختلف در ميان
ايشان من كردهام به اين طريق كه فتاوى مختلفه بعضى از بابت
بيان
حق و بعضى ديگر از ضرورت تقيّه به ايشان تعليم كردهاند به اين
قصد كه اين طريقه در حفظ ايشان از شّر اعداء ادخل است و
رئيس
طايفه قدس سره در كتاب عدّه فرموده است كه فى الحقيقه
تناقض
در احاديث اهل البيت :و در اقوال مختلفه اخباريين اماميّه نيست
از
اين جهت بعض از فتاوى از بابت ضرورت تقيّه است و بعضى
ديگر
ب العّزت نسبت از بابت اخبار و بيان واقع و از جمله نعماء ر ّ
بفرقه
ناجيّه اين است كه هر عمل كه در زمان غلبه اعداء به احاديث
وارده از
مجزى است در اين فايده ُ زت ّ الع ب
ّ ر ديوان در كنند هّ بابت تقي
اكتفا به
اين مقدار كرديم تا سبب ملل نشود و انشاء الله الغرين در اواخر
اين
مه بروجه تفصيل مىآيد. رساله بيان طريقه خاصه و بيان طريقه عا ّ
بعضى
روايات هفتاد و سه و بعضى روايات هفتاد و چهار است شايع بوده
ميان افاضل اماميّه بلكه در اوايل غيبت كبرى نيز شايع بوده و
اصحاب بخشى از كتاب دبستان مذاهب
ائمه :بعد از آن كه اخذ فنون ثلثه از اهلالبيت :كردهاند تدوين آن
در طريق اخباريين
كتب به امر ايشان كردهاند تا در زمان غيبت كبرى شيعه اهلبيت
در
عقايد و اعمال رجوع به آن كند و آن كتب به طريق تواتر منتهى
مد امين استر آبادى شد اين طريق را مروج در اين هنگام مل مح ّ
به
و
متأخرين شده و در كتاب كافى ثقهالسلم محمد بن يعقوب كلينى
گويند بعد از تحصيل علوم عقلى و نقلى به مكه معظمه گراييد و
قدس اللّه سره تاليف آن كرده مشتمل است بر فنون ثلثه پس
بعد
چون
از مقابله حديث ،بدين معنى پى برد و كتاب فوايد مدنى تصنيف
محمد بن احمد بن الجنيد العامل بالقياس ،و حسن بن على بن
كرد.
ابى
مداو در دانشنامه قطب شاهى كه براى داراى سكندر دستگاه مح ّ
مانى المتكلم به ظهور رسيدند و تقيّه در زمان ايشان ّ الع عقيل
قلى
شديد
قطبشاه نوشته ،آورده« :پس بدان مطلب اعلى و مقصد اقصى
مه بود بود و در مدارس و مساجد مدار تعليم و تعلّم بر طريقه عا ّ معرفت
مطالعه كتب كلم و كسب اصول تعليم و تعلم ز طريق عامه
خصوصيّات مبداء و معاد است و تعبير از اين معنى در آيات كريمه
كردهاند
بايمان بالله و اليوم الخر شده و حديث شريف اميرالمؤمنين و
چون مهارت تمام در فن اصول فقه و فن كلم كه از ائمه :منقول
امام
شده
متقين صلوات و سلمه عليه و على اولده الطاهرين «رحم اللّه
نداشتند در بعضى از مباحث فن كلم و فن اصول فقه موافقت با
إمرءً
مهعا ّ عرف أنّه من اين و فى اين و الى اين» در اين معنى وارد شده و
مهكردند و اختيار طريقه مركب از طريقه أخباريين و طريقه عا ّ افاضل
كردند
در تحصيل آن مقام چند فرقه شدهاند يك فرقه تحصيل اين مقام
و بناء اجتهادات فقه بر آن نهادند و بعد از ايشان شيخ مفيد؛ از
به
روى
فكر و نظر كردهاند ،پس طائفه از اين فرقه إلتزام اين كردهاند
ن به اين دو فاضل موافقت ايشان كرد و در كلم ّ ظ حسن و غفلت
كه
و
مخالف اصحاب وحى نگويد و ايشان را «متكلمين» مىگويند.
اصول فقه سلوك طريقه مركبه از طريقه عامه و طريق اخبارين
از اين جهت كه فن كلم را تصنيف كردهاند از روى افكار عقليّه و
و
ب العّزة تطويل كلم كردهاند و
در فن كلم در مسأله كلم ر ّ
اصوليين كرد و از اين جهت علماء اماميّه منقسم شدند باخباريين
مذاهب
و
مختلفه پيش گرفتهاند و طايفه ديگرى التزام نكردهاند و ايشان را
اصوليين چنان چه علّمه حلّى در بحث خبر واحد از نهاية ذكر كرده
«حكماء مشائين» مىگويند از اين جهت كه اوايل ايشان در ركاب
است و در آخر شرح مواقف و اوايل كتاب ملل و نحل نيز تصريح
ارسطو مىرفتند در وقتى كه ارسطو وزير اسكندر شده بود و تردد
به
بدولتخانه اسكندر مىكرد و در آن اثنا اخذ علوم از ارسطو مىكردند
آن شده است و چون شيخ مفيد استاد علم الهدى و استاد رئيس
و
الطائفه بود آن طريقه در ميان افاضل اماميّه شايع شده تا نوبت
يك فرقه ديگر تحصيل اين مقام به رياضت كردهاند پس طايفه از
عّلمة
اين
حر عّلمه در علوم ّ تب چون و شده ى ّ حل ّ
لمه ع المغارب و المشارق
فرقه التزام كردهاند كه مخالف اصحاب وحى نگويند و ايشان را
از
صوفيّه متشرعين مىگويند.
ابن جنيد و ابن عقيل و شيخ مفيد بيشتر بود ايشان طريق مركبه
و طايفه ديگر التزام اين نكردهاند و ايشان را حكماء اشراقيين
را در
مىگويند و افلطون كه استاد ارسطو است تعليم و تعلّم علوم به
كتب كلميه و اصوليّه بسط و رواج بيشتر دادند و در اجتهادات
طريق رياضت كرده.
فقهيّه
و فرقه سوم همگى اين طريق داشتهاند و ائمه عليهالسلم تحصيل اين
مه از بابت خبر و بنابر آن طريقه مركبه نهادند و چون احاديث عا ّ مقام
احد
از روى كلم اصحاب عصمت كرده و التزام اين كردهاند كه در هر
خالى از قرائن بود ايشان تقسيم احاديث كتب خود باقسام اربعة
مسئله كه ممكن باشد عادتا ً كه عقل در او غلط كند متمسك
مشهوره كرده بودند عّلمه حلّى رضى اللّه تعالى عنه از روى
باحاديث
غفلت،
اصحاب عصمت شوند و ايشان را اخباريين مىگويند ،و اصحاب
احاديث كتب طائفه محقّه باقسام اربعه تقسيم كرد و بآنكه علم
ائمه طاهره عليهم الصلة و السلم ايشان را نهى كرده بودند از
الهدى
فن
و رئيس الطائفه وثقه السلم و شيخنا الصدوق و غير هم تصريح
كلم و از فن اصول فقه كه از روى انظار عقليّه تدوين شده و
كردهاند به اين كه اجماع طائفه محقه بر صحت آن شد و بعد از
همچنين
عّلمه
ن فقه كه از روى استناباطات ظنيّه تدوين شده از اين جهت از ف ّ
حلّى شيخ شهيد رعايت طريقه او كرده و بناى تصانيف خود بر آن
كه
نهاده و بعد از ايشان سلطان محققين شيخ علىموافقت ايشان
سك كلم اصحاب عصمت و لذا عاصم از خطا منحصر است در تم ّ
كرده و
در فنون ثلثه تناقضات و اختلفات بسيار واقع شده چنان كه
العالم الربانى الشهيد الثانى؛ نيز رعايت آن طريقه كرد تا آن كه
مشاهده
نوبت
است و معلوم است كه نقيضين حق نيستند البته يكى از ايشان
باطل
ن فقه به اصحاب خود است ،و تعليم فن كلم و فن اصول فقه و ف ّ
كردهاند و آن فن در كثيرى از مسائل مخالفت دارد بافنونى كه
مه عا ّ
مه تدوين آن كردهاند و اهل البيت :فرمودهاند كه در فنون ثلثه عا ّ
آنچه
حق است از ما به ايشان رسيده و آنچه باطل است از اذهان
ايشان
صادر شده و طريق اخباريين تا آخر زمان غيبت صغرى كه به
«من اين» خدا است و «فى اين» اشارت به اين نشاء است و بأعلم العلماء المتأخرين فى علم الحديث و علم الرجال و او رعهم
مراد از استاد الكل فى الكل ميرزا محمد استر آبادى نور اللّه قبره رسيد
«الى اين» معاد است .پس ما را معرفت سه نشاء شايد انا نه به پس
طريقه ايشان بعد از آن كه جميع فنون احاديث بفقير تعليم كردند كه
جمعى كه از اهل بيتند .بلكه بايد به مدينه ،كه رسول است احيآء
بگراييم و از طريقه اخباريين بكن و شبهات كه معارضه به آن طريقه دارد رفع
ابواب علوم كه ائمه اثنا عشرند در آييم .پس هر چه وراى آن آن
طريق ب العّزهشبهات بكن ،مرا اين معنى بر خاطر مىگذشت ليكن ر ّ
است ،طريق اهل بدعت خواهد بود ،و آن دو طريق است :يكى تقدير
طريق كرده بود كه اين معنى بر قلم تو جارى شود ،پس فقير بعد از آن
اهل رياضت و ايشان نيز دو گروهند نخست قدماء ايشان كه كه
خرين اين طايفه كه اشرافيانند و به پيغمبرى نگرويدهاند ،دوم متأ ّ جميع علوم متعارفه را از اعاظم علماء آن فنون اخذ كرده بودم
معروف به صوفيهاند كه ايمان به نبى دارند و علم و عمل خود چندين
منسوب به نبى و ائمه دارند و گويند راه تحقيق و مسلك باطل سال در مدينه منوّره سر به گريبان فكر فرو مىبردم و تضّرع به
نبى و درگاه
ائمه معصومين همين بوده و از ايشان به ما رسيده و ائمه به ب العّزت مىكردم و توسل به ارواح مقدسه اصحاب عصمت ر ّ
رياضت مه و كتب خاصه مىجستم و مجدّدا ً رجوع به احاديث و كتب عا ّ
تهذيب اخلق كردند و در تقليل غذا و نوم مىكوشيدند .حضرت ب العّزت مق و تأمل تا آن كه به توفيق ر ّ مىكردم از روى كمال تع ّ
رسالت پناه اين طريق را به على سپرد و وكيل اين رياضات و به
صاحب بركات سيّد المرسلين و ائمه طاهرين صلوات اللّه و سلم عليهم
سر اميرالمؤمنين على بود و حسن بصرى از ارادتكيشان امير ،و اجمعين به اشاره لزم الطاعت امتثال نمودم ،و بتاليف فوايد
بايزيد مدنيه
مريد امام جعفر صادق بوده و معروف كرخى دست ارادت به موفق شدم و بمطالعه شريف ايشان مشّرف شد پس تحصيل اين
امام 1
تأليف كردند و ثنابر مؤلفش گفتند؛».
رضا داده و مانند اشان جمعى شگرف كه خود را نايب امام و بايد دانست كه حديث نزد شيعه اماميه اصوليّه منقسم به چهار
قائم قسم مىشود :صيحيح حسن و موث ّق و ضعيف و حديث صحيح آن
مقام نبى عليهالسلم دانند ،به اقوال ايشان نبياد گرويد ،چه در مذهب است كه سند آن برسد به معصوم ،به نقل عادل امامى كه ارباب
ما نايب حديث
نشده بلكه ،ايشان به هواى نفس گرفتارند و ايش پيشه رهبانين در وصف او ثقه عدل گفته باشند .اگر راوى يكتن باشد و اگر زياد
است از
و رهبانيت بدعت است ،و فرقه دوم اهل استدللند و قدماء اشان يكى باشد در وصف مجموع همين عبارت واقع شده باشد و حديث
را سن آن است كه به طريق حديث صحيح سند آن به معصوم برسد
مشائين گويند كه به نبى نگرويدند و متأخرين ايشان را متكلمين به
نامند نقل امامى ممدوح به اين روش كه از اهل حديث ،اگرچه در شأن
و ايشان طايفه يى اند كه سالم آناست كه حضرات داشتند و آن راوى آن ثقه عدل وارد نگشته باشد ،اما به الفاظ ديگر مدح كرده
طريق باشند و حديث موث ّق آن است كه از ارباب حديث ثقه عدل در
اخباريين است و ايشان را اخباريين از آن گويند كه مدار اين تعريف روات آن به وضوح پيوسته است ،اما بعضى از روات يا
طايفه بر مجموع امام ينيستند .و حديث ضعيف آن است كه شروط ثلثه در
خبر است و عمل به حديث كنند و اجتهاد نكنند. آن
خرين مد امين ،خطاب به گروه مجتهدين اجتهاد پيشه متأ ّ مل مح ّ يافت نشود كه بارت از توصيف به ثقه عدل باشد و مدح ،به غير
مىكند كه« :شما خود قائليد و مقّر كه آيين سلف و طريق قدماء اين
مد و ائمه: اجتهاد نبوده و راه سلف و طريق قديم كه در هنگام مح ّ دو لفظ و وصف به ثقه عدل ،مع فساد عقيده راوى .و حديث
بوده راه اخباريين است پس ما را همين دليل بسند است كه راه متواتر
ما مىباشد و غير متواتر .حديث متواتر آن است كه جماعت بسيار از
طريق مستمر است اما شما دليل بر جواز اجتهاد به هم رسانيد و جماعت بسيار در هر عصرى روايت كنند تا به معصوم برسند چنان
به ما كه كثرت هر جماعت از ايشان در آن عصر به حدى رسيده بود كه
نماييد كه به فرموده كدام يكى از اصحاب عصمت اين طريق پيش عقل تجويز اتفاق ايشان بر دروغ نكند ،و حديث غير متواتر آن
گرفتهايد ،چه بعد از محمد صلىاللهعليهوآله پيغمبر نيايد و دينى نيارد، است
همچنين در كه عدد راويان آن در جميع مراتب يا بعضى مراتب به آن كثرت
كتاب پيغمبر و احاديث نبوى و ائمه وارد نشده كه تا فلن هنگام نرسد ،و اين قسم حديث را در اصطلح ارباب حديث خبر واحد
عمل مىنامند .نزد اخباريه به اين ترتيب و تقسيم درست نيت و العلم
به اخبار كنند و بعد از غيبت امام ،اجتهاد پيشه سازند .پس به يقين عند
معلوم شد كه شما اصول خود را با اصول اهل سنت و جماعت الله.
آميختهايد و مذهب شما حكم سكنگبين گرفته كه نه شهد است و در طريق اخبرايين ،نامه نگار آنچه از امينان اين راه كه يكى از
نه آنان
مد رضا قزوينى است شنيده ،مىنويسد :ايشان را اخباريين مح ّ
بدان
مد امين بعد ازنامند كه مدار بر خبر نهند و اجتهاد نكنند .مل مح ّ
تحصيل علوم عقلى و نقلى و شرعى به مكره معظمه رفت و
آشكارا
كرد كه اجتهاد به طريقه قدماء شيعه نيست و آنچه از عارفان و
امينان
اسرار او ،نامه نگار شنيده ،مىنگارد :و آن كه طالب زيادتى است
به
فوايد المدنى كه گرد آورده او است بگرايد .گويند در اين حديث
آمده« :رحم الله امرا اعرف من اين و فى اين و الى اين» و
غرض از